#تجربه شیرین و سخت زایمان طبیعی من...پارت دوم...
تا یه ذره ناله میکردم دستگاه رو روشن میکردن و من گیج میوفتادم رو تخت از شدت سرگیجه بالا آوردم و دستگاه رو تمیز کردن دوباره بهم دادن بعد دیدم دیگ درد ندارم و فقط دارم زور میزنم با اینکه دهانه رحمم نزدیک.۶.۵سانت بیشتر نبود گفتن چون بچه تو لگن داره بهش فشار میاد...
با هر۲.۳بار زور زدنم بالا میوردم و مرتب جامو عوض میکردن اینقد فشار زیاد و دهانه رحمی که باز نمیشد بهم فشار آورد ک کلی مجبور بودم وسط درد و فشار معاینه تحریکی بشم و انگار رودم چنگ میخورد تا بالاخره ۹سانت شدم و با برش و قیچی افتادن ب جونم و پارم کردن...بعد ک اینقدر زور زدم ک نمیشه حتی تصورش کنم و براتون تایپ کنم ولی باز من یکی دو سانت دیگ جا داشتم و نمیومد بیرون و انگار بچه داشت خفه میشد...با همون زخم و پارگی باز شروع کردن معاینه کردم ک اون لحظه احساس کردم دارم میمیرم...با چنتا زور ک انگار جونم داشت باهاش بیرون می‌رفت بچه ب دنیا اومد بعد ک حس کردم راحت شدم شروع کردن ب درآوردن جفت ک از خود بچه سخت تر بود جفتم چسبیده بود و در نمیومد بعد جفت هم درد معاینه و تمیز شدن و فشار دادن شکم بعدش واسه دفع خون کثیف و گاز هایی بهداشتی ک میکردن داخل واژن تا تمیز کنن بعد از اون همه درد بخیه هااا هنوز بعد از دو سه روز نمیتونم از سر جام بلند شم ...
ولی با این همه سختی باز خداروشکررررررررر میکنم و حاضرم هزار بار اون روزا تکرار بشه چون الان یه دختر ناناس دارم ک عاشقشممممم🥲❤️‍🩹

تصویر
۱۶ پاسخ

چه تجربه وحشت ناکی یاعلییی😐💔 طبیعی نخواستم

ماشالله🥰😍

وزن بچت چقدر بود گلم

الهی دورتون بگردم خداروهزار بار شکر ب سلامتی زایمانتو انجام دادی سحرعزیزم،انقدر قشنگ توصیف کردی ک دعا کردم منم ی روزی زایمان کنم،خداروشکر که دختره زیبات سالمه و سلامته خداروشکر حال خودت خوبه این دردهام زود تموم میشه بجاش تو الان عشقتو بغلت داری،خداروشکر واسه همه اتفاقای قشنگ،مراقب خودت باش زود خوب شی،
اینم بگم تیارا خیلی نازه مطمیئنم شبیه خودته روی ماهشو ببوس😘😘😘😘😘😘😘❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍😍🥰🥰🥰🥰🥰
اصلا استیکر نمیتونه جای حسمو بهتون برسونه

ماشاالله چه نانازه خدااا🧿😍

خدایا شکرت ۱سانتم باز نشدم با سوزن فشار و قرص زیرزبونی و سزارین شدم😐😐

وای خدای من چقد نازه نینیت خدا حفظش کنه ماشالا❤️❤️❤️❤️

مبارکه عزیزدلم 🫂
خدا حفظش کنه 😘🍓🥰

پیاده روی پس تاثیری ب باز شدن دهانه رحم نمیکنه فقط باعث میشه بچه بیاد تو لگن

من این تاپیکو‌خوندم داغون شدم بدتر که 🥲 خودمو باختم خدا به خیر کنه چیکارکنم 🥺😫😫

شاید مال اون گاز بیحسی بوده، درکل بخیر گذشت دیگه دخترت کنارته مواظب بخیه هات باش

یا خداا واقعا اینا آدم رو به مرز مرگ میبرن دیگه کار خداست زنده بمونیم

چه دختریه نازی🥺😍خدا حفظش کنه براتون ایشالا
جیغ و داد نمیکردین؟واینکه چند هفته‌ی بودین؟😢

