۱۰ پاسخ

دخترا فرشته ن ...از همون نوزادی مونس آدمن
با تمام وجودم حس و حالتو تجربه و درک کردم

ای جانم بمیرم برا دخترکم🥺

الاههههی بگردم

دختر مونس و غمخوار مادره... شاید باورتون نشه ولی منم وقتایی که حالم حال نیست بچه ها قشنگ متوجه میشن و دقیقا مثه رز کنارم میشینن، دستمو میگرن و... دخترا واقعا فرشته ان

وای فاطمه اگر بدونی دیشب چ شبی داشتم منم😭😭😭😭😭😭بمیرم واسه خودمون

خدا برات حفظش کنه عزیزم 😍

ای جونم🥲🥲آنیا هم‌تا ناراحتم میفهمه

فک کنم خدا این دخترا رو داده واسه جبران تمومممم چیزای زندگی

دقیقا من ی بار حالم بد شد تو آشپزخونه دیدم دارم میفتم دراز کشیدم کف آشپزخونه هی گندم میرف میگف ب باباش بیا اون نمیفهمید بعد دید نیم ساعته خبری نی ... اومد گف وااا چرا خوابیدی اینجا

دقیقا منم تو حاملگی وسط آشپزخونه حالم بد شد افتادم شوهرم فک کرد خوابیده هم محلم نزاشت 🤕

سوال های مرتبط

مامان مانِلی🧿🫀 مامان مانِلی🧿🫀 ۱ سالگی
از روزی که تورو توی بغلم گذاشتن ۱۸ماه گذشت….
کوچولوی چشم درشتی که اصلا گریه نمیکرد و با چشمای باز توی بغلم به من نگاه میکرد
گرمای بدنت و تعجب و ترس توی نگاهت رو هیچوقت یادم نمیره
من شروع کردم به خوندن آهنگی که همیشه برات تو بارداری میخوندم 😉
انگار خیالت راحت شد که جات توی بغلم اَمنه
نگاهت آرامش گرفت ولی بازم گریه نمیکردی
و سوال من از دکتر و ماما های بالا سرم فقط این بود که« چرا گریه نمیکنه»🥺
بردنت برای چک کردن وزن و قد و بابایی اومد برای دیدنت 👨🏻‍🍼🧑🏻اونم همیشه میگه که نگاهت رو توی اون بامدادِ دوشنبه ی ۲۴اردیبهشت یادش نمیره….
حدود نیم ساعت بعدش نشسته بودم توی تختم و منتظرت تا لباساتو بپوشونن و بیارنت پیشم و نگرانیم از بین رفته بود چون توی اون سالن بزرررگ و خالی و توی اون هوای بارونی فقط صدای گریه ی تو بود که میومد 🥺🥹
اومدی….👶🏻👼🏻
اومدی و دلم برات رفت جان مادر….🩷
پرستار گفت بهش شیر بده و من در شگفتی از اینکه تو چجوری با اون فک کوچولوت بلد بودی اونجوری محکم میک بزنی؛بهت شیر دادم….
آرامش و خیال راحت و سبکی بدنم
با دراز کشیدن و خواب کوتاهی که بعد از شیر خوردنت داشتم؛ هیچوقت توی زندگیم نچشیده بودم….
فشارمو چک کردن برای بردنمون توی بخش
بالا بود گفتن میخوان منو ببرن ICU
بهشون گفتم من گشنمه یه چیزی بخورم خوب میشم زنگ زدم بابایی برام یه لیوان آب هویج و یه کیک و یه شاخه گل فرستاد بالا👩‍❤️‍👨
خداروشکر بعد خوردنش فشارم درست شد و باهمدیگه رفتیم توی بخش😊😍
«تیکه ای از خاطره ی روز دنیا اومدنش»

