۱۷ پاسخ

والا بخدا نصف بیشتر اونایی ک میگن سز خوبه و طبیعی وحشتناکه و فلان همه شکم اولی هستن و فقط طبق شنیده هامیان بقیه رو هم میترسونن بدون اینکه خودشون تجربه اش کنن

یه چیزی ... پول داده به بودی دکتر؟ اگر اره پس گرفتی؟ من نگران اون پوله ام😁

من طبیعی زایمان کردم از ترس و وحشت اتاق زایمان دچار حملات پانیک تو خواب شدم هنوز که هنوز ادم قبل نشدم درد بخیه هام افتضاح بود جور که هنوز نمیتونم صاف بشینم تا هفت روز دست به بچه ام نزدم بقیه جمع وجورش میکردن انقد درد داشتم.دردشم اصلا مثه پریودی نبود شاید تا ۵ سانت قابل تحمل باشه ولی بعدش نه

علائمت چی بود قبلش؟
من الان ۴ روزه روزی حدود ۳۰ ثانیه اینا ۲ ۳ بار درد پریودی میگیرم
نکنه دهانه رحمم داره باز میشه😟

تاپیکت بهم انگیزه داد برا انتخابم
دمت گرم🤩💪

مبارکه عزیزم،مرسی که تجربتو نوشتی منم زایمانم طبیعی خیلی میترسم ولی حرفات باعث شد اروم شه دلم

خب جانم بقیهذاش

خدارو شکر عزیزم مبارک باشه😍😍

چقد خوب ک طبیعی تونستی بزایی ما ک سزارینیم داغونیم همش میگم خدا ی روز میشه مث سابق بشه کمرم

هر دو سختی خودش رو داره ، هر دو برش و بخیه و درد داره ،

ورزش و اینا کرده بودی؟
پیاده روی؟
من ک نمیتونم حتی ب طبیعی فک کنم 😮‍💨
هیچکاریم براش نکردم

پارت سه

یکی از پرستارا هی معاینه ام میکرد تا اینکه آمپول فشار زد ب سرمم و دردام غیرقابل تحمل شد حسش جوری بود ک انگار دستشویی خیلی بزرگ داری و ب کمر و شکمت داره افتضاح فشار میاره همش داد میزدم اگه دردام مداوم بود واقعا غیرقابل تحمل بود ولی چون میومد و میرفت تونستم تحمل کنم پرستارا بازم معاینه ام کردن رسیدم ب ۹ سانت ب دکترم زنگ‌ زدن اومد بالا سرم دکترم بهم گفت ک چطوری زور بدم منم جوری ک‌ اون گفت عمل کردم و دخترم با پنج تا زور به دنیا اومد 🥰

وقتی بهم تیغ زد بیحسی زده بود ولی بازم یکم حس کردم دردش رو توی بخیه هم باز بیحسی زد ولی باز یکم حس میکردم دردش رو ولی غیرقابل تحمل نبود و میشد تحمل کرد ..

خلاصه ک من از زایمان طبیعی راضی بودم چون شاید اون لحظه سخت بود تا بچه به دنیا بیاد ولی بعدش خودم پا شدم کارایه شخصیمو کردم و به دخترم رسیدم ...

نمیشه گفت بعد زایمان طبیعی کلا هیچ دردی نداشتم بخیه هام درد میکردن راه رفتنم کج شده بود ولی با شیاف هیچی از دردش نمیفهمیدم .. بنظرم واقعا خدا منو دوست داشت ک دردم زودتر گرفت و سزارین شدم به شماهم پیشنهاد میدم ترستون رو بزارید کنار راجب زایمان طبیعی تحقیق کنید شاید شماهم مثل من زایمان راحتی داشته باشید و الکی سزارین نشید ..‌

پارت دو

ب شوهرم زنگ‌ زدم گفتم ک تو این وضعیتم سریع منو برد پیش دکترم و دکترم معاینه ام کرد و گفت که دهانه رحمت شده ۴ سانت چطوری نفهمیدی بچت داره ب دنیا میاد تا این حرفو شنیدم گریه ام گرفت بعدش بهم گفت باید بچتو طبیعی ب دنیا بیاری چون تا تبریز دو ساعتو نیم راهه ممکنه تو راه اتفاقی برای بچت بیوفته منم گریه ام گرفته بود ( تو شهرستان خودمون سزارین اختیاری رو قبول نمیکنن سر همون قرار بود برم تبریز ) همش داشتم گریه میکردم با شوهرم رفتم بیمارستان شهرستانمون همش داشتم گریه میکردم از ترسم اصن انتظار نداشتم اینطوری بشه شوهرم منو برد داخل اتاق زایمان پرستارا اومدن معاینه ام کردن گفتن شدی پنج سانت ولی من دردام قابل تحمل بود مث درد پریودی بود برام بعدش یهویی کیسه آبم ترکید خیلی ترسیدم فکر کردم ادرار کردم ولی پرستارا گفتن کیسه آبت ترکیده منم خیالم راحت شد همینطوری رو تخت بودم و دردام داشت پشت سر هم بیشتر میشد .

سلام دوست خوبم💕🥲
من یه مامانم که تو خونه عکسای ساده توی گوشی شما رو به عکس آتلیه ای تبدیل میکنم🙂🙂🙂
هم ماهگرد هم تولد و ...
هر مدلی که بخاین درست میکنم اونم فقط با ۳۰ هزارتومن که پول یه چیپسم نمیشه🤗
خوشحال میشم با سفارش حتی یک عدد عکس خوشحالم کنی💕🥲

خخخخخببببب
چ هیجان انگیززززز🤣

بقیش هم بگو

خبببب

سوال های مرتبط

مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی
۳۹هفته ۶روزم بود ک رفتم برای مامای همراه قرارداد بستم.شبش بهش زنگ زدم گفتم من درد ندارم.گفت برات چندتا حرکت و خوراکی میفرستم ک انجام بده.ساعت ۸بود تقریبا.ساعت ۹ونیم رفتیم پیاده روی تا ۱۱.تو راه هی حس کمردرد و درد زیر دل داشتم.شک کردم ک دردام شروع شده.از صبحشم کمرم درد میکرد.دیگه رسیدیم خونه شام خوردیم دیدم هی میگیره هی ول میکنه.ساعت ۲ بود خوابیدم ولی هر بار دردم می‌گرفت بیدار میشدم دیگه از ۴و نیم خوابم برد شروع کردم ب یاد داشت کردن تایم ها.میدیم هر ۱۰دقیقه یک دقیقه درددارم.بازم ب روی خودم نیاوردم.دیگه تا ۶ ونیم بود ک رفتم حموم اومدم بیرون. رفتم تایم گرفتم دیدم دردام هر ۶ دقیقه یا ۵ دقیقه شده .زنگ زدم مامای همراهم گفت برو سریع زایشگاه ک نزدیک زایمانته بچه دوم زودتر زایمان میکنی.منم زنگ زدم ب مامانم گفتم حاضر شو درد دارم.شوهرمو بیدار کردم اول باورش نشد تا دردم گرفت یک جیغ کشیدم پا شد.کاچی خوردم یکم ب زور و شوهر بهم آناناس داد.رفتیم دنبال مامانم و رفتیم بيمارستان.تو راه هر ۴ دقیقه دردم می‌گرفت.
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته
مامان آیماه♥کوچولو مامان آیماه♥کوچولو ۲ ماهگی
پارت 1
#زایمان طبیعی
39هفته و 3روز درد شدید کمر داشتم قبلنا هم داشتم ولی این روز شدید بود با مادرم و همسرم راهی بیمارستان شدم ماینه شدم یک سانت بود ساعت 7شب بود گفت برو پیاده روی کن تا شاعت ده بعد بیا منم رفتم خونه بعد از اونجا رفتم پیاده روی تا ساعت 1 دردم کلا گم شد درد نداشتم
دیگه گفتم چرا الکی برم بیمارستان😐😂رفتم گرفتم خابیدم🤣🤣تا که ساعت پنج صبح شد تو خاب بودم دیدم یهو دردم گرفت اونم رو پنج دقیقه بگیر ول کن بگیر ول کن احساس ادرار داشتم میرفتم دسشویی ادرار نمیومد😐😐😐😐تا که مادرم از رفت امد من ب دسشویی بیدار شد اومد گفت چطوری گفتم هر پنج دقیقه دردم میگیره ول میکنه گفت سری بریم بیمارستان تا بیمارستان 2ساعت راه بود😐😂
سر راه یک بیمارستان دیگه بود رفتیم گفت درد زایمان نیست😐😐
منو میگی کلی فوشش دادم ک گفت درد نیست راهی زاهدان شدیم اون بیمارستان ک میخاستم برم همونجا بود ساعت 7نیم رسیدیم زاهدان گفتم منو ببرین خونه خودم ک زاهدان بود گفتم میخام پیاده روی کنم با همون حال و درد پنج دقیقه ای🤣😂🤣😂