۹ پاسخ

عزیزم بچه دیگه گهواره نزار چون طفل معصوم بزرگ شده کمرش اذیت میشه دیگه من بچه ام تقریبا دو ماه تشک پهن میکنم رو زمین و میگیره میخوابه ... یا تشک پهن کن یا رو تخت خوابش بخوابونش

ای جان عزبزم پسرمن عشقش همینجوری بخواب ی دقیقه میخوابه نمیتونه پامیشه گریه میکنه

دقیقا بچه من

ای ننه بخورش 😘

ای خدااااجیگر

بخور بخور مشتی بخور بازم سیر نمیشه هیچ مادر از اینکه هرچی جوجوش رو بخوره ❤❤🥰🥰🥰💋💋💋💋

الهی فداش بشم بچه ی منم الان خوابید

تصویر

بخور بخور کی گفته نخور😍😍

ای جان نوم خدا

سوال های مرتبط

مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۹ ماهگی
قصه امشب 👼🌛
روزی روزگاری نی‌نی کوچولو بود که توی یه گهواره‌ی نرم و گرم دراز کشیده بود. اسمش بود ستاره. ستاره چشم‌های کنجکاوش رو باز و بسته می‌کرد و به سقف بالای سرش نگاه می‌کرد.
مامان ستاره با یه لبخند مهربون اومد کنار گهواره‌ش. یه لالایی آروم خوند: “بخواب ستاره‌ی کوچولوی من، بخواب، بخواب…”
وقتی مامان لالایی می‌خوند، یه نور ملایم از پنجره می‌تابید و روی صورت ستاره می‌افتاد. ستاره انگار که می‌خواست بخنده، یه لبخند کوچولو زد.
یهو یه فرشته‌ی کوچولو از توی آسمون اومد پایین و کنار گهواره‌ی ستاره نشست. فرشته بال‌های نقره‌ای داشت و یه چوب جادویی کوچولو توی دستش بود. چوب جادویی رو آروم تکون داد و یه عالمه ستاره‌ی ریز و درخشان دور گهواره‌ی ستاره شروع به رقصیدن کردن. ستاره با چشم‌های گرد شده نگاهشون می‌کرد.
فرشته یه نفس عمیق کشید و یه بوی خوش گل یاس توی اتاق پیچید. بعد آروم روی پیشونی ستاره رو بوسید و گفت: “ستاره‌ی قشنگ من، حالا وقت خوابه.”
ستاره کم‌کم پلک‌هاش سنگین شد. صدای لالایی مامانش و رقص ستاره‌های نقره‌ای فرشته، اون رو به سرزمین رویاها برد. توی خواب، ستاره می‌تونست با فرشته‌های مهربون بازی کنه و توی آسمون پرواز کنه.
شب بخیر ستاره‌ی کوچولو… بخواب… بخواب… 🌙
مامان رستا خانم مامان رستا خانم ۱۰ ماهگی