دیشب مهمون داشتم . وای پسرم انقدرررررر گریه کرد و آنقدر نق زد
که مهمون گفت ببخشید مزاحمتون شدیم
حالا خودم دعوتشون کرده بودما
پسرم خیلی خوبه . اون روز اصلا اذیتم نکردا. آخر مهمونی هم خوب شد ولی آنقدر دیشب نق زد که خودمم مغزم سوت می‌کشید
خلاصه ک اینم از بچه داری من

واسه همین من اصلا مهمونی نمیدم همه میدونن دلیلش چیه اصلا توقع ندارن نهایتش غذا میگیریم میبریمشون بیرون از اول بارداریم تا الان یه مهمون نداشتم چون بد ویار بودم شوهرم گفت زنم نمیتونه مهمونی بده فعلا الانم میگه بچه ام اذیت میشه 🫣🫣🫣
پسر من کلا تو بغلم حتی تو بغل باید بهش غذا بدم بزارمش زمین فرار میکنه

دختر منم از اول خوشش نمیومد تا الان هر کی اومده از بغل من تکون نخورده و همش نق میزنه باهاشم حرف میزنن اخم و گریه و جیغ😅

شاید از جمع خوشش نمیاد زیاد ببرش بزار عادت کنه

وای یه بارم من اونطوری شدم ساعت ۳ظهربوددخترم نمیزاست بزارم زمین ازروی پاهام ناهاربدم به اونااونفدرخجالت کشیدم که

همه بچه‌ها همینن یه دفعه کلافه میشن

منم پسرم اینجوریه یکی بیاد خوشش نمیاد