عزیزم قدمش پر از خیر و برکت🙏🏻💖
انشاالله سلامت باشین و از این به بعد انقدر برات شیرین باشه که همه ی دردات یادت بره🙏🏻🌸

پس پیاده روی زیادم خوب نی

عزیزم زنده باشه...خداروشکر به خیر گذشت

سوال های مرتبط

مامان آرتیا💙 مامان آرتیا💙 ۴ ماهگی
منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم بهتون
از اون جایی ک بچه من خودش با پای خودش نیومد با نامه دکتر بستری شدم کلا از اول ۱ سانت بودم تا ی روز بعد هرچی قرص و آمپول فشار فایده نداشت
بالاخره با کلی سختی ی سرم قوی دیگه بهم زدن انقباضات من هز شب شروع شد و هر چه رفته رفته بیشتر شد صبح دیگه واقعا زیادی درد داشتم خیلیی زیاد ک گفتن تازه ۲ سانت شده بعد چند ساعت ۳ سانت من دیگه اصلا طاقت نداشتم از درد زیاد ک گفتم اپیدوال بزنن
اونو ک زدن یعنی واقعا همه ی دردام رف ک میگن اپیدورال ۷۰ الی ۸۰ درصد خوب میکنه مال من کلا منو آروم کرد و گیج شدم بعد ۱ ساعتی ۶ سانت اینا شدم بعد چند ساعتم ۱۰ سانت شدم ک واقعا دردم خیلیی داشت اونم فشار ب مثانه و مقعدم فقط شدید بود ک فقط می‌ریخت ازم
و اصلا نمیذاشتن برم دستشویی و واقعا اذیت شدم ولی بعدش رفتم فهمیدم ک سربچه تو مثانمه و فشار میاد به همه جام بالاخره دکترم اومد و معاینه کرد و سر بچه جلو جلو بود بالاخره با هر زوری و ببخشید مدفوع و ادرار خجالت رو گذاشتم کنار و فقط ب بیرون اومدن بچه فکر میکردم ک بالاخره پسرم اومد و اون لحظه دنیارو بهم دادن بعدش دیگه هیچ درد نداشتم انگار ن انگار ک زایمان کردم و راحت بودم
ولی خوب درد داره باید ببینی آستانه دردتو ببینی چقدره
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان طبیعی
تو هفته ۳۷ و ۴ روز
ساعت ۴صبح پنجشنبه کیسه آبم پاره شد
رفتم بیمارستان و معاینه کردن گفتن ب زور یک سانتی
معاینه وحشتناک بود خیلی چون دهانه رحمم اصلا پیدا نمیشد😭
دیگه بستری شدم و تا ۹ صب ک دردام شروع نشده بود قرص بهم دادن ک
دردام شروع بشه تا ۲ ظهر قابل کنترل بود و هنوز یک سانت بودم
از ۲ ی قرص دیگ بهم دادن ک دردام غیرقابل تحمل شد و ماما همراهم اومد و هرچی میخواست باهام کار کنه ب زور میتونسم ورزش کنم از درد زیاد دوبار بهم مسکن زدن دیگ وسط دردام خوابم میبرد
انقباض ک میگرفت میپریدم و جیغ میزدم از درد
