یعنی امان از این شوهرا
هم دلم میسوزه هم دلم میخواد بزنمش
دیشب رایان برا کولیک یکم گریه کرد
صبح ولی خیلی اذیت بود دیگ قرار شد اومد بیاد کمک
من رفتم اتاق خوابیدم که آقا مراقب باشه اونم اومد بغل من خوابید گفتم خوابت میبره گف نه هیچی ساعت ۴:۵۵صدا گریه بچه اومد بیدارش کردم بچه ساکت شد اینم خوایید بعد دوباره پنج و نیم نوبت شیر بچه بود حس کردم ساعت شش صدا گریه میاد آورده بچه رو اتاق ته که منم بیدار نشم راهش می‌برد سعی می‌کرد ساکت کنه
بعد میگم این گریه گشنگی میگ ته قبلیشو دادم میگم اون۶۰تام نبود دیگ بقیه شیر و بزن و اینا شد شش و نیم بچم تا سیر بشه ی ساعت فاصله افتاد
از اینور دلم میسوزه خواسته تلاش کنه از اینور صدبار گفتم چندتا چندساعت حتی جدول دادم بهش
ولی خودمو کنترل کردم بچه رو شیر داد آروم کرد گذاشت تخت

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط