سلام خانما خوبین امروز برای اولین بار حس کردم یکی نگرانمه هد عقل دوسم دیشب با شوهرم کلی دعوا کردیم بد صبح آزمایش شیش ماهگی حاملگی داشتم رفتم اون پودری که تو حاملگی می‌دنو خوردم انقد حالم بد بود داشتم میموردم بد اکو قلبم داشتم زنه گفت یه ساعت بد یه آزمایش میگیرم یه ساعت بدش هم یه آزمایش یکیشو دادم گفتیم میشه بریم اکو قلب انجام بدیم تا یه ساعت بیایم گفت باشه بد که داشتیم می‌رفتیم یه لحظه حالم بد شد برقا رفته بود هیچ جا کارت خان کار نمی‌کرد شوهرم هی اینور اون ور میرفت دنبال آب بد از یه جای پیدا کرد آورد صورتمو شستم بد بغلم کرد تو خیابون گفت حالت خوبه اصلا یه حال غروری بهم دست داد انگار دنیارو بهم دادن بدشم رفتیم مطب یکم اونجا سرمو گذاشتم رو پاش خوابیدم بعضیا یه جوری نگام میکردن شوهرمم خیلی خجالتیه هیچ وقت جلو کسی ندیدم بغلم کنه یا بوسم کنه ولی تو مطب دستشو میکشید ب سرم نمی‌دونم سرش جای خورده بود یا چی ولی امروز خیلی حالم خوبه 😂😂آخه همیشه خیلی سرد رفتار میکرد کاش همیشه اینجوری باشه

۷ پاسخ

آخی عزیزم چه حس خوبی گرفتم از تاپیکت ان‌شاءالله همیشه همین جوری باشید

خداروشکر

بعضی مردا احساساتشون و ابراز نمیکنن
انشاالله که همیشه عشقتون پایدار باشه

همشو اول بد خوندم اخرش فهمیدم منظورت بعد بوده دوباره از اول خوندم

شوهرمنم اینجوری ولس بعدده سال فهمیدم درست سردرفتارمیکنه ولی خیلی دوستم داره درست هدیه نمیخره یامثل خیلیاابرازاحساسات نمیکنه ولی همجوره هوام داره وکم نمیزاره برام

ایشالله همیشه خوش باشین عزیزم 😍 انقدر خوشحال میشم از خوشحالی بقیه خدا میدونه

یه تافت بخر بهش تافت بزن

سوال های مرتبط