مامانا ،ما خونمون کنار خونه پدرشوهرمه و همه توقع دارن من دائم بچمو ببرم تا ببیننش ،خونشون همیشه مهمونه و همیشه شلوغه خواهرشوهر و برادرشوهرام دائم اونجا هستن ،یکی دست بچه رو میکشه یکی بد بغلش میکنه یکی فلچ و فلوچ ماچش میکنه ،بچه ۵ ماهه رو تاتی میکنن یکی برنج میکنه تو حلق بچه ، امشب واقعا احساس کردم قلبم درد میکنه خیلی بهم فشار میاد
چ کنم بنظرتون ،خیلی اذیت میشم و اونا هم طوری رفتار میکنن انگار من خیلی حساسم و نگرانیم بی مورده ولی واقعا مث سگی ک توله شو بر میدارن از کنارش ،بیقرار میشم 😑دیگه واضح تر از این بگم چ حس مضخرفیه

حالامن دارم دق میکنم ازتنهایی میگم کاش یکی بود نگهش میداش من استراحت میکردم

خونتونو عوض کنین از اونجا برین😐❤

نرو بابا هر وقت حوصله ات کشید برو من عید ب عید میرم دخترم خانواده همسرمو نمیشناسه

منم طبقه بالاشونم اما اجازه هیچ کاری رو بهشون نمیدم بهشونم میگم فردا اگه اتفاقی براش بیوفته نمیگید خودتون بودیت میگید مقصر تویی که مواظبش نبودی

خیلی بده منم با مادرشوهرم تو ی ساختمونیم یعنی روزی صد بار بچه رو بهونه می‌کنه میاد خونه و از همه چی سر در میاره اصلا راحت نیستم

منم با مادرشوهرم یه کوچه فاصله دارم ولی خیلی نمیرم مادرشوهرم زنگ میزنه میگه بیا با میگه چرانیومدی خیلی راحت میگم خونه خودم راحتترم البته من شوهرمم اینجوری نیس که بگه نه هرروز پاشو برو

نرو بابا هر وقت حوصله ات کشید برو من عید ب عید میرم دخترم خانواده همسرمو نمیشناسه

دقیقا پدرشوهر منم توقع داره من هرروز بچه رو ببرم خونشون تازه خونمون نزدیک نیست

مث سگ مثال خوبی بود دورازجونت ولی😂😂😂یادم باشه یجا بکارش ببرم

با شوهرت صحبت کن کمکت کنه