۴ پاسخ

فقط غر میزنه ایراد میگیره خودش قدم از قدم برنمیداره. اومد خونه یه شربت و دو تا اسپریو سپردم به خودش. هیچ کدومو نتونست به بچه بده. خیلی هم راحت و خجسته میگه ولش کن بچه قبول نمیکنه دیگه. به همین راحتی

من حتی امروز هر چه شوهرم گفت دیره باید برم سر کار قبول نکردم واکسن داشت پسرم گفتم واکسنشو بزنیم بعد هرجا میخوای بری برو

وقتی میخوای بچتوببری دکتر،حتماهمسرتم ببر،مگه بچه فقط واسه مادره پدرهم بایدهمکاری کنه

چقد مردا رو مخن

سوال های مرتبط

مامان پسرم مامان پسرم ۱۴ ماهگی
خانوما شما رو به خدا کمکم کنین
این عادیه که من فوق العاده خسته و بی حوصلم؟
فکر میکردم بچه بزرگتر بشه شرایط بهتر میشه. اما واقعا وحشتناکه. من دیگه نمیتونم، دیگه کشش ندارم این وضعو تحمل کنم
دائم یه بچه بهم چسبیده نمیذاره نفس بکشم. خستم ازبس صدای غر و گریه و زر زر شنیدم
یه گوشی نمیتونم دستم بگیره چون یکسره زر میزنه گوشیو بگیره. نمیتونم زنگ بزنم اقلا با یه نفر درد دل کنم. همین پیامم از ساعت ۳ بعدازظهر شروع کردم به نوشتنش تا کی تمومش کنم خدا میدونه
واس انجام جزئی ترین کارام حتی یه دسشویی رفتنم باید صدار زر زر بچه رو تحمل کنم
یه مدت اینقدر خوب به پوست و موهام میرسیدم. الان یه شونه نمیتونم به موهام بزنم. ریخت و قیافم به حدی آشفته‌س که شبیه تیمارستانیا شدم
نه دیگه حوصله کارای خونه رو دارم نه بچه داری. حوصله حرف زدن و بازی با بچمو هم ندارم. بیدار که میشه غمم میگیره. حتی وقتی خوابیدم هم باید صدای گریه و زر بشنوم. پوشک میخوام عوض کنم غر، تعویض لباس با غر. غذا هم که باید دنبالش بدوئم . خودشم بخواد بخوره ، بچه و خودم و کل خونه رو باید تمیز کنم در طول تمام این کارا هم باید گریه هاشو بشنوم
کمرم داغونه از بس خم شدم واس بچه داری
من دیگه تحنل شنیدن اینهمه زر زرو ندارم واقعا
تو روخدا کمک کنین چیکار کنم حال روحیم بهتر بشه بتونم واس خودم و بچه و خونه وقت بذارم؟
مامان لِنا مامان لِنا ۱۳ ماهگی
خیلی ناراحتم، لنا رو خوابوندم نشستم دارم زار زار گریه میکنم... این نینی بیچاره چه گناهی کرده آخه که باید توی رختخواب کثیف بخوابه و چون نمیتونن براش شیرخشک تهیه کنن دارن به بچه ای که تازه دو سه روزه بدنیا اومده نبات میدن... یادم میاد لنا که اینقدر کوچیک بود چقدر همه حساس بودیم همه وسایلش تمیز و گرم و نرم باشه، چجوری دقیق درجه شیر و پیمونه رو اندازه میگرفتم و چک میکردم که اصلا کم و زیاد نشه که کلیه و کبد بچه اذیت نشه... نمیگم من مامان خوبیم و مادر این بچه بده. همه مامانا فرشته هستن من خودمم خیلی جاها کم گذاشتم واسه بچم. ولی دارم میسوزم که چرا یه بچه از حداقل هم محرومه. تو چشم و ابروی بچه به این کوچیکی که اینقدر ظریف و لطیفه برداشتن سرمه کشیدن چرا آخه. خودمون هم که آرایش میکنیم بعد از چندساعت احساس سنگینی داریم روی صورتمون میخوایم سریع بشوریم این بچه که زبون نداره دردش رو بگه... حالا اینو بگیم مامانش اینجور صلاح دیده که آرایش کنه بچه رو ما حق دخالت نداریم، ولی لااقل کاش یه جای خواب تمیز فراهم بود براش...خواهش میکنم در حد توانتون اگه صلاح میدونید یه کمکی کنید. لااقل یه پتو و تشک که دیگه استفاده نداریم بفرستیم براش.... خیلی ناراحتم اشکم بند نمیاد دارم دیوونه میشم