۹ پاسخ

من یه داداش داشتم ک خدا برد پیش خودش
خدا رو شکر میکنم بچه اولم پسره
همین الانشم پشت و پناهمه، تا مثلاً الکی با یکی بحثم میشه سریع پشتمه
خدا رو هزاران مرتبه شکر هر دوتاشو دارم و سالمن

کیت تخمک گذاری بخر روزی که خط دوم کیت از اولی پررنگ تر شد همون شب اقدام کن پسر میشه

سه ماه قبل اقدام خودتو شوهرت چیزای گرم بخورید ب هیچ وجه سردی نخور تا سه ماهم هرشب زیردلتو با روغن سیاهدونه اصل چرب کن

انشاالله بعدیت پسر میشه
دقیقا پسر پشت مادره
رژیم بگیر حتما

انشالله

هرچی خدا بخواد.انشالله خوب بخواد برای همه .
همه‌ی کارهای خدا روی حکمته
خدا پشت و پناه آدم باشه منم داداش ندارم یه دونه خواهر دارم.خدا دوتا دختر بهم داد .دیگه گفتم ولش کن قسم نیست
ناخواسته باردار شدم فهمیدم پسر شد
انشالله خدا برامون نگه داره برای شماهم نگه داره
از الان میتونی بری دکتر و رژیم غذایی بگیری .بادوم و خرما خیلی خوبه .باید روز ده پریود نزدیکی داشته باشی
برو انشالله به امید خدا یه پسر زیبا خدا بهت بده . انشالله بسپار ب خدا

عزیزم بزن سرچ کن پوزیشن پسر زایی تو اقدام اون پوزیشن رو داشته باشین و همچنین تغذیه پسرزایی رو هم سرچ کن البته شوهرت نفهمه نگو میخوام بچم پسر شه

انشالله هرچی خدا بخواد همون میشه.باور کن بعضی وقتا بعضی پسرا واقعا خوب نیستن

بعدی رو آی یو آی کن
منم داداش دارم
خواهر ندارم
دوست داشتم بچم دختر بشه
اما پسر شد.بعدی رو آی یو آی میکمم

سوال های مرتبط

مامان فرح جون🥰♥ مامان فرح جون🥰♥ ۱۶ ماهگی
خانما من خواهر شوهرم وقتی چهار ماهش باردار بود من باردار شدم یعنی دخترش چهار ماه بزرگ تراز دخترمه بعد دخترش اول تپل بود ولی بعد 7ماهگیش خیلی خیلی لاغر شد خب الان هروقت میاد خونمون میگه وا دخترت چقد لاغره وا انگار پوست واستخونه اینجور میگه که مادر شوهرمو جوش بزنه ودعوام کنه که چرا به بچه نمی رسی اخه هربار خواهر شوهرم این حرفارو میزنه مادر شوهرم بهم میگه به بچه غذانمی دی به بچه شیر نمی دی بعد ماشالله دخترم هم قد وتو شکل تپل تراز بچه هاشون که بزرگتراز دخترمه امروز من وخواهر شوهرم رفتیم بهداشت خب برا مراقبت دخترامون وزن دختر من که یکسال وتقریبا نزدیک یکسال ودوماهشه 9کیلو 800گرم بود بعد دختر خواهر شوهرم که یکسال پنج ماهشه 9کیلو300گرم بود من هم از بس ازش ناراحتم بهش گفتم وا وزن دخترت 9کیلو 300گرمه گفت نه نه از بس گریه میکنه نزاشت درست وزنشو بگیریم اخه دکتر بهداشت خوب وزنشو گرفت هی میگه نه خوب نگرفت ولی خوبه که باهم رفتیم تا بار دیگه نگه بچت لاغره 😒😒😡
مامان Avin مامان Avin ۱۴ ماهگی
هنوز نمی‌دونستم خدا آوینمو بهم داده حسرت دختر داشتن روی دلم بود
آخه خودمم یدونه بودم خواهر نداشتم
اصلاً نمی‌دونستم درد دل کردن چطوریه
نمی‌دونم شاید من خیلی مغرورم یا شاید چون خیلی تنها بودم
خداروشکر همسرم خوب بود و هست و دوتا پسر سالم و گل داشتم
اما.....
همیشه خلأ داشتم دلم دختر می‌خواست
به زبون نمیوردم اما ته دلم یه جوری بود انگار خالی بود
شاید از نظر بعضیا مسخره باشه اما من عاشق مادر همسرم بودم
میدونید چرا ؟
چون مثل بچه خودم بهش می‌رسیدم موهاشو شونه می‌کردم میبافتم اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد براش
یه روز ناخودآگاه گریه ام گرفت جلو بقیه وقتی که دختر خواهر شوهرم برام رقصید و اومد تو بغلم اون موقع یه سالش بود.الکی به همه گفتم از خوشحالی گریه کردم اما دروغ گفتم دلم یه دختر مو مشکی میخواست که برام ناز کنه و منم موهاشو ببافم .
درست یه هفته بعد فهمیدم دختر کوچولوی مامان اومده که همدلم باشه 🥰
وقتی آوین کوچولو رو شش ماهه باردار بودم مادر شوهر عزیزم ما رو ترک کرد برای همیشه 🥺😔 ولی الان یه دختر دارم که هر وقت نگاهش میکنم میگم انگار خدا روح مادربزرگشو در اون دمیده موهای مشکی و چشای مشکی حتی حالت نشستنش 🥰
و امروز من خداروشکر میکنم به خاطر حضور نازنین دخترم که هنوز نمی‌تونه خوب راه بره اما با تاتی کردنش دلم براش ضعف می‌ره 🥺🥰🥰🥰🥰


۱۴۰۴/۰۵/۲۲