سلام از منه خسته و داغون،رسما دارم پوره میشم،ماهور خانوم همش چسبیده به من،هیییییچ کاری نمیزاره انجام بدم،از جام بلند شم نق میزنه و میاد دنبالم،ظرف شستنی که قشنگ چسبیده به پاهام،نق نق می کنه،چرا آخه اینطوره؟با هیچی هم سرگرم نمیشه

خواهرا این هاطبیعیه 6تا18ماه اسطراب جدایی دارن پسرمن درحدچندثانیه ولم نمیکنه دستشویی برم حمام خونه خودم نمیدونم چه شکلیه ازبس نمیرم ازبس بغلمه کردردشدیددارم خودم روفراموش کردم ولی بایدصبوری کنیم اینهامیگذره بچه بزرگ میشه برای اومدن توبغلمون بایدالتماس کنیم خواهرشوهرام میومدن خونه مامیگفتن چقدربهم ریخته وکثیف شدی شماهم بچه بزرگ کردیم کی اینجوری بودیم اول هازیادغصه میخوردم ولی العامیگم بچه کوچیک دارم نمیرسم خونه که بچه کوچیک هست سرزده تشریف نیارین جمعه دوتاشون اومدن دیدن بغلمه دارم شام درست میکنم وظرف میشورم چنددقیقه شدتازه فهمیدن ودرکم کردن فقط صبوری کنین

پس من چی بگم با دوقلوها

دقیقا پسرمن😬

من اصلا خودمو یادم رفته اصلا وقت ندارم برا خودم تو روز که فقط چرت کوتاه میزنه که شاید بتونم یه دوش بگیرم

اخ اخ دختر منم همینه

پسر منم همینجوریه اصلا نمیتونم کارامو انجام بدم همش بهم آویزون میشه و نق میزنه😐

شهریار هم همینطوره
میگن از این سن اضطراب جدایی از مادر شروع میشه

منم دقیقا