۱۲ پاسخ

ولی منم عین تو ام خیلی سخته بچه نق نقو و زر زر.

ممنونم عزیزم همچنین بچه شمارو

خداروشکرکه بااومدنش زندگیموازیه نواختی درآوردفرشته کوچولوی من

ولی باوجوداین همه سختی شیرینه من هفت سال منتظراین روزابودم

ببخشیدشایدزشتم باشه ولی من فقط موقع هایی که شوهرم خونس دردستشویی رومیتونم ببندم مواقع دیگه بایددردستشویی بازباشه وگرنه پسرم زجه میزنه

پسرمنم خیلی بهم چسبیده حتی یه دستشویی نمیتونم برم

تو تنها نیسی هر روز من همینه این وسط فک میکنم چقدر از خودم دور شدم

پسر منم دقیقا همینه
همش چسبیده بهم هر جا میرم دنبالم میاد ، به هیچ کاری نمیرسم ، همشم نق میزنه و لج میاره و گریه میکنه نمیدونم چشه واقعا

منم دقیقا همین حال و روز رو دارم بشدت هم عصبی شدم هعییی همش دعا میکنم‌صبور باشم و ی مامان خوب

ولی همین کنار بچه‌ بودن هم خیلی سخته شاید بچه‌ ساکت بمونه و دیگه نق نق نکنه ولی خودم احساس فرسودگی و بی ارزشی می‌کنم واقعا حس بدیه یک‌سال کامله که هیچ کاری جز بچه داری نکردم

عزیزم سعی کن به مرور یه روتین بزاری
شبا زود بخوابید
صبح زود شده ۶ صبح که بچه خوابه تو کاراتو بکنی
طی هفته تقسیم بندی کنی
یه روزو برا جارو کشیدن
یه روز دستمال کشی
یه روز لباس شستن
در نظر بگیری
لپه و حبوبات برا استفاده چند هفته پخته فریز کنی که خورشت قیمه و سبزیت سریع تر آماده شه
دیگه کم کم دستت میاد چطور کارات پیش بره که تمیز و مرتب باشی و بهت فشار هم نیاد
من مدتی خونم کثیف نامرتب بود دیدم بیشتر حالم بده
تا شروع کردم به تمیزی الان بهترم
دیروز و پری روز سه تا فرش ۱۲ متر تو حیاط خونه شستم فقط منو همسرم و بچه هم جلو دست و پام

من بچم مثل بچه شمای اگه بخوام هم بچه رو نگه دارم هم‌کارای خونه رو بکنم روزی صدبار اشکم درمیاد می‌میریم دیگه کارا رو ول کردم واقعا چون کشش ندارم می‌شینم کنار بچم فقط یک غذا میپزم اونم با بدبختی انقد که گریه می‌کنه و جیغ میزنه بقیه کارارو وقتی شوهرم اومد اگه حال داشتیم جفتمون میکنم اگه نه فقط ظرفارو برای روز بعد می‌شورم و تمام

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلائی👼🏻🩵 مامان جوجه طلائی👼🏻🩵 ۱۴ ماهگی
یه درد و دل مادرانه ❤️دلم خیییلی برای بچه م میسوزه😞برای خودمم همینطور . هرکاری از دستم بر میاد براش میکنم گاهی همش تو بغلم نگهش میدارم که مبادا بذارم زمین گریه ش در بیاد. دوماهه همسرم رو ندیدم و با پسرم تو خونه تنهاییم ، غذا نمیتونم بپزم ،فقط چیزای دم دستی و ساده که چی؟؟ که فقط پسرم گریه نکنه، نق هاش ادامه دار نشه ، تمام روزو فقط باهاش سروکله بزنم . روزا رو که با فروپاشی روزانه به شب میرسونم میشینم همش گریه میکنم. اینم اضافه کنم من اصلا نه بچه مو دعوا میکنم نه میزنمش(خدا نکنه بزنم). فقط میریزم تو خودم ، نفس عمیق میکشم، دندونامو فشار میدم از حرص و خیییلی دیگه طاقت نیارم فقط با صدای بلند میگم«خدایااااااا😭😭» که همینم پسرم چون میترسه گریه میکنه 😞 بعدم همش عذاب وجدان شدید دارم و حس میکنم بدترین مادر روی زمینم یا حس میکنم از پسش برنیومدم . تصمیم گرفتم خونه نشین بشم و جایی نرم بسکی میگن بچه تو پررو کردی از بس دعواش نمیکنی ماهم بچه بزرگ کردیم دعوا میکردیم که پررو و شیطون نشن و... 😞 نمیدونم چی درسته چی غلطه . اینارم فقط نوشتم تخلیه بشم و به یادگار اینجا بمونه . جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