۱۱ پاسخ

پسر منو نگو ک غذا خوردنش داغونه..باید از گوشی برنامه ببینه غذاشو بخوره درغیر این صورت ک خیلی سخت میشه بهش داد
شوهرم همیشه دعوا میکنه میگ اینجوری نده بذار گرسنه بمونه میفهمه باید خودش بخوره ولی عمرا اگ این خودش یچیزی بخوره
تازه من شاغل هم هستم نیکان پیش مامانمه
ولی شوهرم ظهر میاد خونه و برا نیکانم اکثر مواقع خوراکی میگیره..حالا هرچی میگم نگیر میگ این بهونه میگیره و عادت کرده
اینقد حرصم میگیره باز میگ ب زور بهش غذا نده
میگم لااقل از تو بهترم ک براش خوراکی میخری

آره بیچاره سر این موضوع موهاش سفید شد از بس غصه میخوره و حرص میخوره

منم همینم شوهرم نه تنها همکاری نمیکنه بلکه میگه ولش کن گشنه باشه خودش میخوره یه ماه پیش بردمش دکتر 900 پول داروهاش شد یه قرون هم نداد

ولی هرچی گذشت خوش غذا تر و بخورتر شد . فقط عدسپلو سفیدو دوس نداره😄

پسر من خوراکیشو میخوره بعد غذاشم میخوره 🫤 باباش هم هرروز پلاستیک خوراکیشو شارژ میکنه ولی کلا خوش اشتهاست .‌ من خیلی ظلمم از اول خوراکش برام مهم نبود که میخوره یانمبخوره اصلا حرص نخوردم اگه نمیخورد میگفتم چیز دیگه ای ندارمهاااا مجبورش میکردم بخوره ، خوراکیشو از اول قانون گزاشتم بعد ناهار بعد صبحانه . الان شب که خوابه باباش براش خوراکی مبزاره بالاسرش صبح باید سورپرایز شه😂اما تا صبحانه نخوره جرات نداره درشونو باز کنه 😄

بله بود هست البته حق داشت خودم مقصر،بودم بد غذایی بچمو تشدید کردم با وسواسی و حساس بودنم

تنهانیستی منم همینه
حتی دعوامون میشه

شوهر من میگه تو لوسش کردی و علت بدغذاییش اصرار خودته..ولش کن بیخیال شو ولی نمیشه غصه ی نخوردنش داغون میکنه

عزیزم شوهر منم فقط اگه بگم دکتر میبره به بقیه چیزاکاری نداره دوتا بچه کوچیک دارم هردوکم وزن وقد هستن اما شما هرچی معرفی میکنی شیرخشک داره پسرکوچیک من به شیرخشک حساسیت داره تب میکنه

اووووف الان داشتم به همین فکر میکردم
حالا من مادرشوهرمم اضافه کن 😭😭
الان نشسته بودم حرص میخوردم سر همین تاپیک گذاشتی

پسرم هیچی نمیخوره اشکام داره همینجور میاد
از صبح تا حالا فقط یه دونه هلو خورده
هر چی میدم الکی میگه دلم درد میگیره یا ادای اوق زدنو در میاره

سوال های مرتبط

مامان کشمش (نازنین)🤭 مامان کشمش (نازنین)🤭 ۴ سالگی
نمیدونم ناشکریه یا نه
من و همسرم زمانیکه کرونا شد تصمیم گرفتیم که هیچ وقت به بچه فکر نکنیم
هیچ وقت نه قبل نه بعد کرونا برای بچه دار شدن اقدام نکردیم خواست خدا بود و اردیبهشت متوجه شدم باردارم
تمام بارداری با استرس گذشت هماتوم امنیو بی اشتهایی در حدی که وعده های اصلی رو به زور میخوردم و مرسانا وزن نمی‌گرفت و خدا میدونه چقدر سونو رفتم ان اس تی رفتم هر سری هم که میرفتم یکی دوماه از همسن و سالهاش از نظر قد و وزن عقب‌تر بود تا بالاخره به زور در چهل هفته با وزن 2500 به دنیا اومد
از روزی هم که به دنیا اومد با هزاران مشکل دست و پنجه نرم کردیم رشد کند قد و وزن .بی اشتهایی .پنومونی
مدام هم زیر نظر هر دکتری که فکرش رو بکنید بود تغذیه کودکان اطفال و...
دیروز جواب آزمایشش اومد دیددیم آنزیم‌های کبدیش بهم ریخته تروییدش پرکاره و ارجاع دادن متخصص گوارش که جذب مواد غذایی به خوبی انجام نمیشه
میدونم شرایط خیلی ها از من سختتره
اما احساس میکنم دیگه کم آوردم
ما که از خدا بچه نخواسته بودیم چرا زمانیکه خودش تصمیم گرفت بهمون بچه بده یه بچه سالم نداد
بخدا اینقدر با مرسانا از این دکتر به اون دکتر رفتم رسما کم اوردم