ساعت ۱۱ بود ماما همراه بردم تو وان آب گرم و تا ۱۱:۵۰ دیقه روی سینه ب پایین دوش آب گرم باز کرده بود و گرفته بود خودمم ک تو وان بودم و با انقباض ها دوباره حالم بد میشد دیگ ساعت ۱۱:۵۰ معاینم کردن گفتن سر بچه پیداس زور زدنای با دردم شروع شد ک ۱۵ دیقه زور میزدم انگار ک مدفوع دارم و همزمان شکم ک کمر و کلیه ام تیر میکشید وحشتناک
دیگ ۱۲:۵ با برش ناحیه پرینه بچم ب دنیا اومد و انگار آب یخ ریختن روم آروم شدم و جفتم بعدش خودش اومد بیرون و بخیه زدن و شکمم رو فشار دادن تا هرچی اضافس بیاد بیرون با اینک خیلی درد کشیدم ولی بچمو ک گذاشتن بغلم خیلی آروم شدم
ایشالا همتون ب سلامت زایمان کنین
ولی آستانه تحمل هرکسی فرق داره من تحمل دردم خیلی کمه و خیلی اذیت شدم🥺
مامان آراد مامان آراد ۱ ماهگی
میخام از تجربه زایمانم بگم تکون بچم کم شده بود رفتم پیش دکترم گفت نامه میدم بستری شو من۱۷ساعت۸صبح بستری شدم ولی چون بدون درد رفته بودم خیلی زایمان سختی داشتم کلی بهم امپول فشار و سرم زدن قرص زیر زبونی و واژینال دادن سوند گذاشتن ولی هیچ پیشرفتی نداشتم تازه شب شده بودم۳سانت و تا روز بعد رو همون موندم باکلی درد مجبور بودن هی معاینم کنن کلی اذیتم کردن تا روز بعد عصر یک ماما اومد بعد معاینه گفت باید کیسه ابت پاره بشه بادست ک نتونست با میله های مخصوص سوراخش کردن بازم فایده نداشت کلی درد کشیدم تاعصرک شد۵سانت باز ثابت موند ک دیگ یک دارویی رو ریخت رو دستش میکرد تو واژن ک دیگ دردهام وحشتناک شدن و دهانه رحمم تند تند باز میشد ولی اینقد درد داشتم و معاینه شده بودم بهم اکسیژن وصل کردن چون بیحال شده بودم دیگ بالاخره بعد کلی درد ساعت۷شب۱۸مهر پسرم بدنیااومد و گذاشتنش رو سینم کلی حالم خوب شد اینم تجربه من از زایمان طبیعی اینکه میگن زایمان دختر راحته پسر راحته یا بچه دوم راحت تره فقط بستگی ب بدنت داره وسلاممممممم
مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۵ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مامان نورا کوچولو🧿 مامان نورا کوچولو🧿 ۲ ماهگی
مامان جوجو🐣 مامان جوجو🐣 روزهای ابتدایی تولد
سلامممم ماماناااا بیایین از تجربه زایمانم براتون بگم🫠
دوشب بود سر درد و سرگیجه داشتم رو چشامم فشار بود شنبه ساعت 11 شب رفتم بیمارستان با درد پریودی خیلی کم و این ک چک بشم فشارم یکم بالا بود بعد گف موقت بستری میشی ب همسرم گفتن برو تشکیل پرونده بده بعدم منو فرستادن بالا معاینه شدم زنگ زدن ب دکترم گفتن از پریودی چهل هفته و سه روزی از تاریخت گذشته باید بستری شی و ختم بارداری در حالی ک با خساب دکترم 38 هفته و دوسه روز بودم...