خداروشکر که مال من شدی 👧🏻👼🏻
خداروشکر که صدات توی خونمون میپیچه
خداروشکر برای لقب مادر که با تو به من داده شد….😍🥰
به تاریخ ۲۴/آبان/۱۴۰۴
۱۸ماهگی قند و نباتم🤱🏻🐣
مامان ♥️♥️🌝🌚 مامان ♥️♥️🌝🌚 ۱۷ ماهگی
سلام مامانها شبتون بخیر باشه ♥️
من خیلی حالم بده
دیشب که خوابم برد خواب دیدم با دخترم خونه ی پدر بزرگم بودیم خونشون یک پنجره ی بزرگ داره من داشتم با مادرم حرف میزدم برگشتم ببینم دخترم چیکار می‌کنه دیدم پنجره رو باز کرد و پرت شد پایین پایین و نگاه کردم همون لحظه به زمین افتاد و خون همه جا پاشید بیدار شدم داشتم میمردم کلی گریه کردم کلی بوسش کردم بوش کردم ولی آروم نشدم خوابم یک جوری بود همه چی واضح و عادی بود خلاصه تا دم صبح نتونستم بخوابم فقط دخترم و نگاه کردم بعدش یک لحظه چشمهام گرم خواب شد باز خواب دیدم دخترم از یک جای بلند افتاد و دور از جونش تموم کرد بیدار شدم حالم بدتر ایندفعه دیگه واقعا قلبم درد میکرد از ترس دخترم و نگاه کردم خوابیده بود خدارو هزار مرتبه شکر کردم که یک خواب بود دیگه از ترس نخوابیدم تا همین یکساعت پیش دخترم با باباش بازی میکرد چون سرم درد میکرد اومدم تو اتاق یکم دراز کشیدم خوابم برد باز خواب دیدم با دخترم رفته بودم بازار داشتیم راه می‌رفتیم که دخترم گم شد فقط خدا می‌دونه چقدر تو خواب خودمو کشتم و جیغ و داد کردم یهو با صدای شوهرم بیدار شدم گفت چی شده چرا داد میزدی تو خواب گفتم خواب دیدم .خانمها همه ی تن و بدنم میلرزه دیگه جرعت نمیکنم بخوابم این خواب ها چیه میبینم نکنه خدایی نکرده زبونم لال دخترم چیزیش بشه ؟
مامان گیسو مامان گیسو ۱ سالگی
چون این روزا دارم زیاد تاپیک میبینم که مامانا سوال میکنن چطور بچه رو از شیر بگیریم یا شما چطور گرفتین گفتم تجربه خودمو براتون بزارم
اول اینو بگم که من فقط حدود ۲۵ روز شیر خودمو دادم و بعدش شیرخشک دادم پس تجربه‌ای که میزارم درباره شیشه و شیرخشک
دوم اینکه من دور و برم خیلی بچه بوده و همیشه حواسم به بچه‌ها و چالشایی که مامانا داشتن بوده و برای خودم الگو برداری کرده بودم که حواسم باشه
مثلا دیدم که بچه رو از شیر گرفتن ولی بچه مثلا ۵-۶ سالشه هنوز داره از شیشه آب میخوره یا شیر شب از شیشه می‌خوره😑
سر همینا من بشدت حواسم بود که دخترمو اصلا به شیشه یا پستونک وابسته نکنم
برای همین هرموقع تا شیر میدادم فوری شیشه رو از دم دستش برمی‌داشتم، یا هیچوقت آب و اینا توی شیشه بهش ندادم و از لیوان و نی استفاده کردم

۱۵ ماهگی چون دخترم دیگه ۱۶ تا دندون داشت و طبق چکاب یکسالگیش سطح آهن و کلسیمش بالا بود و غذا خوردنشم خوب بود تصمیم گرفتم هم از پستونک بگیرمش هم شیر
تجربه پستونک رو بعدا تو تاپیک جدا میزارم
ولی شیر رو چجوری قطع کردم...

تاپیک دیگه میزارم
مامان رز🌹 مامان رز🌹 ۱ سالگی
وقتی رز کوچیک تر بود، یه کلیپ تواینستا دیدم که مادر با گوشیش کار میکرد، بچه هم بازی میکرد پیشش
تحت یه همچین عنوانی که با بچه هاتون بازی کنید، تنها بازی نکنن و....
منم یادمه تموم مدت دنبال رز بودم.
که ای وای من چرا دو دقیقه گذاشتم تنها بازی کنه.
متاسفانه یه جوی راه افتاده، مبنی بر مادر خوب، مادر بد.
از اینا که نسل ما عنوان های مختلفش رو دیده
تو هر دوره ای داریم
دختر خوب دختر بد
همسر خوب همسر بد
حالا هم گیر دادن به مادری کردنمون
غافل از اینه مثل تموم موارد قبلی، اینجا هم نیازه که به خودمون هم برسیم.
اینجا یه من غیر مادر هم وجود داره
پس هیچ عیبی نداره اگه یه وعده بچه تون غذای ساده تر بخوره
هیچ عیبی نداره اگه گاهی غذای فریز شده مجبوری استفاده‌ کنی
عیبی نداره اگه خونت بهم ریختس
اگه دائم بچه ت لباساش کثیف میشه
عیبی نداره وقتی با بچه ت بازی کردی، خودش هم تنهایی بازی کنه، که چقدر هم براش خوبه.
نشستم کف اشپزخونه، وسیله های اب بازی رز هنوز پهنه،
از صبح باهاش تایم کیفی گذروندم، از ماش هایی که قبلا پخته بودم و فریز کرده بودم ماش پلو پختم با هم خوردیم.
میان وعده شو میوه دادم.
خونه رو جارو برقی کشیدیم.
هزار دور ظرف شستم و‌ قرمه سبزی برای شام گذاشتم.
ولی هنوز هم خونه م بهم ریخته‌ س.
هنوز کارها مونده
اما دیگه این زمان متعلق به خودمه‌.
زنده باد خودم!