۸ پاسخ

متاسفانه همشون همینن😂 فکر میکنن ما که مامانشونیم بهشون شیر و غذا نمیدیم فقط اونا بلدن بدن و نگرانن ، هر سری از منم می‌پرسن ، غذا میدی؟ شیر میدی؟ حتی پیش مامانم گذاشته بودمش میگفتن مامانت بهش غذا میده😂

عزیزم چندوقتش بود متوجه شدی الرژی پروتئین گاوی داره؟

پسرم من دوست داره اصلا با این که حساسیت نداره نمیخوره

خواهرشوهرت چندسالشه؟

من جات باشم یساعتم بچمو‌اونجا تنها نمیزارم

الان ده ماه شده امتحان کن شاید خوب شده باشه پسرمنم حساسیت داشت اما من نزدیک دوماه دارم بهش میدم بستنی ماست

وااااخب وقتی بده چرا باید بده عقلش سرجاشه؟

همه همینن

سوال های مرتبط

مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۰ ماهگی
#ترمه
۱۰۹


ابروهاشو انداخت بالا و گفت: زرشک همون گوشت کوبیده رو میگی؟
ترمه: آره با همون وضعیت هم باز حریفش نمیشی
منوچهر: باشه حالا من، ولی من که محافظ شیش سالتمو به اون پسره نفروش
بالبخند میگفت که حال و هوام عوض بشه
سرمو برداشتم و به مامان شایان نگاه کردم
با احترام گفتم: میخواین شما برین تو آی سی یو ببینینش؟ دکتر گفت هماهنگ میکنه که بشه دیدش
دستشو از زانوش گرفت که بلند بشه سریع بلند شدم و میخواستم کمکش کنم که دستمو پس زد و خودش بلند شد
شونه هام آویزون شد و یک قدم عقب رفتم
برگشت سمتم و گفت: من نمیدونم تو توی چه شرایطی بزرگ شدی و ننه بابات کین، اینا میگن پولدارین ولی پولت برای خودته ، من پسرمو با چنگ و دندون بزرگ کردم و الان فقط یه چیز میدونم ، اینکه تو وصله ی خانواده ی ما نیستی ، همین الانش ببین چقد پا قدمت نحسه که پسرم بعد این همه سابقه کارش به اتاق عمل کشیده ..
فرید سریع اومد جلو و گفت: خاله جون بیخیال به ترمه آخه چه ربطی داره هرچی مسئولیتش بیشتر باشه خطرشم بیشتره
به حرفش توجه کرد و گفت: وقتی پسرم بهوش اومد میخوام اینجا نباشی
گفت و از عصاش گرفت و به سمت دیگه سالن که نوشته بود ای سی یو رفت و اون دختره پررو و خالشم دنبالش رفتن
فرید: خانم بیات ایشون الان ناراحتن شما جدی نگیر
چیزی نگفتم و کیفمو برداشتم ، درسته اون مادره ولی من تحمل تحقیر شدنو ندارم ..
ترمه: بریم منوچهر
با جدیت گفتم و رفتم سمت خروجی و منوچهر هم بدو بدو دنبالم اومد
منوچهر: ترمه .. دیوونه شدی؟ میخوای بخاطر حرفای مامانش بیخیال عشقت بشی؟
با عصبانیت گفتم: بیخیالشش نمیشم فقط وظیفه ی خودشه که مامانشو راضی کنه تو ماشین میمونم دو سه ساعت دیگه میرم میبینمش