دیشب یا همسرم خونه ی اقوام شوهر بودیم دخترعموهاش هشت و شش ساله بودن با هم بازی می‌کردن و دختر من که چهار سالشه خیلی تلاش میکرد که باهاشون بازی کنه و هر بار از سمت اونا پس زده میشد طوری که دخترم اومد گفت فلانی و فلانی گفتن با ما بازی نکن که این حرف رو شوهرم هم تایید که گفتن که دخترم یکدفعه دیدم اومد پیشم نشست گفت اصلا من با همین یعنی داداش کوچیکش بازی میکنم خیلی دخترم ناراحت شده بود طوری که دایم میومد می‌گفت مامان بریم خونه که بعد از چند دقیقه که ناراحتی عمیقش رو دیدم به همسرم گفتیم و برگشتیم .این اولین بارش.ن نیست همیشه همین بوده اون هشت ساله که اینقدر گوشت تلخه و از شانس دختر منم خیلی دوسش داره هر وقت با هم یک جاییم دختر من هر چی اسمش رو صدا می نه یک کلمه جواب نمیده .به نظرتون غیر از این که بخوام کلا روابطم رو قطع کنم راه حل دیگه ای هست باز قبلا که پسرم نبود من خودم تو این جمع ها حواسم به دخترم بود و خودم میرفتم پیششون تا به خاطر حضور منم که شده با دخترم بازی کنند ولی الان تو مهمونی چون پسرم کوچیکه مجبورم حواسم به پسرم باشه و دیشب دیدم دخترم چقدر ضربه خورد .البته هم من و هم همسرم احتمال می‌دهیم که حاریم به دخترش یاد داده که با دختر من اینطوری رفتار کنه و دختر هشت ساله هم به دختر شش ساله یاد میده که اونم با دختر من بازی نکنه

۶ پاسخ

همه این حرفا درست ولی سعی کن به دخترت یاد بدی کسی باهات بازی نکرد خود کفا باشی خودت با خودت بازی کنی ، 😊درسته سخت یا بهش خوش نگذره ولی بقیه یاد میگیرن که بهش احترام بزارن

برای اینده دخترتونم شده اصلا نباید تو این چیزا کمکش کنین
چون یاد میگیره همیشه مامانم مشکلمو حل میکنه پس فردا تو جامعه تو ارتباط گیری ب مشکل میخوره
باید از اول وقتی بهتون میکفا میگقتید عیب نداره یا باهاشون بازی کن یا بیا پیش خودم بازی کن
ب مرور این حساسیتا کم میشد

توام یادش بده نره سمت اونا دیگه بشینه جلوشون خوراکی بخور اسبای بازی بیاره اما به اونا نده جوری که اگه توام گفتی یه ذره از خوراکی چیزی بده شروع کنه گریه که نمیدم

دقیققققا مثل دختر من

دختر عموهای شوهرم و‌دختر عمه هاش کوچیکن
این همش دوست دارع بااونا بازی کنه دختر عمهاش بازی میکنن و عاشق دختر منن ولی ی دختر عمو داره انقد کثااافطه اونارو‌یاد میده با مایا بازی نکنن دختر منم‌چون تک‌نوه ی خانوادس خیلی همه حواسشون هست بهش بخاطر این حسادت میکنن بهش
منم اصلا محل نمیدم هردفعه از اسباب بازیای خفنش میبرم میگم ب همه بده ب جز زینب همون دختر عوضیه خیلی حال میده اونم انقد حرص میخوره بهم مزه میده

یبار ماشین شارژیشو بردیم بیرون همه روسوار کرد جز زینب🤣🤣دیگه ازون ب بعد خودشو جم کرد کلا هشت سالشم هست ولی خیلی بد ذاته

بنظرم این دفعه قبل از اینکه برید خونشون ی عروسک باربی یا عروسک زیبایی دیگه براش تهیه کنید و از خونه بهش گوشزد کنید ک وقتی رفتیم اونجا کنار خودم بشین و با عروسکت بازی کن تا اونا بیان و جذب دخترت بشن

چقدر بی تربیتن اون دخترا.من بودم ازشون جلو همه بزرگترا میپرسیدم علت اینکه ب دخترم میگین برو و باهاش بازی نمیکنید چیه؟؟ تا اگه رابطمو کنتر کردم بفهمن دلیلش چی بوده.اینجوری بچه گناه داره هی هرسری اذیتش کنن.بعدم ب دخترم میگفتم توخیلی بهتر از اونایی واسه همین تو بازی رات نمیدن، هروقت دوس داشتی بازی کنی اصلا پیش اونا نرو بیا باخودم و داداشی بازی کن.

سوال های مرتبط

مامان ماهلین وماهورا مامان ماهلین وماهورا ۴ ماهگی
خانوما شوهرای شمام آدم گیری ان یا نه ؟ شوهر من پدرمو در آورده بس بداخلاقه تو کار همه کار داره دخالت میکنه خواهرت اینو گفت مادرا اینو گفت فلانی این کارو کرد بهمانی اینجور از هرچی از راه برسه به ایرادی میگره با فحش های بد موقع رانندگی فحش های بد به شهرداری پلیس فلانی.....با دختر کوچیکم صلاح نمیره بیچاره بچم نمیزاره اصلأ بچگی کنه همش میگه نکن نریز لباس کثیف کردی فرشو کثیف کردی با یه لوله یا میزنتش یا میترسونه یا تهدید میکنه که میزنمت با این حال که خیلی هم دوستش داره هشت سالع منو با این رفتار هاش روانی کرده الان نوبت دخترمه بخدا اینقد که گیره منم افسرده شدم با دخترم دعوا میکنم همش به من میگه تو تربیتش نکردی تو چن دفع میزدیش این کارا رو نمی‌کرد یا سرسفره غذا خوردن همش با بچه دعوا میکنه آرامش مونو ریخته بهم آخه بچه دوسالو نیمه تربیت حالیشه ؟بخدا روانی شدم از دستش تو خونه مدام سر این چیزا بحث و دعوامونه نه توانایی طلاق دارم نه پشتوانه ای با یه شوهر روانی چیکار کنم هشت ساله از بس گریه کردم چشام سو‌ نداره
مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۲ ماهگی
خانما یه درد دل خواهرانه قبل از اینکه من باردار بشم شوهرم میگفت دختر داشته باشم اسمشو میزارم رقیه وقتی که فهمیدیم دختره خونوادش خیییلی مسخره کردن که این چه اسمیه و بزرگ بشه همه مسخرش میکنن قدیمیه پدر شوهرم نورا رو پیشنهاد داد منم ترسیدم که دخترم در آینده اسم رقیه رو دوسش نداشته باشه با شوهرم صحبت کردم که منصرف بشه هیچ اسم دختری به دلمون نمی‌نشست اونا هن خیلی به نورا اصرار میکردن منو شوهرمم به هم نظر شدیم باهم که به خاطر حضرت زهرا و اینکه ست باشه با اسم من ( اسمم فاطمه‌س) اسمشو بزاریم فاطمه نورا بعد از به دنیا اومدن دخترم خونواده ی شوهرم خیلی باهاش دعوا راه انداختن‌ که اسم زنتو چرا میزاری رو بچه شوهرمم‌ توجه نکرد رفت شناسنامه گرفت الان اونا نورا صداش میکنن به فامیلاشونم‌ گفتن اسمش نوراس( هرچند تو نامگذاری فامیلاشون‌ دیدن که ما گذاشتیم فاطمه نورا) تازه پرو پرو اومده بودن به منو مامانمم‌ میگفتن بگید نورا ماهم‌ گفتیم اسمش فاطمه نوراس پدر و مادرش اسمشو انتخاب کردن و وسلام‌. ولی خییییییلی اعصابم خورده اصلا یه کاری کردن. که میگم یعنی اسم قشنگی رو انتخاب کردم‌ براش؟؟؟ لحظاتی هست که اسم بچه از چشمم میوفته خودمو لعنت میکنم که ای کاش با شوهرم همراه میشدم و از لجشون‌ میزاشتم رقیه‌. هیییییییچوقت‌ حلالشون‌ نمیکنم که نورا صداش زدن و اسم دخترمو‌ خراب کردن الهی خیر نبینن‌ . به نظرتون چیکار کنم؟؟؟😭😥