زایمان
زایمان
بیش از 10روز بود که بچم همش سفت میکرد و یه هفته هم بود که درد داشتم هروقت میومدم اینجا مامانا میگفتن درد کاذبه تاریخ 28تیرشب ساعت10بود رفتم مطب دکترم گفت برو هفته دیگه یعنی4مرداد وقت زایمانته که من گفتم خانم دکتر من درد دارم همش رحم و کلیه هام درد میکنه....

بچم متولد 29تیر 5دقیقه به 2صب بدنیا اومد واولش گفتن 2ساعت میره دستگاه ولی الان 3روز دستگاه چون تنفسش یکم تند بود خودم مرخص شدم ولی بچم بیمارستان و منم 3روز سرپام بدون استراحت واگه خدا بخواد فردا بچمو میارم خونه 🥰خانما اصلا استرس نداشته باشین خدا خیلی بزرگه من 9ماه خودمو بچمو اذیت کردم بافکرای الکی فقط خدا منو ببخشه
انشالله که همتون بموقعش وبسلامتی زایمان کنید😍❤️👶

بالاخره بچم وزن کردن وبه کاراش رسیدن منم اینور بخیه اینا میزدن که فقط گفتم خانم دکتر تروخدا منو توبیحسی ماساژ شکمی بدین که گفت باشه که یبار اتاق عمل یبار ریکاوری ماساژ دادکه درد نفهمیدم اصلا تو بخشم فقط یبار 2تا همون اول شیاف دیکلوفناک برام زدن دیگه من نزاشتم

بعد یه پرده مانند کشیدن جلومو اون موقه بود که شروع کردم براهمه ی مامانا و نینی ها دعاکردن بااینکه دردنداشتم ولی می‌فهمیدم چیکار میکنن که یه لحظه شکممو فشار زیاد دادن و صدای گریه و جیغ بچم اومد وای خدایا شکرت من گریه میکردم وفقط میگفتم بچم سالمه بچم سالمه آوردن نشونم دادن خدایا بزرگیت شکر که فقط 9ماه خودمو اذیت کرده بودم بچم مثل قرص ماه بود هزارالله واکبر

رفتم روتخت گفتن دراز بکش اول دراز کشیدم یکم شکمم و شیو کردن بااینکه تمیز بودم بعد بتادین چیه ازاون زدن بعد گفتن بشین آمپول بی‌حسی بزنیم که نشستم چون من یکم چاق بودم کارشونو سخت کرد و برامن دردشو بیشتر 3تا سوزن عوض کردن سرکمر من چون تو نمی‌رفت دیگه داشت گریم می‌گرفت که گفتن زود دراز بکش تا دراز کشیدم حس کردم پاهام داغ شد وبیحس..

خلاصه رفتم تو بیمارستان قسمت ال دی آر لباسامو درآوردم بهم سوند وصل کردن که هیچ دردی نداره اگه خودتو شل بگیری ازاینورم ازم باز nstمیگرفتن دکتراونجا گفت ازکی اینجوری گفتم یهفتس گفت چجوری تحمل کردی دختر داشتی میزایدی خلاصه لباس عمل پوشیدم رفتم اتاق عمل که عمه اونجا دوستای دختر خواهرشوهرم بودن کلی باهام شوخی کردن دلگرمیم دادن...

بالاخره نامه رو داد اول رفتم پوشک و شیشه شیر گرفتم رفتم خونه ساکش و آماده کردم ومامانمو برداشتیم رفتیم بیمارستان بین راه به دختر خواهرشوهرم زنگ زدم گفتم بیمارستان آشنا داری گفت الان زنگ میزنم خدا خیرش بده خیلی خوب شد خودش هم اومد بیمارستان چون تو بیمارستان آراد دکتره خیلی بدردم خورد

دکتر گفت دردت خیلیه گفتم آره گفتش پس برو دراز بکش nstبگیرم ببینم دراز کشیدم بعد15دقیقه دکتر نگاه کرد گفت برو اورژانسی بیمارستان عملت کنن وای خدا من هیچ آمادگی نداشتم وخیلی میترسیدم و استرس داشتم یجوری شد که فشارمم رفت رو14

چند هفته بودی؟

دردت چجوری بود؟ اخه بچه منم همش خودشو سفت میکنه😥

خوب اخرکدوم زایمان انتخاب کردی؟

خوبببب