۱۵ پاسخ

حالا چرا تو حموم؟

منم اصلام سر این یکی وقت نمیکنم براش حرف بزنم چون پسرم اصلان نمیزاره

اتفاقن این عزیزتر میشه

وای فکرکردم فقط من اینجوریم بارداری دومه چ

اینبار نی نیت چیه گلم

منم بچه دوممه اول خیلی ذوق داشتم مخصوصا وقتی فهمیدم دختره ولی اصن هیچ حسی ی مدته ندارم همش استرس الکی ب خودم وارد میکنم حاملگی رو زهر خودم کردم سد پسرم اینقد قرآن میخوندم اینقد همه چیزایی ک میگفتن بچه قشنگ میشه و آروم میشه میخوردم اینسری خیلی تنبلم خیلی هم از دست خودم ناراحتم

منم ک بچه اولمه حس خاصی ندارم فقط صیحا بهش صب بخیر میدم😁

من اصلا باور نمیکردم حامله هستم یا بچه ای تو شکم دارم فقط وقت هایی که لگد میزد کمی حس پیدا کردم ولی تو اتاق عمل وقتی صدای گریه اش رو شنیدم انگاری یهو عاشق شدم باهاش گریه کردم یهویی شد تمام جون و دلم 😍

خب توخونه باهاش حرف بزن حتما باید بری حموم حرف بزنی 😑

متاسفانه منم خیلی بی حسم یکبار باهاش حرف نزدم

منم همینجوریم البته بارداری اولمه هیچ درکی ندارم برام عجیب غریب و غیر قابل باوره نمیدونم طبیعیه یا ن ولی فک کنم بزرگتر ک بشه ورجه وورجه هاش ک بیشتر بشه یکم از این گیجی در بیام

مثل اینکه بارداری دوم اکثرا همینه منم سرپسرم براش قران میخوندم شعر میخوندم قربون صدقش میرفتم الان هیچ حسی ندارم گاهیم بیزار میشم از بارداری ترسیدم گفتم خدایا ناشکری نباشه ولی دلمم براش میسوزه ن حرف میزنم باهاش هیچی نا خوابیدن رعایت میکنم ن خوراک اصلا بی حس بی حس

اون بچه اولت بوده منم مامانم بچه های بعدش از درخت هم بالا می‌رفت اما میگه با داداشتون همش ناز نازی بودم😂🥹🩷طبیعی هست دنیا میاد درست میشه

گناه داره عزیزم
مگه خودت بچه نمیخواستی گلم یا ناخواسته شده؟

🙄🙄🙄🙄

سوال های مرتبط