۱۲ پاسخ

ای جان قدمش مبارک باشه اسمش چیه

عزیزممممم تنش سلامت🥰🥰

خوشبحالت ک فقط ۴ماه درگیر ناباروری بودی

ایشالا زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه

اخی دستاشو ناناسس

ای خدا دستاشو😍🥲

ای جانم خدا حفظش کنه

خدایا انگشتاش چه نازه

الهی خدا حفظش کنه 😍

ای جانم🥹سالم باشه🙏🏼😍❤️

خداراشکر عزیزم خوشحالم برات عزیزم خدا حفظش کنه برات

عزیزممم🥹خدا حفظش کنه🌱

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💚 مامان آقا مهدیار💚 ۱ ماهگی
پارت ۱۱:نگم از اون لحظه ای که گذاشتنش روسینم ،حاضرم تمام این دردا رو‌دوباره تجربه کنم برای همون لحظه
یه موجود نرم و گرم و خیس که از وجود خودت رو میزارن رو‌سینت ،تو دست میکشی رو کمرش باهاش صحبت می‌کنی من اولین چیزی که به پسرم گفتم «سلامٌ قولا من رب رحیم» بود یادم نیست کجا شنیده بودم ولی یادم بود اینجوری باید بهش خوش آمد بگم.من اینجا هم واقعا تو دنیای دیگه بودم،از اطراف غافل بودمو فقط فقط لذت بغل کردن پسرم تو ذهنمه،یه مغز خالی یه نفس راحت ...
اون لحظه ای که دیگه دردی نداری،بچت بغلته و تو به خودت افتخار میکنی که از پسش براومدم...
همون جوری که مهدیار تمیز میکردن دکتر گفت دو تا سرفه کن و بلافاصله با دوتا سرفه جفت هم خارج شد.
دیگه مهدیار بردن زیر دستگاه گرم کننده که دمای بدنش افت نکنه
و دکتر شروع کردن به بخیه زدن و فقط من یه جا سوزش شدید حس کردم که با آخ گفتن تموم شد.
اینجا تازه به شوهرم گفتم زیارت آل یاسین بزاره برام و با تموم شدن دعا بخیه زدن هم تموم شد،ده دقیقه هم نشد...
مامان آریا مامان آریا ۲ ماهگی
پارت سوم
رفتم داخل بخش زایشگاه و اونجا شروع کردن به نوار قلب گرفتن که باز هم خوب نبود و همزمان شروع کردن به زدن آمپول فشار یه 20دقیقه ای گذشت که چند تا ماما و شروع به معاینه کردن دیدن یه سانت شد دو سانت و منی که همچنان استرس نوار قلب و ترس زایمان همگی دست داده بود بهم دلم رو آشوب کرده بود.کم کم داشت درد زایمان در حد پریودی میومد سراغم بهشون گفتم خوب باید چیکار کنیم که دیدم رفتم و با یه دکتر دیگه اومدن و نوار قلب رو چک کردن دیدن خوب کار نمیکنه و شروع کردن به سون زدن بهم بنده خدا ها اینقدر با ملایمت زدن که من اصلا دردی نفهمیدم.سرمم رو قطع کردن و دست گاه نوار قلب رو هم جدا کردن و منو با ویلچر بردن سمت اتاق عمل.من همیشه از اتاق عمل وحشت داشتم ولی وحشت من همش الکی بود چون اون ترسی که من از اون اتاق برا خودم دارم انگار یه قول هس.خابوندنم رو تخت اتتق عمل دستگاه فشار خون و دستگاه ضربان قلبم رو بهم وصل کردن بلندم کردن و گفتن بشین دکتر بیهوشی چند بار پنبه الکلی کشید رو گودی کمرم و شروع کرد به سوزن بیحسی زدن و بلافاصله منو خابوندن تا بیحس بشم.هی میگفتن پاتو بگیر بالا هرچی تکون میدادم نشد پاهام اولش گرم شد در حد دو دقه طول کشید که بیحس شد و بعد 5دقع کار کردن یهو صدای بچم رو شنیدم که از خدا اون زمان رو برا همه چشم انتظارا و همه اونای که بچه ندارن آرزم میکنم.واقعا لذت بخش ترین مدت عمرم بود