سلام خانومای عزیز من چون خواهر برادر ندارم اومدم با شما درد و دل کنم ، من مامانم یه شهر دیگه زندگی میکنه ماهی یک بار میرم پیشش چند روزی میمونم و برمیگردم از وقتی بچم به دنیا اومده خیلی سر بچه دعوام میکنه تحقیرم میکنه میگه تو تنبلی بلد نیستی اگه جلوش بچه زمین بخوره میگه تقصیر توعه منم خیلی کمتر میرم پیشش این سری شوهرم خودش گفت برو حال و هوات عوض شه نمیدونه که ما جریانمون اینطوریه منم از دیروز که اومدم دیگه مامانم بدتر شده میگه حیف این بچه که خدا به تو داده تو لیاقت مادر بودن نداری یعنی یه سره دارم گریه میکنم نمیدونم چیکار کنم از طرفی به جز مامانم هیچکسم ندارم نمیخوامم شوهرم بفهمه این قضیه رو ولی من که میدونم مادر بدی نیستم پس این یک سال کی از بچه مراقبت میکنه بهش میگم تو به کارای من و بچه کار نداشته باش باز اصرار میکنه نظم روتین مارو بهم میزنه خودشم هم خسته میشه هم اعصاب منو خورد میکنه اصن موندم چیکار باید بکنم

۹ پاسخ

بگو مادر من بشین سر جات تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن لطفا که میونمون خراب میشه بگو هیچکس به اندازه من نگران بچم نیست

رفتار مادرت اصلا درست نیست اصلا
رک و پوست کنده بهش بگو این چه طرز حرف زدنه خب بچست نوپاست به در و دیوار میخوره بگو چرا همش تحقیرم می‌کنی دوست ندارم اینجوری باهام حرف میزنی خودتو ضعیف نشون نده درسته مادرته ولی حق نداره این حرفهای بد بهت بزنه لیاقت مادر بودن نداری جمله ی خیلی بدیه

اه مامان منم تقریبا اینطوریه یه مدت نرو بذا بفهمه نمیری اذیت میشی از کاراش رفتی هم سعی کن گوش ندی اصلا هرچی گف ولی یه مدت نرو شوهرتم گف یه بهونه ای چیزی بیار بذار مامانتم بفهمه چیزیم گف بگو میایم هم شما اذیت میشی هم خودمون حالا میایم

بگو هیجکس به اندازه من بچم دوست نداره. مادر منی احترامت واجب ولی طوری وانمود نکن که از من بیشتر نگرانشی ، من از دار دنیا یک مادر دارم هروقت میام پیشت حالم میگیری آخه این درسته عزیز من

رک و پوست کنده بهش بگو یکی این حرفارو به خودت بزنه ناراحت نمیشی؟
بگو یعنی من بچه بودم تا حالا یک بارم زمین نخوردم که اگه بگه نه دروغ گفته .
بگو اینجوری رفتار میکنی که دیگه نیام ؟ مگه من جز تو کیو دارم !
بگو اگه دلیلت اینه رو راست بگو دیگه نیام . منم با تنهایی خودم بالخره سر میکنم منم خدام بزرگه .
جو احساسی بشه ،شاید رفتارش عوضش بشه .
حالا خودم بچه طلاقم و رفتار مادرم درست نشد ک نشددددد. الان ۱۸ ساله که ندیدمش❤️‍🩹💔
هر مادری ،مادر نیست !

مادرت روحیه اظطرابی و عصبی نداره عزیزم ؟

منم مامانم همین حرفارو بهم میزنه
ولی من دیگ ناراحت نمیشم
عادت کردم

هرچی باشه مادرته، احترامش رو نگه دار
نزار شوهرت بفهمه بعدا بهت سرکوفت میزنه
به نظرم تو که ماهی یه بار بیشتر نمیری اصلا حرفاش به دل نگیر
تو کار خودت را بکن
مطمباش تو بهترین مادر هستی برای بچه ات

خب چرا این حرفو میزنه؟ زیادی حساسه مامانت؟ که تو نیستی ؟

سوال های مرتبط

مامان پسرا🙂 مامان پسرا🙂 ۱۷ ماهگی
امروز خودمو تو آینه دیدم به پیری و چروک پیشونیم پی بردم فهمیدم که بچم با ازیتاش کار خودشو باهام کرد روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنم همش میگم ای کاش همین الان بمیرم از دست این بچه راحت بشم همش تو بغلمه یه لحظه روی زمین نمیمونه با هیچی بازی نمیکنه اینقدر غصه میخورم پیر و شکسته و لاغر شدم هرکی منو میبینه میگه چته چرا اینجوری شدی لاغر شدی اصلا نمیدونم این بچه چرا اینقدر ازیت میکنه همیشه با خودم میگم این عذابه الاهی بود فک کنم گناهی کردم که دارم اینجوری تاوان پس میدم صبح که میشه بچه تو بغلمه و وول میخوره و زور میزنه و ازیتم میکنه تا خود شب الانم که خابیده میتونم گوشی دستم بگیرم این پیامو پاک نمیکنم میخام تا همیشه بمونه و بهش نگاه کنم و یادم نره که چقدر دوران سختی دارم از روزی که متولد شده تا الان که نزدیک یک سالشه من دارم عذاب میکشم من یه بچه دیگه بزرگ کردم الان ۱۰ سالشه ولی اونقدر ازیتم نکرد شوهرم میگه انگار یه حیوان وحشی رو تو بغلم گرفتم هر لحظه میخاد در بره دستام درد میکنه کارم شده گریه گریه گریه این یک سال نشد من یه بار غذا بدون استرس بخورم همش سرپا و تند تند
مامان سبحان مامان سبحان ۱۳ ماهگی
خیلی ناراحتم و عصبی..امروز معده درد بدی گرفتم ..از یه طرف زنبور هم نیشم زده بود روی پام..پام بدجور درد میکرد بچم هم همش درحال گریه اعصاب نداشتم با این وضع هم آشپزی هم میکردم 🤦🏻‍♀️😑بعد یهو مادرشوهر اومد تو خونمون دید پسرم گریه می‌کنه گفت من مریضم نمیتونم نگهت دارم پسر من حساسیت داره به سینه ش زده خس خس می‌کنه و سرفه دیدم به مادر شوهرم گفتم اگه میشه با دستمال روی دهنت بزار بچم سرما بخوره دیگه بدتر میشه سینه ش 🤦🏻‍♀️😅 با همین یه کلمه حرف من بدش اومد خیلی حرف بهم زد تنها چیزی که زیاد روی مخمه بهم میگه 🤦🏻‍♀️.. بچت مریضی بدتر میگیره 😑 خیلی ناراحتم از حرفش چطور می‌تونه این حرف رو بزنه اینطوری دعا برای بچم می‌کنه که مریضی بد بگیره🥺
منو باش میخواستم مادرشوهرم رو ببرم همراهم داخل زیارت برای بچم دعا کنه که خوب بشه ...
بخاطر این حرفش خیلی گریه کردم... نمیدونم من زیاد حساس شدم یا واقعا حرف بدی زد
سر حساسیت بچم از یک ماهگی تا الان که یازده ماهشه من گرفتارم وقتی میبینم بچم اینجوریه اگه بخواد سرما بخورع یک ماه جون میده بچم تا خوب بشه ولی خانواده شوهر اصلا درک نمیکنن هیچ درکی‌ ندارن شوهرم هم همینجوریه بی خیال
مامان فرزندم مامان فرزندم ۱۳ ماهگی