نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم

۱۳ پاسخ

شاید واقعا استرس زمان کرونا خیلی رو بچه های متولد ۹۹ اثر داشت الان پسر منم مشکل داره و همیشه به خدا میگم بزور که ازت نخواستمش پس چرا سالمشو بهم ندادی ولی این حرفا فایده نداره انگار هر کدوممون قراره یه جوری اذیت بشیم

🥺🥺🥺

تصویر

عزیزم‌فکر‌نمیکنی خیلی حساس شدی؟شما و شوهرت مگه لاغرو قد کوتاهید؟دکتر گندم میگه تا وقتی بچه مشکل جدی نداره تا وقتی پسرف نداره نیازی به پیگیری نیس سیر طبیعیشو داره میره

پس برا همینه که مرسانا وزن نمیگرفت، عزیزم دکتر دارو میده خوب میشه میدونم خیلی عذاب کشیدی این مدت منم مثل تو درگیر قد و وزن آلا هستم ، تیروئید اشتهارو کم میکنه آدم عصبی و خوابالود میشه و هزااار تا علائم دیگه اما دارو بخوره خدب میشه اصلا نگران نباش من مطمئنم آنزیمای کبدیشم بخاطر تیروئید درست نشون نداد، من خودم سالهاست تیروئید دارم و دارو مصرف میکنم، تا قبل اینکه بدونم مشکلم تیروئیده مامان و بابام هزاااارتا دکتر بردنم، معده درد شدید داشتم قلبم درد میکرد عصبی بودم خوابالود بودم به شددددددت کمبود وزن داشتم ۲۲ سالم بود ۴۰ کیلو بودم، دکتر قلب رفتم دکتر گفت مشکل قلبی نداری اما ضربان قلبت خیلی نامنظمه و خطرناکه همون تشخیص داد تیروئیده دارو رو شروع کردم تمام علائمم از بین رفت و رفته رفته وزنم بالا رفت

پنومونی چیه؟ قد و وزنش الان چقدره؟

نزن این حرفو خدا بچه سالم و صالح بهت داده قدرشو بدون عزیزم خداروشکر که بعد ۴ سال بالاخره فهمیدی مشکل چیه که بچه وزن نمیگیره امیدوار باش ازین به بعدشو خدا براتون خوب بخواد عزیزم

جواب عکسش اینه

تصویر

سلام عزیزم خوبی میشه ببینی جواب عکس دست دخترمو باید چیکار کنم زده سن استخوانی منطبق باسنش نیس ؟؟

عزیزم شرایط سختیه ولی چ می‌ کرد
دقیقا الان یاد چند هفته پیش خودم میوفتم درگیر وزن بودم و همه چی میدادم به مهدیار و خوشحال که ی تکونی خورده که دکتر گفت آلرژی شدید داره و کلی ممنوعیت غذایی که دقیقا با همونا فقط غذا می‌خورد وزن می‌گرفت
آدم یهو ناامید میشه احساس می کنه دیگه نمی‌کشه
ی چند روز طول میکشه آدم دویاره خودشو جمع و جور کنه
بچه داری همینه، هرروز ی چالش جدید
خدا بهت توان بده عزیزم ❤️

ان‌شاالله خیلی زود سلامتی کاملشو بدست بیاره

الّهُمَ صَلِ عَلی مُحَمد و آلِ مُحَمَد و عَج اِلفَرَجَهُم .
انشاله ک چیزی نیس عزیزم .

سلام عزیزم واقعا سخته ادم بچش رو بخواد مدام از این دکتر به اون دکتر ببره وای عزیزم خداروشکر که با ازمایش مشکل رو متوجه شدی برای تیروئد دارو داده میشه و ایشالله وزن گیری و رشدش خوب میشه همچنین برای کبد رژیم غذایی میدن اونم درست میشه قطعا شما انقدر قوی هستی که تونستی با اون شرایط سخت بچه رو به دنیا بیاری و از این به بعد هم انشالله با راه کارهای که دکتر میده دخترتون به خوبی بزرگ میشه و مشکلی نداره

وزنش کمه برا سنش حداقل باید ۱۷،۱۸کیلو باشه دقیق هنشن پسرا منه،،اما از اینکه پیگیر وضعیتش هستی خیلی کار خوبی میکنی ،دختر منم یکم آنزیم کبدی بالا داشت رعایت کردم براش الان اوکی شده خدارو شکر الان درکت میکنم

سوال های مرتبط

مامان Lia&Dia مامان Lia&Dia ۴ سالگی
بچه ها چرا من آرامش ندارم
مدام یه دلشوره ای ته دالم هست
یا بچه ها که میخوابم صبح تا شب رو با خودم مرور میکنم تا یه چیزی بالاخره پیدا میکنم که گیر بدم به خودم عذاب وجدان بدم که مادر خوبی نیستم یا چرا فلان موقع فلان چیزو به بچه گفتی با اینکه همش با خودم درگیرم و صبوری میکنم خودخوری میکنم ولی به بچه سخت نمیگیرم
ولی خب آدمیزاد یه وقتایی هم قبرش تموم میشه ولی این حق رو به خودم نمیدم

شوهرمم مدام غر میزنه یا مثل یه بچه کوچیک مدام رسیدگی میخواد یا از بچه داری م ایراد میگیره میخ لوسشون نکن تقصیر توعه که میچسبن بهت تقصیر توعه با هم دعوا میکنن تقصیر توعه فلان بیشتر
بخدا دارم دیونه میشم تحت این فشار

خدایا چقدر بچه پشت هم سخته
دختر بزرگمم وقتی دوسال و نیکش بود خواهرش دنیا اومد بهش گفتیم از بیمارستان آجی خریدیم برات به خاطر همون فکر میکنه بچه ها رو از بیمارستان می‌خرم وقتی با خواهرش بدرفتاری میکنه باباش میگه میبرم خواهران پس میدم اینم ناراحت میشه و گریه
امروز خیلی اذیتم کرد یه کم از کوره در رفتم گریه میکنه مامان منو پس ندی بیمارستان هاااا
منم گفتم مه کلم نه عزیزم هیچ وقت پست نمیدم بعدم گفتم بیمارستان بچه ها رو پس نمیگره فقط میفروشه

میخوام به زبون بچه گونه بهش بگم که بچه ها از شکم مامانشون میان چطوری بگم ؟!؟شماها چطوری گفتید😔

خیلی ناراحتم مدام فکر میکنم واسه یکیشون کم گذاشتم
😭
مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