۷ پاسخ

پسرمنم همینطوره که خدا لعنت کنه پدرشوهرمادرشوهرمو طفلک ازعالم ادم ترسوندن بخاطراینکه شلوغ نکنه یابخوابه خیلی ترسو ازهمه چی میترسه اونشبی هم رفتیم پارک پسره رو سرسره بود هرکارکردیم نرفت گفت اونجان من نمیرم نمیدونم چیکارکنم چطور برخورد کنم تا نترسه دیگه هرچقد بهش میگم الکی میگن توبترسی شلوغ نکنی میگه نه دکترمیادبهم امپول میزنه یدونه همسایشون هست یخورده کم داره ازاونم ترسوندن باذوق میادبره کوچه تا اونو میبینه زودی برمیگیرده یعنی حلالشون نمیکنم بااین ترسوندناشون که انداختن ب جون بچم

دقیقا دختر ممنم اینحوریه. ولی با این تفاوت که دختر من از اول همینحوری بود. هر جا میریم ده دقیقه اول چسبیده به خودم به زور میاد داخل بعد یکم بهتر میشه. از همه صدا ها میترسه تا یه صدا میاد میگ صدای چی بود؟!! خلاصه من خیلی درگیرم باهاش و واقعآ اعصاب برام نمونده

پسر منم جدیدا برای همه چی گریه می‌کنه منم دیگه دارم دیوونه میشم از گریه هاش😭 من یکی از دوستامم پسرش تقریبا هم سن پسر منه می‌گفت تازگی ها اینطوری شده. نمی‌دونم برای سن یا از عوارض روزهای پر استرس جنگه چون من خودم خیلی استرس داشتم شاید برای اون باشه این بی حوصلگیش

دخترمن بعد جنگ میترسه تا صدا میاد میگه مامان ترسیدم بمب میزنن ‌.موشک میزنن ...نمیزاشتم متوجه جنگ بشه ..اما همچین بمب زدن کخونه ها میلرزید صداش شدید بود ک ترسیده...ما با نمک ترس بچه رو میگیریم ..منم باید ترسشو بگیرم

دختر منم دقیقا همینه دیروز بردمش خانه بازی بچه های کوچیکتراز خودش بودن نرفت داخل گفت بچه کوچیک هست میترسم،پارک میخوایم بریم کسی پشت سرش باشه برمیگرده

ابن ترسو بودنش خوبدنیست حتما یکی ترسوندتش

تورو خدا نگید از سنشه که هم سناشو دیدم هیچ کدوم اینجوری نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
سلام مامانای عزیز کلی سوال دارم در مورد بچه های همسن پسرمن اول اینکه ایا شما مغازه یا فروشگاه میرید بچه هاتون مثل پسر من اینورو اونور میرن یجا بند نمیشن باید همش دنبالش بدوأم و با غریبه ها زود جوش میخوره اصلا دوست ندارم اینطوری باشه تو مغازه میریم مثلا شکلات میبینه بدون اجازه میره برمیداره هر چی هم بهش میگم دعواش میکنم اصلا حالیش نمیشه و اینکه وقتی خونه ست همش خرابکاری و حرص در میاره خیلی خیلی شیطون شده هم هم لج و گریه میکنه واییی دیگه کم آوردم خسته شدم اصلا حرف گوش نمیده همش میگه بیا باهام بازی کن یا همش بهم چسبیده تو آشپزخونه که کار دارم میاد پیشم از کنارم تکون نمیخوره دوست ندارم انقد بهم وابسته باشه میگم برو با ماشینات بازی کن میگه تو هم بیا بیرون که میریم از دماغمون در میاره گریه و دادو بیداد که ماشین میخواد بعد که میخریم براش میاره خونه اصلا نگاش نمیکنه چند روز هم فقط با برنامه کودک آروم میشه و میشینه نگاه و کاریم نداره.. کلی براش داستان و شعر میخونم در این مورد اصلا توجه نمیکنه باز کار خودشو میکنه موندم دیگه چطوری بهش حالی کنم بخوام دعواش کنم هم تا دوساعت فقط نق میزنه و گریه میکنه خسته شدم دیگه... 🤷‍♀️🤦‍♀️😮‍💨😥