۵ پاسخ

قسمت اینطور بوده شما دوتا بچه پشت هم داشته باشید بنظرم اطرافیان به جای نظرات بی جا کمک حال شما باشن بهتره این دوران رو راحت تر میگذرونید

تو ک تنها نیستی😍منم مثله شمام دخترم ده ماهشه خودمم ماهه آخرم
اون بچه ها امیدشون فقط ب توعه❤️
اصلا هم اجازه نده کسی بخواد مهربونیت بیجا کنه برای بچه هات جوابشونو با احترام بده هرجوابی ک نمیشه بی احترامی...
منم دخترم شیرخشکی شد اجازه ب هیچکس ندادم حرفی بزنه

دکتر بری بهتره اونا داروهای مناسب خودتو میدن زودترم خوب میشی

دلتو‌بزن به دریا یه بار برین بهشون، دفعه بعد دهنشونو میبندن🙂 عزیزم شرایط سختی داری اما امیدت به خدا باشه ،همین یکی دوسال اوله که سخته بعدش راحتی،جاری منم وقتی باردار شد بچش ۸ماهش بود، دو دل بود که سقطش کنه،،، دوسال اول خیلی اذیت شد اما الان اینقدر دوتاشون باحالن و رفیقن و مودب، خیلی هم راضیه،
تو هم بعد خیلی خوشحال میشی بخاطر این تصمیمت

بزار مثل سگ هاپ هاپ کنن دیگ

سوال های مرتبط

مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۱۰ ماهگی
من بچه دومم و خیلی خیلی ناخواسته باردار شدم یعنی فقط از دست در رفته وقتی فهمیدم اونقدر گریه کردم هنوزم ک هنوزه نتونستم با خودم کنار بیام چون خودمو یه مادر بد میبینم که در حق بچه اولش ظلم کرده ولی چند وقته نمیدونم چم شده لحضه شماری میکنم ببینمش همش براشون برنامه میریزم که اینکارو کنم اینجوری کنم همش به این فکر میکنن از بعضی چیزا دوتا بگیرم که جفتشون داشته باشن توی همه ایناهم کلی حس خوب میگیرم دائم دوتایی تصورشون میکنم اما امان از نیش و کنایه خانواده شوهرم همش یه چیزی میگن که حالمو بد کنن بیزارم ازشون پدرشوهرم خیلی خوبه اما مادرشوهرم از وقتی دوباره حامله شدم کلا باهام چپ افتاده یعنی یه کاری باهام میکنه که تمام این حس و حال خوبم میپره میره تا یک هفته مریض میشم عذاب وجدان میگیرم نمیدونم چه برخوردی باهاش داشته باشم واقعا
اینم بگم نمیتونم قطع ارتباط کنم بخاطر پدرشوهرم چون بچمو دوست داره هر جوری شده یا میان یا مارو می‌کشونن اونجا
مامان آلما مامان آلما ۱۴ ماهگی
«مادر شدن یعنی دوباره متولد شدن... اما این بار، با قلبی که بیرون از بدنت تپش می‌زنه.»

وقتی دخترم به دنیا اومد، حس کردم یه فصل تازه از زندگیم باز شده. فصلی که پر از عشق بود، اما بی‌نقشه. هیچ کتابی، هیچ جمله‌ای تو رو برای لحظه‌هایی که مادری قرارت می‌ده، آماده نمی‌کنه.
کاش یکی اولش بهم می‌گفت:

*اینکه خسته‌ای، طبیعیه. اینکه بعضی روزا فقط دلت می‌خواد یه ساعت سکوت باشه، یعنی آدمی، نه اینکه مادر بدی‌ هستی.
*مامان کامل وجود نداره. اونی که فقط شیرخودشو می‌ده، اونی که شیرخشک می‌ده، اونی که کار می‌کنه یا خانه دار هست، همه‌شون مامانای خوبی‌ان.
*غذا نخوردن بچه، خواب پاره‌پاره‌ش، گریه‌های بی‌دلیلش... همه‌ش یه فازن. می‌گذره. تو فقط کنارش باش.
*خودتو فراموش نکن. ناخن‌هات، یه لیوان چای داغ، یه دوش چند دقیقه‌ای، حتی یه صفحه کتاب — اینا نجاتت می‌دن.
* هیچ‌کس اندازهٔ یه مادر، عاشق و شکسته و قوی نیست. خودتو تحسین کن. چون داری عالی عمل می‌کنی.
الان که به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم چقدر تو لحظه‌ها بزرگ شدم. چقدر قوی‌تر، صبورتر، و عاشق‌تر شدم.

تو هم اگه مامانی، برام بنویس:
کاش یکی به تو چی می‌گفت...؟