۱۲ پاسخ

من باشم میبرم اگه از بچه خوشش نمیاد دعوت نکنه از الان بچمو ادم حساب نکنم تا اخر وضع همینه

من باشم بچمو میبرم با خودم
وقتی حساسه دعوت نکنه. بیرون دعوت کنه. هرکس پدر و مادرو بخواد بچش هم باید بخواد

مهم بچه خودته

یا میبرم یا اصلا نمیرم یعنی چی خوشش نمیومد بیجا کرد دعوت کرد

من کلا خودمم نمیرم جایی که بچم نباشه منم نیستم

من اگر باشم اینجا کلا خودمم نمیرم مهمونی 😁

من بچمو میبرم

من خواهرم این مدلیه حتی پسرمم که ۸سالشه میگفت نبایدراه بره کلا حذفش کردم اززندگیم کسی که منوبخادبایدبچمم بخادکه صددرصدنمیخاست منو

من بودم کلا نمی‌رفتم این ی جور بی احترامیه

من اگه بودم اصلا دعوتشو قبول نمیکردم بچم الویت زندگیمه
حالام ک میخوای بری ببر بچتو خودت حواست باشه بچتو تنهانزار ک ب چیزی دست بزنه چیزیم گف با شوخی بگو تو ک میدونی بچه دارم چرا خب مارو دعوت میکنی😅

من بودم کلا نمی‌رفتم می‌گفت چرا میگفتم حساسی گفتم بچه میاد دست میزنه تا وقتی با بچه ت دعوت نکرده هیچ جا نرو

ببر بابا مهم بچته

سوال های مرتبط

مامان هلنا جان مامان هلنا جان ۱ سالگی
دوستان من بخاطر حرفی که زدم عذر میخوام نباید حرفی میزدم کلا چون خیلی ها بد برداشت کردن و فکر کردن من بچمو دوست ندارم در صورتی که بچم پاره تنم من خیلی سختی کشیدم بخاطرش از زمان تولدش تا به الان هیچ مادری نیس که پاره تنشو نخواد و براش مهم نباشه بچه دوم سوم چهارم هم که بیاریم بازم همه اشونو دوست داریم هر بچه ای یه بوی داره هیچ مادری نیس که بخاطر چند فرزند بین بچه هاش فرق بزاره من اسم بچه دوم اوردم به دلایلی که خودم دارم شاید دلایلم شما رو قانع نکنه ولی هرکی جای من بود همین کارو انجام میداد بجای سرزنش کردنم من فقط ازتون راهنمایی خواستم اما بیشتر شما گفتین اره بجای اوردن به بچه خودت محبت کن برس حالا همین یکی و بزرگ کن یا از اول نباید میدادی به عمه اش و........
اما من چاره ای نداشتم مجبور بودم من از اون مادرایی که برای راحتی خودشون و خوشگذرونیشون بچه اشونو میسپارن دست اینو اون نیستم و یا کارم فقط بچه اوردن نیست من دلایلم خیلی محکمه و هرکی جای من بود اینکارو میکرد ولی نگفتم بچه دوم بیارم بچه اولم مهم نیس و شما ها خیلی راحت قضاوت کردین منو
🙏🏻عذرخواهم
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا
مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
مادرشوهرمو دوروزه بردن بخاطر قلبش آنژیوگرافی فردا مرخصش میکنن دخترشم امروز میاد چون راه دوره میاد ۱ هفته بمونه و بره خونش منم چون با مادرشوهرم زندگی میکنم همه میگن وظیفه توعه که بهشرسیدگی بکنی منم دوتا بچه دوقلو دارم واقعا سختمه به جز من عروس بزرگشم هست که بیکاره والا همش با گوشی با ایل و طایفش حرف میزنه منم از کار کردن حتی نمیتونم سرمم بالا بگیرم از صبح هیوی نخوردم از بس کار داشتم همین الان نشستم یکم دیگه بچه هام خوابیدن گفتم یکم استراحت کنم از پا افتادم دخترشم که وقتی میاد اینجا هیچ کاری نمیکنه بخدا همش میشینه من باید چایی بیارم نهار درست کنم شام درست کنم بیارم بخورن جمع کنم به بچه هام برسم میگه من اومدم اینحا استراحت نیومدم که کار کنم والا ماهم میریم خونه مادرم حداقل اون طرفی که توش غذا خوردیم رو از سفره برمیداریم یا نه اون طرف مقابل هم گناه داره بخدا نمیکن با دوتا بچه سخته براش
یه شوهر با درک هم میخواد که ادمو درک کنه خونشو از خانپادش جدا کنه که منم مثل اون یکی ها بیام دوروز رسیدگی منم بهش دوباره برگردم خونه خودم خدایا واقعا میبینی منو یا نه چبدر التماس کنم بهت چقدر به پات بیوفتم یه فرجی به حال منو بچه هام کنی ماهم گناه داریم به قران از پا افتادم دیگه خونه مادرمم که نمیتونم برم اینارو چیکار کنم میگن باید تو نگه داری کنی ازش چند روز دیگم عمل باز میکنن قلبشو 😩😩😩😔😔😔😔کلافم بخدا