۵ پاسخ

من بهش میگم کسی حق نداره تورو بزنه اگه کسی خواست اذیتت کنه بزنش بعدس اگه از مامان بچه ترس داشته باشه بهش میگم نترس مامانت زورش میرسه مامانشو میزنم درضمن شما هم خودت براش پشتیبان باش نه اینکه بگم کارای بد یادش بدی یا بقیه رو بیخود بزنه در ایندحد که نزاره کسی بزنتش

راستش من از بچگی به دخترم گفتم همیشه از خودت دفاع کن هرکی زور گفت توام بهش بگو یا هر کی تو رو زد توام بزنش و اصلا از کسی نترس من نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه شایدم حرفای من درست نبوده باشه ولی ماشاالله دخترم همیشه از پس خودش بر میاد و بیشتر بچه ها ازش میترسن البته اینم بگما خیلی مهربونه و ارومه ولی اگه کسی بهش چیزی بگه یا بزنه سریع از خودش دفاع میکنه یا کسی حرف بد بهش بگه اخم میکنه و میگه اصلا حرفت قشنگ نیست بی ادب و من با آدمای بی ادب بازی نمیکنم... یا کسی بهش زور بگه اجازه نمیده حقشو میگیره....

اوف دختر منم
میگم بهش خب زدت توهم دعواش کن یا تو هم بزن
میگه مامانش دعوا می‌کنه 😐
مثلا کسی بزنش به بقیه بچها میگه شما بزنینش خودش اصلا دفاع نمیکنه

پسر منم خیلی بی عرض هست اصلا نمیتونه دفاع کنه از خودش. فقط گریه میکنه اینقدر بدم میاد

به نظر من باید با مشاور کودک صحبت کنیم

سوال های مرتبط

مامان گل یاس مامان گل یاس قصد بارداری
به مناسبت تولد سه سالگی دخترم خاطره زایمانم سزارین اختیاری
سه سال پیش آخرین شبیه بود که دوتایی بودیم تا ساعت ۶ درگیر کارای بیمارستان بودم بعدم رسیدیم خونه یادم نیست شام چی پختم اما یادمه حتی شبی که فرداش قرار بود برم زایمان کنم تنها بودم و خودم شام پختم بعدش دوش گرفتم و از ذوق رفتیم تو اتاق دخترم خوابیدیم از شدت استرس گریه کردم و شوهرم دلداریم داد شوهرم خوابید اما من ساعت دو و نیم خوابیدم چهار صبح بیدار شدم رفتیم در خونه بابام مامانمو و سوار کردیم یه مسیر دو ساعته باید میرفتیم تا برسیم بیمارستان من خیلی استرس داشتم برای آخرین بار ضربان قلبشو حس میکردم با خودم گفتم امشب دیگه تک دلت نیست و بغلته دوباره وزنت نرمال میشه دیگخ تنگی نفس نداری و...
نمیدونستم مادری چه شکلیه رسیدیم بیمارستان پرستار خیلی غرزدن چرا یه ربع دیر رسیدیم اونی که سوند وصل میکرد خیلی بیشعور بود هرجا هستی خدالعنتش کنخ بهم گفت خانم زود باش ببینم خیلی تند حرف زد و استرس داد من روی ویلچر نشستم اشکام می‌ریخت شوهرم و مامانم تا لحظه آخر دلداریم دادن رفتم تو آسانسور مردی که منو سمت اتاق عمل می‌برد خیلی مهربون بود و دلداریم داد دکترم خیلی خوب و خوشرو بود رفتم تو اتاق عمل همه مهربون بودن یه خانم پرستار مهربون دید حالم بده برام اهنگ گذاشت و یه کم قرداد منم خندیدم بعدش تکنسین بیهوشی اومد خیلی باملایمت حرف می‌زد گفت ببین فک کن یه سوزن معمولی فرو رفته تو پات تا چهار بشمر تمومه و خودشم شمرد تا چهار و کمرم بی حس شد
بعدش دکترم اومد و خیلی مهربون بود اما بازم استرس داشتم
مامان رزا مامان رزا ۳ سالگی
سلام به همه مامانهای مهربون و زحمت کش.
میخواستم تجربه خودم رو از سنجش بینایی و شنوایی که ۳سالگی دارن بهتون بگم.
اول اینکه چون مراقبت ۳سالگی دز بالایی از ویتامین آ به بچتون میدن و برای بینایی خیلی مفیده دوهفته صبرکنید اگر تغییر مثبتی میخواد ایجاد بشه بشه بعد ببرید سنجش.
برای اینکه بچه تو سنجش شنوایی و بینایی همکاری کنه باید قبلش به شکل بازی باهاش تمرین کنید.برای سنجش شنوایی یه هدفون میزنن به گوش بچه و تو یه اتاق ایزوله هست که صدا از بیرون نمیاد. برای ما اینطور بود که یه سطل پر از لگو دادن دست من. از هدفون فرکانسهای مختلف صدا پخش میشد و بچه باید با شنیدن هرصدای بوقی یه لگو پرت کنه تو سطل خالی روبروش و من دوباره یه لگوی دیگه میدادم دستش. بعدهم یه میکروفون هست که هر کلمه ای که بچه شنید باید جلوی میکروفون تکرار کنه. دختر من چون میکروفون اسباب بازی داشت خیلی خوب همکاری کرد. به قول خودش بوق بازی کرد. پس بهتره قبلش با بچتون بوق بازی کنید تا روزی که میره سنجش براش غریب نباشه. حالا ممکنه با لگو نباشه و شکل دیگه باشه ولی شما باهاش بوق بازی رو تمرین کنید.
توی پست بعدی درمورد بینایی سنجی هم میگم