تا یکشنبه تا ساعت نه و ده شب هنو ی سانت بودم با این ک از اول بهم قرص زیر زبونی میدادن با همون یه سانت دردام منظم بود اما قابل تحمل ک این انقباضات توی نوار قلبی ک میگرفتنم مشخص بود دیگ بعد اومدن یه سوند گذاشتن داخل واژن، مجاری ادراری نه هااا داخل خود واژن ک معاینه میکنن بقیشم آویزون بود بعد با سرنگ بزرگ توش چندتاااا آب مقطر ریختن و اون تو واژن باد کرد انگاری رحمو تحریک کردن تا باز بشه دیگ تا ساعتای چهار و نیم اینا همرام بود بعد اومد معاینه کرد و یهو کشیدش بیرون گف نگا سه چهار سانت باز شدی خیلی خوبه دیگ بعد شروع کرد ب زدن امپول فشار ک دردام خیلییی بیشتر شد اصلا دردام اروم نمیشد فقط ی جاهایی خیلی بیشتر میشد و زمانش هم نزدیک ب هم بود خلاصه تا صب ساعت هفت ده سانت باز شدم البته بگم ک پنج سانت ک بودم اومد معاینه کرد بعد یهو با دستش کیسه ابمو پاره کرد
از ساعت هفت صبح تا ساعت هشت فقط زور زدم بچه نیومد بیرون همکاری نکرد چون افتاده بود تو خشکی بعد هم من خسته شدم هم بیحال بچمم ضربان قلب اش افت کرد و سری بردنمون اتاق عمل سزارین کردنم🙃
مامان تیارا مامان تیارا ۲ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی من
من توی 41هفته یا علائم کاهش حرکت و درد زیر شکم رفتم بیمارستان و با این دلیل ک چرا تا الان زایمان نکردم بستریم کردن.روز اول ک فقط بهم سرم میزدن ولی روز دوم امپول فشار میزدن توی سرم ک بعد تموم شدن سرم دردمم قطع میشد و با تزریق دوباره دردم میگرفت اونم خیلی کم در حد درد پریودی.روزسوم بعد دوبار معاینه ک دیدن دهانه دحمم یک فینگره دکتر زد کیسمو پاره کرد ساعت 9صبح بود دردای من اروم اروم شروع شد .اولش خیلی کم میگرفت ول میکرد ک با تمرین تنفس میتونستم کنترلش کنم ولی ساعت 12ظهر ک شد شدت دردام خ بیشتر شد و من بیحسی اپیدورال گرفتم .دوز اول ک اثر کرد و اروم شدم دکتر گفتش که از ده درصد دودرصد باقی مونده ک اون دودرصدم زور بزنم.من با اینکه اون دو درصدم حس نمیکردم شروع کردم ب زور زدن.بعد یک ساعت اثر بیحسی رفتش و دوباره دردام با شدت بیشتر شروع شد و با معاینه گفتن ک هنوز یک فینگرم ولی سر بچه اومده پایین و حس میشه.بعد یک ساعت دردکشیدن دوز دوم رو تزریق کردن که دیگ اثر نکرد تا 70درصد دوزشو بیشتر کردن ک بازم اثر نکرد
مامان اسنا مامان اسنا ۶ ماهگی
پارت ۲

