اوایل زایمانم خیلی تحت فشار بودم عصبی بودم بیخواب بودم.الان دلم میخاد بمیرم برا بچم همش از نگا کردنش خوشحال میشم دوس دارم بخورمش باز بره تو دلم خدا این چ حسیه مادری😍

همین الان عاشق و‌دیوونشم ولی حس عذاب وجدان و نابلد بودن دارم دلم واس دوتایی با شوهرم تنگ شده نگران آینده بچمم همش گریه میکنم
همش میگم بعدا که همه رفتن چجوری نگهش دارم
همش یادم میره مادرم
ولی از طرفی دلم میخواد صورت پسرمو گاز بزنم بخورم

بذار بزرگتر ک بشه شیرین بازی ک میکنن بیشتر خوردنیه

خداحفظش کنه براتون

حالا بذار به ذق و ذوق بیوفته بعد به حرف زدن بیوفته قلبت میره براش
پسر اولم میاد میگه دلم برات تنگ شده بود دوسِت دارم مامان بوسم میکنه نمیرم براش؟😍
ایشالا قسمت همه چشم انتظارا

منم اینجوری بودم اول بهش حسی‌نداشتم ولی الان میمیرم براش