۲۳ پاسخ

وااا شماها چرا اینجوری هستین. مگه میشه ادم اینجوری باشه. من سرکار میرم بچم صبح تا ظهر پیش مادرشوهرمه. شوهرمم دوس داشته باشه با بچم میره قدم میزنه . باهم میرن فوتبال.‌بخواد هم باهم برن خونه مامانش اینا چ اشکال داره. بچه رو به خودت وابسته کنی خودت اذیت میشی . الان متوجه نمیشی سال ها هم به حرفم میرسی

ببین نه هر روز خوبه
نه اون هفته یکبار
بلخره اونام نوه شون میخان ببینن
مثلا یه هفته بذار دوبار بره
ی هفته سه بار بره
اینجوری
ب نظرم زیادی حساسی و خوب لزومی نداره با باباش دور هم نزنه

بذار بره سخت نگیر بلخره نوه‌شونو دوس دارن.
اون تایم به کارات برس بخودت برس استراحت کن

اره چرا که نه از خدامه یکم استراحت کنم
خدایی اگه همسرت بگه با خودت نبر خونه پدرت ناراحت نمیشی?
بالاخره اونا هم خانوادشه

من اوایل نمیذاشتم چون ازشون خوشم نمیاد ولی بعد دادم برد ک خودمم یکم استراحت کنم بچه ها اونجا ادیت میکنن میگه نیار .بده ببره تا بفهمن چقدر اذیت میشی.

خوبه که من کوچیک بودم همش خونه مامان بزرگم بودم تازه با عمم می رفتم مهد کودک مربی مهد بود

من که از همه کس و همه چیز دورم خیلی چیزا برامون قفله با باباش میره تو محل یه دوری میزنه میاد

بله اجازه میدم ا‌ونم پدره
البته لفظ اجازه درست نیست بچه جفتمونه

من تعطیلات چون شوهرم دوست داره و‌خودمم راحتم میریم‌خونه مادرشوهرم درصورتی که نزدیکمونه خونش ویلایی پسرمم رو‌چشمشون نگه میدارن
بعد من پسرم انقد که با اوتارو خ‌اهرشوهرم میمونه با خواهر خودم نمیمونه و من خیالم راحتتره 😁

وای اره بابا بذار ببره یه نفس راحت بکشا. من شوهرم دخترمو نمیبره بزور حاضرش میکنم میگم با بابا برو خونه آقاجون😂😂
شوهرمم مجبور میشه دو ساعتی ک میره ب اونا سر بزنه دلوینم ببره.منم یکم استراحت میکنم

چقدر منفی بینی😑بزار ببره بچه رو

خونه مادرشوهرم روستاست اونجا نمیتونه ببره ولی خونه عمه هاش میگم ببر نمیبره هرروز نبره ولی گهگاهی بزار همراش بره توهم استراحت میکنی وقتی میدونی پدرش حواسش به بچه هست

فقط میزارم بره دور دور ولی خونه مادرشوهرم اصلا چون اونجا نوه زیاد دارن میترسم بندازنش و ...

خب مشکلش چیه؟بچه باید با آدمهای امن زندگیش رابطه برقرار کنه.مگه اینک مشکل اخلاقی چیزی داشته باشن نخوای بذاری وابسته نمیشه که پدر بزرگ مادربزرگشن خودتم یه نفس میگیری این وسطا

باباش پیششه دیگه بذار بره

اشتباه ترین کار ممکن پسر مخصوصا بزا با باباش بره از کوچیکی کار مردونه یاد بگیره با اجتماع چجور برخورد کردن یاد بگیره برا چی بچه رو خاله زنک بار میاری ک همش با خودت باشه جای زنا بشینه خاله زنک بازی یاد بگیرهههه بفرست برهههه با باباش حتی مجالس هم بفرست جای باباش باشه بچه ننه بار نیاد

هرروز نه ولی دوبارم بزار با باباش بره خودتم استراحت کن
کارای شخصیتو بکن نفس بکش

من اول میزاشتم ببرم بعد چیزی دیدم نزاشتم دیکه

عزیزدلم بزار بره خب
من مادرشوهرم خالمه
گاهی وقتا دیگه خودم زنگ عموش میزنم بیا ببرش من یکم کار دارم
چون همسرم شیفتیه کارش

اره، چرا که نه

اره عزیزم هفته یکی دوبار درحد ۲ـ۳ساعت اولا ناراحت میشدم الان از خدامه

من میزارم ولی شوهرم نمیبره میگه حوصله ندارم ولی هرروز ک نه دیگه

ای بابا بزار بره بابا دیونه ای باباشه وابسته نشه

سوال های مرتبط

مامان تربچه مامان تربچه ۲ سالگی
خونه مامانم بودم ،خواهرمم بود با بچش،بچه اون ۴سالشه ،یه دو دیقه نگاهم از بچم رفت دیدم با ابپاش اب ریخته تو دوتا گوش بچم سریع با گوشپاک کن و دستمال پاک کردم گوش بچمو،بچم گریه میکرد دستمال رو رو گوش بچه اجیم گزاشتم و به بچم گفتم ببین گوش مهرادم پاک کردم که بچه اروم بشه ،مهراد بچا اجیم شروع کرد گریه کردن ،اجیم تو جمع که خاله ها و خواهرا بودن یه دفعه با اخم گفت چیکار کردی بچه منوووو ،گفتم کاری نکردم فقط دستمال رو دو طرف گوشش گذاشتم و به بچم گفتم ببین گوش اونم پاک کردم که آروم شد بچه ، خیلی ناراحت شدم از برخودش تو جمع ،دلم شکست یهو ،سریع لباس پوشیدم زنگ زدم تاکسی اومدم خونه ، هیچ وقت فکر نمیکردم یه روزی به خاطر بچه با من اینجوری حرف بزنه تو جمع،اصلا دلم نمیخاد مادرا خودشونو دخالت بدن تو بحث و دعوای بچه ها، ولی من فقط خواستم بچه اروم بشه فقط دستمال گذاشتم دو طرف گوش اون و گفتم مامان ببین گوش اونم پاک کردم ، تبه نظرتون کار من اشتباه بوده یا کار اون ؟؟ من باید چیکار میکردم؟ میخاستم بغضم نشکنه که سریع اومدم خونمون ،اومدم اینجا یه دل سیر گریه کردم ،شوهرمم امشب شیفت تا فردا صبحه،من تازه رفته بودم بمونم امشبو