مامانا من باخونواده شوهرم تو یه ساختمون هستم
اونا یه هفته رفتن مشهد. منم کلی برنانه ریختم باشوهرم تنهاییم ک خونه تکونی کنم و شبا خوش بگذرونیم
خلاصه اونا رفتن منم تاهمسرم برسونتشون ترمینال بچه رو بردم حموم بشورمش ک ایفون زنگ خورد خاله همسرم اومذ خونمون. میان خونمون یک ماه میمونن😂
حالا ادمای خوبینا،میان کارای مارو خیلی انجام میدن،انگار خاهرمه


تااینجا گفتم عیب نداره خدش میگذره بااونا
تااینک بچم پیش اونا شیرنمیخوره 😂 من بایه سیاستی بهش شیرمیدم. خابشم همش از اینک نگاشون میکنه دیرمیشه و باگریه میخایه

از من بدشانس تر هم داریم؟؟؟

چقد دلم برات سوخت بیشتربرا انتخاب پوزیشنت🤣🤣🤣🤣🤣

😂😂😂😂😂😂شانس دله ره

ببخشیداقصدم جسارت وفضولی نیست امااول اینکه خوب حال داری باخانواده همسری دوم اینکه اینهمه مدت مهمان داری خیلی سخته با ی بچه من مدتیه شوهرم میخواددوستشودعوت کنه باورمیکنی واقعانمیرسم حتی برای خودم تایم خالی ندارم

ای خداا😂😂
همیشه جلو جلو ذوق کنی کنسله

چی،گفتی،خواهر
مگه مستقل زندگی،نمی‌کردین تا الان؟؟؟
یک ماه میمونه خاله شوهرت؟؟

😂😂عزیزم همون موقع ک خانواده شوهرت هستن هم میتونین خوش بگذرونین تو یه خونه ‌ ک نیستین

تا تو باشی که دیگه دلت کارهای شیطانی نخواد 😂😂

نمیدونم چرا خندم گرفت 😂
الهی بگردم

شاید اونا گفتن این بیاد درنبودشون تنها نباشی

ببخشید ولی خیلی خندیدم 🤣🤣🤣🤣🤣