دوستان من بخاطر حرفی که زدم عذر میخوام نباید حرفی میزدم کلا چون خیلی ها بد برداشت کردن و فکر کردن من بچمو دوست ندارم در صورتی که بچم پاره تنم من خیلی سختی کشیدم بخاطرش از زمان تولدش تا به الان هیچ مادری نیس که پاره تنشو نخواد و براش مهم نباشه بچه دوم سوم چهارم هم که بیاریم بازم همه اشونو دوست داریم هر بچه ای یه بوی داره هیچ مادری نیس که بخاطر چند فرزند بین بچه هاش فرق بزاره من اسم بچه دوم اوردم به دلایلی که خودم دارم شاید دلایلم شما رو قانع نکنه ولی هرکی جای من بود همین کارو انجام میداد بجای سرزنش کردنم من فقط ازتون راهنمایی خواستم اما بیشتر شما گفتین اره بجای اوردن به بچه خودت محبت کن برس حالا همین یکی و بزرگ کن یا از اول نباید میدادی به عمه اش و........
اما من چاره ای نداشتم مجبور بودم من از اون مادرایی که برای راحتی خودشون و خوشگذرونیشون بچه اشونو میسپارن دست اینو اون نیستم و یا کارم فقط بچه اوردن نیست من دلایلم خیلی محکمه و هرکی جای من بود اینکارو میکرد ولی نگفتم بچه دوم بیارم بچه اولم مهم نیس و شما ها خیلی راحت قضاوت کردین منو
🙏🏻عذرخواهم

۷ پاسخ

پیام قبلی تون رو خوندم، اینم خوندم، بیین بقیه بدبرداشت نکردن نحوه ی بیان شما جوری بود که مادرا بهتون گفتن دلیلت واسه بچه ی دوم اشتباهه!
نوشته بودی عمه اش به بچه پفک میده گوشی میده و... خب عزیزم شما باید جلوی اینکارو بگیری، چرا اجازه میدی دیگران بچه ات رو با رفتار اشتباه سمت خودشون بکشن؟ اونا دارن نقطه ی مقابل شما عمل میکنن و همین باعث شده دخترت وابسته بشه.باید خط و مشی خودت برای تربیت رو داشته باشی و به دیگران هم بگی که نباید بدون اجازه ات چیزی به بچه ات بدن. وقتی عمه اش میاد دنبالش بهش بگو بمونن خونه ی خودتون و باهاش بازی کنه اینجوری حواست به چیزایی که بهش میده یا کارایی که میکنه هست اگر قبول نکرد اجازه نده بچه رو ببره بگو بد عادت میشه یا خودتم باهاشون برو خونه ی اونا و از بچه ات جدا نشو.
تو خونه تایم کیفی مناسب با دخترت داشته باش، باهاش انواع بازی هارو بکن که خونه جذاب باشه براش. شاید اولش بدقلقی کنه و بهونه بگیره اما کم کم به شرایط جدید عادت میکنه

با اوردن بچه دوم اوضاع خیلی بدتر میشه
وقتت برای هلنا جان هم کمتر میشه
بیشتر میره سمت عمش چون طبیعتا از الانم کمتر میتونی بهش برسی
یک بار محکم وایسا و بگو نمیخوای بچه انقدر بد عادت بشه
رفتو امدو کنترل کن
از عمه جان هم با احترام و محبت بخواه که اجازه بده شما خودت به بچت برسی
همونطور ک عادت کرده به عمه
ب شما هم میتونه عادت کنه
فقط وقت زیاد بزار
بازی زیاد
توجه و محبت زیاد
و عمه رو حداقل یک هفته نبینه
بعدشم هی کمتر کن دیدار ها رو
به مرور

بچه دوم ینی از چاله درمیای میفتی تو چاه
مطمعن باش

عزیزدلم من تاپیکاتو قبلا هم خونده بودم و درک میکنم چقدر ناراحتی
ببسن قطعا ک از اول شما باید مدیریت میکردی
دیگران هرچقدرمبگن ولی نباید بزاری بچه تایم زیادی رو بدون شما عادت کنه بمونه
ولی الان که اینطوری شده به فکر راه حل کاربردی باش
این که میگن خب وابسته بشه ولش کن به کارات برس غلطه
نه واقعا نزار ادامهپیدا کنه

از امروز براش وقت بزار مثلا اب بازی بچه ها خیلی دوست دارن بزارش تو تشت باهم اب بازی کنید مرتب بغلش کن بوسش کن بهش بگو خیلی دوستت دارم عاشقتم نفسم عمرم ایقد محبتش کن باهاش بازی کن خاله بازی عروسک بازی بزارش رو صندلی کنارت وایسه ظرف بشوره ببرش پارک ایقد ایطرف اوطرف ببرش باخودت تاعادت کنه بهت اینجوری سراغ هیچ کس نمیره و اینکه بتونی ب مدت ی هفته بری جایی ک خانواده شوهرتو نبینه و تو این ی هفته ایقد عشق بورزی بهش ایقد بگردونیش که یادش بره عمه و فلان وقتی برگشتی خونه اجازه ندی ببرش بگو مامانی میخایم بریم تاب تاب اب بازی فلان تانره

چرا عذر خواهی میکنی
مخاطبت بد برداشت کرده
اتفاقا تو میخایی عشقتو مثل مادر بیینه و کسی جای تو پیشش نگیره

داستان چیه ؟؟؟!!؟

سوال های مرتبط

مامان آرینا مامان آرینا ۱ سالگی
من یه تایپیک گذاشتم گفتم مادرایی که هیچی اطلاعااتی ندارن،راحتن،بچه هاشونم خیلی خوب بزرگ میشه،هیچ توهینی هم نکردم،ولی یه مامان نسبت به حرفم گارد گرفت،گفت همه ی مامانا خوبن،ولی من با اغراق میگم همه ی مامانا مثل هم نیستن،بین مامانی که کلی واسه بچه داری وقت میذاره و مامانی که بچه ش رو به امید خدا بزرگ میکنه،واقعا فرق هستش،جوابی که بهش دادم رو،الان میذارم...
من به هیچ مادری توهین نکردم،همه ی مادرا هم مثل هم نیستن،این و با اغراق میگم،همسایه ی روبرویی مادربزرگم یه خانمی هست ۴۰ و خورده ساله که ۳،۴ تا نوه همسن و سال دختر من داره،این روزا نذری میپزن،نوه هاشون توی کوچه هستن،من ۱ ثانیه ندیدم این بچه ها پیش مادرشون باشن،پیش لات های کوچه هستن،مدام دستشون پفک و چیپس و نوشمک و....هستش،میخورن زمین و و و...ماماناشون با افتخار میگن ما از اول براشون تلویزیون روشن کردیم،میگن همه چی میدیم بخوره،میگن پیش همه جاشون میذاریم...
این مثال و زدم که بگم نخیر با اغراق میگم همه ی مامانا مامان خوبی نیستن...
اگرم اون مامان و مثال زدم،هیچ توهینی بهش نکردم،فقط گفتم خوشبحالشون که خودشون رو درگیر چنین مسائلی نمیکنن و من از بس حساس بودم،همه ی چیزای بد رو جذب کردم...
بین منی که تمام پوست و گوشت و استخون و اعصاب و....گذاشتم پای دخترم و از اول شیر خودم و دادم(به مادرایی که شیرخشک دادن ،بی ادبی نمیکنم،این انتخاب خودم بود و سرش خیلی عذاب کشیدم بنابه دلایلی) و هیچ تفریحی نرفتم و ۶ وعده جدا برای دخترم درست کردم،صبح تا شب نشستم پاش بازی کردم و....با اون مادرای بیخیالی ک مثال زدم،خیییلی فرق هست...
هیچ منتی هم سر فرزندم ندارم،با افتخار این کار هارو کردم و قطعا هم نتیجه ش رو میبینم..‌‌