سلام مامانا
اومدم تجربه زایمان طبیعی مو بهتون بگم
تاریخ ان تی زایمانم ۱۵ مرداد بود ولی توی ۳۷ هفته و ۶ روز ک میشد ۳۱ تیر ماه ساعت ۸ صبح کیسه آبم توی خاب و بیداری بودم ک ترکید یهو دیدم تشکم خیس شد
فورا رفتم بیمارستان رسیدم بیمارستان معاینه شدم ۴ سانت باز شدم همراه با درد بودم منو بستری کردن ساعت ۱۰ صبح دردام یخورده بیشتر شد ۵ سانت شده بود از ساعت ۱۰ تا ۲ ظهر درد کشیدم و خیلی زود دهانه رحمم پیشرفت کرد و باز شد و و وقتی درد دادم و هنوز فول نشده بودم بهم گفتن بی حسی از کمر میخاهی گفتن چون سنت زیر ۲۰ هست ما صلاح نمیدونیم برات بزنیم... چون بعد ها عوارض داره برات گفتن ی کار دیگ ای هم می‌شه کرد استفاده از گاز تنفس ک اونو انتخاب کردم و هی وقتی دردام شدید میشد اونو هی تنفس میکردم.... در حد ۵ ثانیه دردم رو کم میکرد بهم گفتن اگر بی حسی بگیری نمیتونی خوب زور بزنی و زایمانت طولانی تر میشه خلاصه اینکه منم زایمان کردم خیلی سخت بود ولی ارزششو داشت.....🥹👌

۱۰ پاسخ

منم دوازده مرداده ولی هنوز خبری نیست

مبارکه گازه چطور بود چه جوری درد رو کم میکرد؟

عه آخی عزیزم زایمان کردی 😍بسلامتی قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون🌺💗
قبلش ورزش و پیاده روی داشتی یا خود به خود دردات شروع شد؟

مرسی عزیزم که تجربه زایمانت رو به اشتراک گذاشتی. کلی قوت قلب بود. مبارکت باشه🌸💝 خوش قدم باشه ✨💝

سلام مبارک باشه عزیزم ☺️

خداروشکر عزیزم
قدم نی نی مبارک❤️

مبارکه عزیزم چشمت روشن😍😍وزن بچت چقدر بود؟؟

خیلی بهت تبریک میگم❣️

اییی جانم خداروشکر خدا واست حفظش کنه 😍

مبارکه عزیزم ❤️

سوال های مرتبط

مامان گیسو و گیتی مامان گیسو و گیتی ۱ ماهگی
#زایمان
۱۰ خرداد رفتم بیمارستان ۴۰ هفته و یک روز بودم معاینه انجام دادم با سونو دکتر گفت یک سانت باز شده دهانه رحم برو عصر بیا بستری شو ختم بارداری بده خودت نیاز نیست بمونی دیگ
منم دیگه چون همسرم نبودم نرفتم گفتم صبح زود میرم که ساعت ۳ شب کیسه آب ترکید حالت نشت کرده باشه ازم میرفت
ساعت ۶ آماده شدم برم سمت بیمارستان درد هام کم کم شروع داشت میشد
ساعت ۷ رسیدم بیمارستان. تا کارهامون انجام بدن تشکیل پرونده بدن ساعت شد ۸ ونیم که دیگ فرستادن بخش زایمان ساعت ۹ برام آمپول فشار زدن
دردا هم کم کم شروع شده بود خیلی میترسیدم چون سر دختر اولم خیلی درد کشیدم
ساعت ۹ آمدن معاینه کردن گفتن شدی ۳ سانت به ۴ داره باز میشه
اگر میخوای برات آمپول بی حسی بزنی (اپیدورال ) گفتم نه نمیخوام بعد کم کم داشت دردا بیشتر میشد پشیمون شدم چون دیدم واقعا نمیشه تحمل کرد گفتم برام بزنن که مسئول بیحسی اتاق عمل بود سزارین داشتن نیومد 🤕🤕
دیگه اولش از درد بی تابی میکردم سعی میکردم خودمو کنترل کنم خیلی دردناک بود اتاق بقلی هم زایمان داشت هی داد و بیداد میکرد استرس اونم افتاده بود به تن من 🤕🤕🤕
دیگ برام ماسک اکسیژن گذاشتن منم تند وقتی درد می‌گرفت فقط تند تند نفس عمیق می‌کشیدم ( تا حد امکان سعی کنید چشماتونو ببندید و نفس عمیق بکشید چون باعث میشه درد و کمتر حس کنید )
دکتر هم هر یه ساعت نیومد معاینه میکرد تا ساعت ۱۱ همون ۵ سانت باز شده بودم( خبری از بی حسی نبودکه دلمو خوش کردن الکی ) باعث شده بود درد و نتونم تحمل کنم
خلاصه نمی‌دونم ساعت چند بود دکتر آمد گفت تحمل دردت خیلی خوبه اصلا سرو صدا نکردی دیگ گفتم تازه شدم حتما ۶ سانت ولی دکتر گفت تا دو ساعت دیگ زایمان می‌کنی
بقیه تاپیک بعدی
مامان آریان مامان آریان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۲ ماهگی
مامان آوش مامان آوش ۳ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان گل🌸 مامان گل🌸 روزهای ابتدایی تولد
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند