۳۲ پاسخ

فقط و فقط همسرم خدایی روزایی ک حالم بد بود و هست همه کاری برام میکنه خودمم سعی کردم زودتر از اون حال بدی در بیام و غذایی درست کردم چون یه بچه دیگه م دارم باید به اونم برسم از این جا به بعدشم بازم فقط همسرم هست

جز خانواده ادم کی به داد ادم میرسه مامانم خیلی تا الان زحمت کشیده ابجیامم دو سه وعده ناهار زن داداشمم فردا ناهار میخواد درست کنه

اصلا خوشم نمیاد کسی احوالم و بپرسه چون موعذب میشم
مادرم دو سه بار برام غذا پخت آورد
کارهای خوندم خودم میکنم هر روزم خودم غذا میپزم متنوع
باز کمک کردن هم خیلی خوشم نمیاد زایمان هم کنم دوست دارم خودم باشم بچه دو هواهه نشه روال حفظ شه

مامانم و جاری دومیم هر چی خواستم برام آماده کردن همش زنگ میزنن حالمم میپرسن،اسباب کشی دارم اومدن همه وسایلمو جمع کردن فردام جاریم قراره بیاد موکتامونو بشوره
ولی مادرشوهرم از روزی ک بهش گفتم باردارم حتی یکبارم حالمو نپرسید انگار آلزایمر گرفت بعد این ک فهمید باردارم

به نام خدا هیچکس تو یه طایفه بزرگ‌ هستم ولی چاهار ماه همسرم سرکار بود نهایت یه نصف روز خونه بود اونم خاب بود یا شل میومد صبح باز میرفت عین جنازه تو خونه افتاده بودم ۴ روز بستری شدم خیلی سختی کشیدم هیچوقت مادرمو نمیبخشم

من توی شهری هستم که نه خانواده خودم هستن و نه خانواده همسرم ، اما هر روز خانواده ها بهم زنگ میزنن و حالم رو میپرسن زنده باشن،
همسرم خیلی حواسش بهم هست، عصرا که خونس من هیچ کاری نمیکنم همه کارا رو خودش انجام میده

سوال اول مامانم مادرشوهرم خواهرم🌹سوال دوم خواهرشوهرم😏

بنام خدا هیچ کس 😃من یک عدد ادم تنها

منکه حالم افتضاح بود ولی خودم کارا خودمو میکردم مجبورم دیگه عزیزم .

اول از همه همسرم
بعد مادرم مادرشوهرم ♥️ من شبا یکی ازین ۲تا جاام چون نمیتونستم غذا بزارم🥲
و خواهرم اصلا احوالمو نپرسید بااینکه تو بارداریش کلی کمک حالش بودم و حتی دعوای بد و بی احترامی کرد...

قوم شوهر ک هیچی بجز مادرشوهر ک حالمو میپرسه..مادرم و خواهرم خیلی کمک دستمن ..با خواهرم تو یه حیاط زندگی میکنیم بیشتر وقتا برام غذا درست میکنه

منم دوبارحامله شدم
اول خدا بعد،خودم شوهرم خدا خیر زن همسایه مون بده دست خاک بزارطلابشه براش
ولی اینجاکسی ندارم غریبم ،دوتایی خواهرم شیراز هستن وقتی میان خودش همی کاری میکنن

من که بارداری اولم همه زحمت هام با مادرم بود، بارداریم سخت بود تقریبا، خانواده همسرم اصلا هیچ کاری نکردن، بعد زایمانمم همینطور، باز همه کارها با مادرم بود، منم این دفعه نگفتم بهشون
یه شهر دیگه هم هستم سر این یکی، به دنیا بیاد میبرم مادرشوهرم ببینه
بدونه ندونه اصلا براش مهم نیست منم نگفتم الانم توقعی ندارم
الانم فقط مامانم و همسرم به دادم میرسن، زن داداشمم با اینکه خیلی هواشو داشتم کار خاصی نمیکنه البته بچه کوچیک داره حق میدم ولی تو یه ساختمونیم حتی حالمو نمیپرسه
گرچه که من کلا مدلم اینجوریه از کسی توقع ندارم بازم با همشون خوبم و احترام و محبت دارم به همشون، خودمو اذیت نمیکنم

مامانم فقط هر روز برام غذا می یاره و سر می زنه بهم 😍

کارامو صفر تا صد خودم میکنم همسرم بیشتر روز سرکاره. با اینکه ویار دارم و صبحا حالم ب شدت بده اما دوست ندارم بهم غلبه کنه و کس دیگه حتی مادرم بیاد کارامو بکنه اون خونه خودش گرفتاره و خسته س خدارو خوش نمیاد اینجا هم من اذیتش کنم. در کل همینطور لنگان لنگان در طول روز خونه تمیز میکنم و اشپزی👶

مامانم دورش بگردم🙂🫂
از وقتی فهمیدیم باردارم با اینکه استراحت مطلق نیستم و زیادم ویار نداشتم همه کارارمو انجام میده کلا منو آورده پیش خودش..جوری هوامو داره واسم لقمه میگیره میده بهم کلا تو این دوران بارداری فقط مادرمه که همه جوره هوامو داره
ولی مادرشوهرم هنوز حتی یه زنگم نزده ادعای عروس دوستیشونم میشه😂💔

فقط خانواده خودم شوهرم و مامانم وخواهرم .والاندیدم کسی حتی زنگی بزنه بهم وبگه شاید کمکی چیزی غذایی بخای حتی مادرشوهرم ک اولین باره باردارم قراره براش نوه بیارم😏

حتی بعدزایمانمم تنها بودم

هیچکی.فقط شوهرم و پسرم و خودم.اول از همه خدا

منکه ن مادردارم ن پدر ون مادرشوهر ون پدرشوهرهمشون فوت کردن مامانم پارسال خردادماه فوت کردن منم بعد۱۲ سال باردارشدم ای کاش بودونوه شو میدیدبیشتراوقات غمگینموگریه میکنم بیشترکاراروخودم انجام میدم شوهرمم اوایل خوب بوداماالان بخواد کاری انجام بده غرمیزن واین بیشترناراحتم میکنه هیچی مثل پدرومادرواقعیی خود آدم نمیشه محبتشان یه چیزدیگست

خانواده شوهرم که تعطییییییل ، مادر شوهرم که کلا تو یه لیگ دیگس هیچکی ازش توقعی نداره ، پدرشوهرم بجای تبریک کلی باهامون دعوا کرد چرا بچه دوم اوردین😐😐 یکی نیس بگه به تو چه ، خداروشکر دستمون به دهنمون میرسه و هم خودم هم شوهرم تحصیل کرده ایم و از تربیت و چیزای رفاهی واسه بچمون کم نزاشتیم ولی اینطوری میگه😐😐 مامانم و خواهرم فقط کافیه ازشون درخواست کمک کنم خدایی با جون و دل کمک میکنن ولی من حد نگه میدارم و فقط چندبار هوس پلوماش داشتم به مامانم گفتم درست کنه چون کترینگ یا رستورانی پیدا نکردم که داشته باشه چند بارم خودشون اومدن خونمو ترتمیز کردن ، بقیه ش صفر تا صد با شوهرمه کارای خونه کامل با اون غذا هم تا ۵ماه از بیرون.... الانم که خدارو شکر رو پا شدم خودم اشپزی میکنم و کارای خونه هم تا حدودی انجام میدم ولی کلا عقیدم اینه مسئولیت بچه دار شدن ما با خودمونه نباید توقع داشته باشیم از کسی به جز شوهرمون

پدر ومادرم وخانواده خودم خیلی درکم میکنن ولی پدر شوهرم ومادر شوهرم خیلی سنگ دل بی رحمن

