سلام مامانا
من از نظر روحی خیلی بهم ریختم نمیتونم خشم خودمو کنترل کنم امروز از صبح سرم درد می کرد خیلی دووم آوردم تا ساعت دو
دخترم را بردم بیرون آوردم بهش میوه دادم دوباره بردم حموم، بهش ناهار دادم البته با هم خوردیم دیگه خواستیم بخوابیم
خیلی خسته بودم هرکاری کردم نخوابید من یه لحظه خوابم برد
کیفم ته رخت خوابا بود از اونجا در اورده چند تا پوشک بود همشون رو پاره کرده
دستمال مرطوب رو همشو پاره کرده ریخته بیرون تا حدی که ملافه هاش خیس شدن
آرایش پاک کن رو هم ریخته رو فرش خلاصه هرچی لازمی تو کیف بود از بین رفته
بعد اومد منو بیدار کرد منم دیدم حسابی عصبانی شدم چند تا زدم و بعد خوابش برد.
حالا میدونم هیچی ارزش ندارد میدونم کارم اشتباه
من میدونم حال روحیم خوب نیست چون خیلی سختی رو گذروندم
اما خیلی عذاب وجدان میگیرم الان سرم از درد منفجر میشه.
از اول افسردگی داشتم ولی این حادثات اخیر خیلی تاثیر بد رو زندگیم گذاشت چند بار به شوهرم گفتم که حال روحیم خوب نیست حتی دست به خودکشی زدم اما عین خیالش هم نیست 😭😭
من دنبال راه حلم میخواهم وضع روحیم بهتر بشه
میخم منم مادر خوب باشم خودمم از عصبانیتم خسته شدم خودم هم اذیت میشم همه دندونام درد میگیره
لطفا بگید من چی کار کنم روانشناسی، مشاوری هرچی بلدین بهم بگید
من تا بی نهایت تلاش میکنم دخترم را خوب نگهدارم اما بعضی اوقات از کنترل خارج میشم

تصویر
۱۴ پاسخ

عزیزم کپسول فلوکستین 10 بخر مصرف کن عوارض نداره خواب اورم نیس ارومت میکنه خودم مصرف میکنم

وقتی عصبانی میشی فقط به این فکر کن که اون بچست خوبو بدو تشخیص نمیده که.منم برا غذا نخوردنش عصبانی میشدم الان خیلی خیلی خودمو کنترل میکنم.

گلم روانشناس با روانپزشک فرق میکنه.روانپزشک نیازی به همسرت نیست که بیاد.دارو میده حال خودتو خوب میکنه.منم دقیق مثل تو بودم الان ۳ ماهه هر کاری میکنه برام مهم نیست.داروهای دکتر خیلی روم تاثیر گذاشته.حتما توصیه میکنم برو حال دلت خوب میشه.دخترتم ناراحت دیگه نمیکنی مطمئن باش.

منم اینجوریم خیلی حالم بده🥲💔

هممون همینیم درکت میکنیم

عزیزم برو پیش روانپزشک مشاور ببین اونا بهتر میتونن کمکت کنن که حال دلت و حال روحیت خوب بشه

عزیزم شما اولین بچت هست و احتمالا چون از طرف شوهرت ساپورت روحی نمیشی اینطوری تهاجمی شدی من سر اولین بچم اینطوری بودم البته دوازده سال پیش بچم که به دنیا اومد وچون خیلی اذیت میکرد وکسی نبود بهم کمک کنه خیلی عصبی بودم سر کوچکترین چیز بهش می‌پریدم خیلی سرش داد می‌کشیدم الان که یادم میاد خیلی ناراحت میشم قلبم درد میگیره خیلی غصه میخورم چرا آنقدر بد بودم بعد از دوازده سال تصمیم گرفتم بچه دوم رو بیارم شوهرم اصلا راضی نبود همش میگفت باید بری سقط کنی اما قبول نکردم سعی کردم دیگه دعواش نکنم اصلا سرش عصبی نمیشم کلی فرق کردم من دقیقا می‌دونم تو چی میگی

برو دكتر عزيزم دارو ميده آروم ميشي

سلام منم اینجوریم قرض ویتامین‌ ب۱ و د۳ بخور امگا سه بخورد مال کمبود ویتامین خوب میشی

برو روانپزشک دارو بهت میده

درسته حق داری همه کم میارن منم کم میارم ولی وقتی فک میکنم این بچه تنها امیدش به منه نگاهش به منه وقتی میترسه اول به من پناه میاره من به وجودش آوردم چشامو ی لحظه میبندم دوباره نگاهش میکنم میخندم به شیطنت هاش به لحظه های زودگذری که نفهمیدم چطور داره دوسال میشه از اومدنش میگذره و من به خوبی ازش استفاده نکردم کاش بهتر و بیشتر باهاش سرگرم میشدم خیلی زود بزرگ میشن

عزیزم باید بری روانپزشک دارو استفاده کنی الان مشاوره به درد تو نمیخوره

دیگ بچه هست چی میشه کرد ما هم عصبانی میشیم نباید کیف اتو میذاشتی دم دست

عزیزم 🥀 همه ما اینطوریم بزرگ میشن خوب میشن

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم
مامان حلما مامان حلما ۲ سالگی
به نظر من از پوشک گرفتن بچه براساس تجربه شخصی خودم بهتره قبل از ۲ سالگی باشه چون دستور پذیری کودک بهتره ولی بعد از ۲ سالگی به طور غریزی کودک لجباز میشه و معلوم نیست تا کی این پروسه لجبازی ادامه دار بشه و کودک تمایل داشته باشه به میل خودش بره دستشویی حالا من تجربه خودم رو میگم شاید به دردتون بخوره
چند ساله پیش من پسرم رو ۱۵ ماهگی و مداوم در عرض چند روز از پوشک گرفتم و تشویقش هم فقط آفرین و ماشالاه و دست زدن براش بود و برخلاف نظرات بعضی از مامانا که زود جبهه میگیرند و میگن در آینده در روح و روان بچه اثر منفی داره اتفاقا تا به حال هیچ اثر منفی ندیدم حتی دومین روز از پوشک گرفتن نصف شب خودش منو برای جیش کردن بیدار کرد
اما الان سر این دخترم هر بار که من دستشویی میرفتم گریه میکرد که با من بیاد و اینم داخل پرانتز بگم که من توالت فرنگی میرم و بچه تا به حال منو ندیده منم از این فرصت استفاده میکردم و پوشکش رو باز میکردم اگر جیش میکرد که تشویق میکردم و دست میزدم براش اگر نمیکرد بدون هیچ حرفی دوباره پوشکش میکردم و هیچ اصرار و مداومتی تا به حال برای از پوشک گرفتنش نداشتم اما الان چند روزیه که برای رفتن به دستشویی و تعویض پوشک به شدت مقاومت میکنه و با گریه و داد و بیداد پوشکش رو عوض میکنم حتی دیگه با من هم دستشویی نمیاد در حالی که قبلا نمیزاشت من به تنهایی دستشویی برم
حالا به شدت پشیمانم که چرا قبل از ۱۸ ماهگیش از پوشک نگرفتمش😔
نمیدونم این پروسه لجبازیش تا کی ادامه خواهد داشت 🤔