ععی میومدن معاینه میکردن میگفتن رحمت آماده نیس و رفتند سه چهار ساعت من درد میکشیدم ولی نمیومدن معاینه کنن ععی دردام شدید تر میشد یهو جیغ کشیدم گفتم یکی ب دادم برسه چون یک چیز دایره شکل از رحم اومد بیرون منم فک کردم بچس و زدم زیر گریه فک کردم سر بچه اومده بیرون و بچه خفه شده یک پرستار اومد نگاه کرد و با صدا بلند گفت کیسه آبش اومده بیرون ولی دکتر نیومد خودش کیسه آب رو ترکوند در اون لحظه دردم ی خورده کم شد ی احساس خنکی بهم دس داد ولی دوباره دردام شدید و شدید تر شد دکتر اومد گفت چرا کیسه ابشو ترکوندی هنوز وقت زایمان نیس موقعی ک کیسه آب رو ترکوند بچه بریچ شد و دکتر کلی با پرستار دعوا کرد دکتر با دس کرد رحمم و سر بچه رو چرخوند و گفت باید رحمشو اما اماده کنیم برا زایمان و و دو تایی دس کردن رحم وععی می‌کشیدن و در اون لحظه احساس پارگی کردم ولی درد زیاد نداشت چون وقتی دس می‌کرد تو رحم انگار ن انگار ک درد دارم کاملا بی درد میشدم ععی دکتر میگفت زور بزن دستمو بازار بیرون کن ولی هرچی زور میزدم تاثیر نداشت چون نای زور زدن دیگ نداشتم کلا بیشتر بجای درد صداهاشون رو میشنیدم انگاری اون دنیا بودم بدنم سست شده بود گلوم خشک شده بود بس درد کشیدم و زور زدم یهو دکتر گفت ک بچه موقعی ک چرخوندن پشت پرینه گیر کرده و دیگ زور نزن باید پرینه رو برش بزنم و برش زدن گفت چن تا زور بزن تا بچه بیاد بیرون زور زدم ولی بی فایده بود دکتر ب
مامان جوجه صورتی🩷 مامان جوجه صورتی🩷 ۵ ماهگی
:پارت 3زایمان طبیعی
رفتم داخل بخش اومدن معاینه کردن دیدن اصلا دهانه رحمم باز نشده سر بچه ام تو لگن نیومده دیگه من رفتم دسشویی اومدم بیرون یهو یه عالمه آب داغ ازم اومد که کیسه آبم خودش پاره شد بهم قرص فشار داد خوردم توپ آوردن رفتم روش ورزش کردم دردام تازه شروع شد اما باز قابل تحمل بود
روتین دومو دادن دوباره معاینه کردن بسته بودم بعد یهو دردام زیاد شد حالم اصلا دیگه خوب نبود اومدن بهم سوند فشار ب واژنم وصل کردن بعد چند دیقه ترکید خونریزی کردم دراومد بعد دوباره معاینه کردن دیدن دهانه رحمم شده یک سانت بعد از ورزش کردن رو توپ شد ۳سانت دیگه به ۳سانت ک رسید دردای اصلی زایمانم تازه شروع شد و رفتم تو فاز زایمان هیچ موقع فکر نمیکردم درد انقباضات اینقد میتونه زیاد باشه و درد اور دردام اینقد زیاد بود که چسبیده بودم ب میله های تخت داد میزدم گریه میکردم حالم اصلا خوب نبود میگرفت دستامو گاز میزدم از درد بعد یهو ول میکرد خوابم میبرد یک دیقه دوباره ادامه داشت …..
مامان پـ💙ـارسا مامان پـ💙ـارسا ۲ ماهگی
ساعت ده شب بود ک دردای شدیدی داشتم تا ساعت دو نصف شب اومدن معاینه کردنو گفتن چون بچه اولمه باید ده سانت شم دیگه رفتنو من بی اختیار زور میردم مامام میگف زور نزن ولی نمیتونستم
بی حدی زور میزدم ک پاهام میگرفت احس میکردم یه چیزی وسط پامه گفتم بچه اومد و بدو بدو دکتر اومد نگا کرد و گف سریع ببرینش رو تخت زایمان و من نمیتونستم راه و برم و ب سخنی رفتم رو تخت
در حین زور زدن یکم تیغ زدن و من اینقد درد داشتم ک درد اونو زیاد متوجا نشدم زور دوم بچه به دنیا اومد و دقیقا ساعت دو و نیم بود
و من از اونجا ب بعد چشام دنبال بچه بود گفت باید صبر کنیم تا جفت بیاد و خیلی زود جفتم اومد و شکممو فشار دادو کلی ازم خون اومد و بعد شروع کرد بخیه زدن ک من متوجه میشدم گفتم دردشو متوجه میشم گف بی حسی زدم ولی خب یکم درد داره دیگه تحمل کردمو بعد از یه ربع بردنم همون اتاقی ک اول بودم مامام اومدو بچمم اورد و من بی اختیار اشک میریختم
باورم نمیشد تونستم
گفت ساعت چهار و نیم میبرننت بخش تا اون موقع ب بچه شیر دادم و بغلم بود تا شد چهار و نیم اومدن لباسامو عوض کردنو بردنم بخش و مامانمو تا دیدم شروع کردم گریه کردن
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۳ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی