۱۴ پاسخ

راستی خداقوت رفیق دیده و ندیده ی من🥹
خداقوت رفیق ِ کافیِ من ❤️

تصویر

سلام عزیزم دستور کماچ و خاگینه بفرست ممنون

بسیار عالی

سلام عزیزم ، میگم چون پسرت هم سن پسرمه ، میخواستم ببینم از پوشک گرفتیش ؟ اگه آره چه جوری ؟

سلام رهاجون خوبی عزیزم دلم واست تنگ شده بود
چراتاپیکات واسه من نمیاد

چ عکس های زیبایی

♥️♥️♥️

👏👏😘😘

واي ب اين انرژی مثبت نیاز داشتم بسکه همه تو بچه داری نظر میدن سردخترم ک خیلی تز میدادن مردم حالا خداروشکر از چالش اون در اومدم ب دوقلوهام گیرمیدن منم میگم دوتان چاره ندارم باید ی جوری آرومشون کنم یکی از قل هام خوابش فقط تو گهواره با وجود اینکه 1سال و 5ماهشونه🥲منم خسته ترینم🥴

رهای عزیزم بالاخره بعدازمدتها پستت برام اومد😍

به به سرشار از انرژی مثبت
کاش همه مادرا مطالعه کنن این متن شمارو عزیزم

چقدر قشنگ گفتی

عالی بود عزیزم😍😍🌹

می خوام 😋😋

سوال های مرتبط

مامان آژوان مامان آژوان ۳ سالگی
خانمای که بچه دوم و سوم دارین دوتا سوال داشتم شاید برای شما هم این سوالات من پیش اومده باشه
من باردارم بچه دومم میشه پسر اولم من خوب خیلی وقتا نازشو میکشم و بغلش میکنم مثه نوزادیش اونم برام ناز میکنه و ادای بچه کوچیکارو در میاره نمیدونم آیا این حالتش طبیعیه یا نه شوهرمم خیلی دعوام میکنه که تو مثه بچه کوچیکا باهاش رفتار میکنی اون دیگه بزرگ شده میگم من فقط بغلش میکنم و بوسش میکنم در همین حد خوب هنوز بچست واقعا نگرانم میکنه این رفتارش که طبیعیه یا من زیاده رویی میکنم
دوم اینکه یه سوال در مورد اینکه اگه بچه دیگم به دنیا اومد و پسرم خواست مثلا با شیشه ش آب بخوره یا لباساشو تنش کنه یا اینکه به اسباب بازیاش دست بزنه این اجازه رو بدم یا نه میدونم از نظر بهداشتی و اینا اصلا درست نیست این کار اما میترسم اگه جلوشو بگیرم حسادت کنه یا رفتاری از خودش نشون بده که برای بچه بد باشه یا بزنتش از حرص ممنون میشم راهنمایی کنین شما تو این مواقع اگه قرار گرفتین چجوری رفتار کردین
مامان ❤️امیرحسام❤️ مامان ❤️امیرحسام❤️ ۳ سالگی
امروز پسرمو دکتر برده بودم برا دلدردش موقعی که نوبت میگرفتم یه خانوم با بچه اش اومدبچه اش حدود 4یا 5ماه بودگفت دکتر بهش نمیدونم چه دارویی نوشته بود به جای 3قطره ده قطره داده بوداز وقتی که دارو خورد بی حرکت چشاش سمت بالا سر بی حرکت و بی حس فقط مردمک چشاش حالت دور از جون فلج روبه سقف بود از منشی پرسید منشی رفت به دکترش گفت دکتر هم کلی دعواش کرد که چرا این دارو رو که 3قطره بود بهش 10 قطره دادی صورتشو فلج کرده بود عوارض دارو واقعا وحشتناک بود طفلی بچه هیچ حرکتی نداشت دکتر براش یه آمپول نوشت که نصفشو براش زدباید یکساعت تو مطب مینشست تا آمپول اثر کنه گفت دکتر گفته اگه خوب نشد نصف دیگهآمپولو باید بزنه اونجا که نشسته بود بچه تو بغل مامانش خوابید بیدار که شد حال بچه خوب شده بود و اینور اونورو نگاه میکرد مامانش. فت پیش دکتر گفت ببریدش خونه اگه باز اینجوری شد باید ببرید بیمارستان یعنی تو این حدود یکی دوساعت همه ی کسایی که منتطر بودیم نوبتمون بشه نه تنها استرس مریضیه بچمونو داشتیم همه چهره ها نگرتن اون بچه بودیم هی از مامانش سوال میکردن که حالش چطوره خدارو شکر خوب بود رفتن خونه .. واقعا مادر بودن چقد سخته وقتی بچه مریض میشه چه بچه ی خودمون چه هر بچه ی دیگه چقدر نگران میشیم چقد برا مادر سخته استرسا همش رو مادره و مخصوصا این اتفاقای ناخواسته چقد مادر سرزنش میشه در کنار استرسی که داره باید حرف دیگران هم بخوره و بدوش بکشه خدا اول به مامانا بعدهمه ی بچه ها سلامتی بده 🙏🏼❤💚🌹❤❤❤💚💚💚