علت : بچه داری خیلی خیلی خیلی سختر از چیزی بود که تصورشو داشتم
و در خودم تعلیم و تربیت یه بچه دیگه رون نمیبینم
من فقط بخاطر شرایط بد اقتصادی نمیخوام یه بچه دیگه بیارم والا هم بارداری هم بعدش اوکی بودم و همسرم هم خیلی ساپورتیو ه
علتش اینه که همسرم اخلاق نداره همینم شکر ولی میگم کاش نداشتمش
عزیزم نظرها با هم متفاوته من اولین زایمانم در سن ۱۷ سالگی بوده فوق العاده سختی کشیدم نه از نظر زایمان مادرشوهرم سر اینکه بچه تو سونو دختر نشون داد منو پیر کرد بحدی که دلم میخواست خودم بمیرم با رفتاراش منو نابودم کرد زد از بخت برگشتشون بچم پسر بود وتو سنو ۷ ماهگی اشتباه جنسیت رو تشخیص دادن ومن در ماه ۸ بارداری فهمیدم بچم پسره بهترین دورانمو با استرس گذروندم چون سنم کم بود عقلمم کم بود الان که ۳۹ سالمه وپسرم ۲۲ سالشه ولی عقل الانو داشتم میدونستم براچیزایی که خدا داده ویه مشت ادم عقب مونده نعمت خدارو دست کم میگیرن فکر میکردم انقدر خودمو عذاب نمیدادم ولی شکر خدا سه تا زایمان راحت وبی دردسر بدون ویار دست تنها همه ی امور خونه وزندگی وخرید خونه خرید بچه حتی بردن کلاس بچه ها تا به الان به عهده ی خودم بوده وخیلی راضیم که خدا منو لایق سه فرزند دونست درسته خیلی سختی کشیدم ولی هر روز خدارو بخاطر بچه هام شکر میکنم والانم که دخترم تکه دوست دارم یه خواهرم براش بیارم با اینکه تمام زحمت خونه رو خودم به تنهایی رو دوش کشیدم ولی در عین حال همیشه هم بازیشون میشدم هم میبردم پارک تفریح وگردششون به جا بوده ولی کلا خودمو نادیده گرفتم وچند سال عمرم رو از خودم دست کشیدم ولی با وجود سه تا فرشته ی زندگیم انگار خستگی از تنم در میاد خداروشکر پسرای خوبی دارم پسر بزرگم رشته ی مهندسی عمران داره میخونه ولی م صاحب یه دختر کوچولوی ۲سال و۸ ماهه هستم ولی اینو بگم خواهر جان اگر خدا بده حتما صبر وحوصله وتوان وقدرت والبته رزق وروزیشو میده دخترم انقدر خداروشکر پاقدمش خوب بود که حد نداشت
درخواست مو قبول کن گلم
منم بشدت بارداری سخت و طاقت فرسایی داشتم دیگه هم دلم نمیاد بچه بیارم ولی وقتی فکر میکنم ک اراز تنها باشه دلم نمیاد الان نه ولی ۱۰سال دیگه شاید یکی بیارم
من زیاددوسدارم اما شرایط مالیشو ندارم وگرن دردا زودگذرن ادم فراموش میکنه وبچه شیرینه ارزششو داره اگ پول باشه همه چی قابل حله.
یسوال
چرافک میکنی مادرخوبی هستی ؟چیکارمیکنی برابچت
من چراهمچین حسی ندارم
سلام.فعلا ک همین ی دونه.اما تصمیم قطعی برای آینده ندارم تو این سرزمین آخه آینده همین ی دونه چیه؟معلوم نیست.از فکر اینکه تو این کشور سرخورده بشه دیوونه میشم از طرفی تک فرزندی خیلی آسیبها داره و از نظر روانشناسی بچه های تک یا خیلی بچه میمونن یا بیشتر از سنی ک دارن رفتار میکنن.عاقلانه اینه ک تا زمانی ک تو ی گروه سنی هستن یعنی تا نهایت چهارسالگی ی دونه دیگه بیاریم اما اینجا و تو ایران اصلا نمیخوام.نمیدونم
بچه داری فوق العاده سخته
و بشدت مسئولیت سنگینیه
اما هرچی فکر میکنم اصلا دلم راضی نمیشه به تک فرزندی دخترم
و با اینکهروزای اول بشدت افسرده وسردرگم بودم و سخت ترین روزای عمرمو گذروندم اما حس میکنم منم دارمکنار این وروجک بزرگتر میشم و رشد میکنم
من اعصاب و روانشو ندارم همين اصلا حوصله بچه رو ندارم
منم گاهی میگم یکی بسه دیگه شاید کشش نداشته باشم
اما بازم وجدانم ناراحت میشه و میگم تنهایی سخت میشه براش چن سال دیگه و آینده
دقیقا منم مثل شما این دوسال واقعا اندازه 20سال پیرشدم
بلاخره باید بفکر بچه هم بود دلش ابجی یا داداشی میخاد دوس ندارید که تنها وبی تکیه گاه باشه سختی ها فوقش ۲ساله ومیگذره سخت نگیر
دقیقا منم مثل شما از نظر جسمی مخصوصا روحی ب شدت اذیتم و خییییلی دست تنهام خیییلی زیاد.افسردگی و مشکلاتی ک دیگران برام ایجاد کردن و....
اصلا تواناییشو در خودم نمیبینم ک بخوام یه فرشته کوچولو دیگه رو ب دنیا بیارم بزرگ و تربیت کنم با این کیفیتی ک برای آروین دارم میزارم بازم یجاهایی از دستم در میره
من قبل ازدواج یکی از شروطم یه بچه بود البته اگه به من بود کلا بی بچه ولی خب اونم نمیشد .دلیل هم شرایط جامعه اقتصاد سختی بچه داری و ....کلا نمیخوام کیفیت فدای کمیت بشه(امکان نداره به دو بچه به اندازه یه بچه برسی بالاخره وقت و امکانات محدوده )
بعد بچه هم بارداری راحتی داشتم ولی فوق العاده روحا از بابت بچه داری خسته ام نخوردناش نریض شدنش فکر آینده اش و ...مطمئن شدم از همون نوجوانی فکرم درست بوده .
ویار افتضاح وشدید حاملگی سخت سخت سخت
من بعدزایمان اینقدرشوهرم وخانوادش اذیتم کردن که افسردگی گرفتم وواقعاهم زجرکشیدم اززایمان ولی بعضی وقتامیگم یه دونه دیگه بیارم تادهن گشاداطرافیانم بابت بچه دوم ببندم وخودموراحت کنم
تربیت خیلی برای من مهمه ومن اصلا رو همین یکی نمیتونم کار کنم یا وقت بزارم،بچه آوردن کار یه شبه،ولی خوب و صالح بزرگ کردن کار یه عمر،میخوام همین یه دونه رو جوری تربیت کنم که وقتی رفت تو جامعه همه بگن چه مادر خوبی داشته واسه همین اصلا اصلا به بچه دوم فک نمیکنم حتی اگه ناخواسته باردار شم حتما سقط میکنم هرچند جلوگیری سفت و سخت دارم الانشم
منم مخصوصا به خاطر بعد اززایمان و اطرافیان دلم نمیخواست بچه بیارم اما باردارم
تربیت درست اونجوری که آدم دلش میخواد
مراقبت از سلامت جسم و روانشون
محافظت کردن ازشون در برابر هر آسیبی که جامعه داره
و....
دلایل من بیشتر تو این حیطه هست
احتمالا دو سه سال بعد نظرت عوض شه عزیزم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.