۱۶ پاسخ

خدا عزیزم 😂
حالا خیلیم بدت نیومده ها
یه ذوق ریزی داری

دقیقا پسر منم اینجور
همش یا صورتم یا پام هام میخاد بوس گاز بگیره

دقیقا امیرعلی هم اینجوریه!
پاهای باباشو می بوسه و اون میگه کثیفه ولی کو گوش شنوا ... انقدر این کارو میکنه تا توسط پدرش دستگیر بشه و برای صدمین بار مورد پند و نصیحت پدرانه قرار بگیره که پای کسی رو نبوس، پا کثیفه و فلانه 🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀

من وقتی زینبی بوسم میکنه اینقدر بوسش میکنم که پشیمون میشه بیچاره😁

آخ قلبم🥹❤️😍

بزرگ هم بشه اینجور میشن یعنی 😂

اره نوژینم هی میره میاد پامو بوس میکنه نه تنها پای من پای باباش مامانم

بچم گناه دارههع

ای جون دلم
😍

ای جانم خداحفظش کنه منم دخترم اوایل بوس میکرد گفتم عادت میکنه برای همه رو بوس میکنه ترکش دادم 🤣🤣🤣

من هر بار مبخوام‌به آبجیم پول قرض بدم قبلش:

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🥰

🤣🤣
دختره من دستمو بوس میکنه خیلی خجالت میکشم😂

ماشاالله بهش لذت بچه به همین شیرین کاریشه دختر منم دیشب خم شد پای باباش رو بوس کرد

جان دلم
خدا حفظش کنه

خوش به حالت

وای خدا دختر منم همینه پام بوس میکنه هی باید خودم بلندش کنم🤣😘

سوال های مرتبط

مامان گندم🌾👼🏻 مامان گندم🌾👼🏻 ۲ سالگی
بابت تایپیک قبل
گندم از سر شب لج کرده بود شدید
دعوت خونه عمه اش بودیم لج کرد با شورت(لباس زیر) تیشرت خونگی که موقع غذا خوردن تنش میکنم
و دمپایی و موهای باز اومد یه کوله هم لباس بیرونی و راحتی برداشت که من اینحوری میام خونه خاله حدیث(عمه حدیث)
آقا به هیچ صراتی مستقیم نبود
سخت نگرفتم تا گذشت تو ماشین برگشتنی گریه زاری و لج و لج بازی بازم آرومش کردیم
باز قبل خواب شروع کرد انقد ناجور که پدر شوهرم اومد بالا آرومش کرد
خوابوندمش ساعت ۳ بیدار شد گریه زاری مجدد دیدم جیش کرده بردم شستم لباس با مکافات فراوون تنش کردم
همچنان جیغ ادامه دارع
تا حدود ساعت ۴
باباش کفت یه چیز بیار بخوره از اونجایی که عادت داره آخر شبا نون پنیر بخوره
نون و پنیر آوردم باباشم برگشته میگه بخاطر اینکه کثیف کاری نشه تمیز نکنی اینو اوردی من گفتم کلوچه بیاری
منم عصبی شدم داد زدم هرچی از دهنم درومد گفتم بهش اخه تو اون شرایط با جیغای بنفشی که میکشه حاضرم هرچی بدم فقط ساکت شع چطور به ذهنت میرسه همچین چیزی بگی؟؟؟
قبلش گندم بهانه گرفت بریم ننه
منم گفتم چطور این وقت شب ببرمت ننه؟ الان خوابه نمیشه بریم خونه کسی فردا هوا روسن شه میریم
دیگه با سر و صدای ما برادر شوهرم و مادر شوهرم ا‌ومدن بالا
گفتن چیشده گفتم گندم هی میگه بریم ننه و فلان توضیح دادم برادر شوهرم گفت عب نداره میبرمش پایین بچه رو برداشت بره هررررچی بهش گفتم بابا الان وقتش نیست
ادامه کامنت اول