سلام عزیزم هیچکی🖐️
اتفاقا با خانواده ی شوهرم زندگی میکنم و اول بارداریم بهم گفتن هرچی دلت میخواد بگو اما من معذبم و هیچی نگفتم
هرچی میخورن میخورم دلم غذاشونو نخواد یا اصلا نمیتونم بخورم ته تهش نون و خیار و پنیر
حتی خواهر و مادر خودم و خانواده خودم هیچی به هیچی
اصلا هم ناراحت نیستم و برام مهم نیست

ما بعد از اینکه عروسی کردیم شوهرم یکم بدهکار شد مادرشوهر پدرشوهر هیچی ندارم مردن خواهرشوهرم اصلا نمیشناسم ندیدمش کلا به هیچی ما نیومدن (با عمو عمه و طایفه پدری در ارتباط بود همسرم) که اوناهم بعد اینکه فهمیدن بدبخت شوهرم بدهکاره خودشونو کشیدن عقب کلا حرف نمیزنیم حتی نمیدونم که میدونن باردارم یانه🙄😂بعدشم جالب اینه که طایفه شوهری جز پدر شوهرم هیچکدوم بچه دار نشدن الان بعد چندین سال بچه ما داره میاد عوض اینکه بیان سر بزنن ادامه نسلشون و… ولمون کردن (خداروشکر تونستیم با شوهرم همه چیو روبه راه کنیم از بدهی هم تموم میشیم) خلاصه بدی به اونا موند. خونواده خودمم که همیشه کنارمون بودن حتی بیشتر از من شوهرمو دوس دارن☹️از اولش همه کارامو خودم کردم ویار اینا نداشتم (ببخشید یکم پیچیده و طولانی شد😁)

من چون خانواده ی خودم ازم دورن خانواده ی شوهرم برام کم نمیذارن خدا ازشون راضی باشه اگه غذا گرفته تا کارای خونه م ولی بیشتر از همه شوهرم بهم میرسه و کارامو میکنه

من خانوادم شهرستانن و مادرشوهرم همه جوره بهم رسیدگی میکنه واقعا خداروشکر میکنم که هست

مادرشوهرم خیلی لطف کرد نزدیکمونه خیلی غذا می‌فرسته
مامانمم خونه چند مدل درست میکنه میاد یکی دو روز میمونه

من مامانم شهر دیگه س اوایل لکه بینی داشتم اومد بهم رسید تا ۱۳-۱۴ هفته بعد یکم رو به راه شدم رفت.بعد که رفت همه کارارو میکردم فقط برای جارو کردن و ظرف شستن از شوهرم کمک میگرفتم که اونم غرغر میکنه دیگه بهش نمیگم خودم انجام میدم
مادرشوهرمم دیسک داره در حدی که هفته ای دو بار بریم شام خونش

هیچ کس برام کاری نکرد ۱ماه بیمارستان بستری بودم هیچ کس بجز شوهرم حالحو نپرسید،توشهر غریب خیلی تنهایی کشیدم و دردکشیدم،حتی خانوادم نیومدن ملاقاتم و بجاش رفتن مسافرت فقط یکبار تلفنی حالمو پرسیدن،خیلی دلم خون بود ازشون و ناراحتی اعصاب گرفته بودم رفتم چند جلسه مشاور بهتر شدم😭ولی هنوز یادم نرفته
خانوادم هر۲ماه میومدن خونمون مهمونی الان از بهمن ماه نیومدن داره۷ ماه میشه چی بگم،خانواده شوهرمم بدتر کوچه بالایی ما بودن و یه سر نزدن به خودمم زنگ نزدن فقط یبار از شوهرم حالمو پرسیدن،فقط شوهرم هوامو داشت این مدت...

هیچ کس خودم همه کار کردم سر بارداری اول مامانم هم مریضه نمی‌تونست غذا بفرسته ی چند باری مادر شوهرم فرستاد خواهرم ندارم خاله ها و دختر خاله ها حتی زنگ نزدن بهم تو ۹ ماه ، الآنم سر دومی همینجوری ام

خودم شوهرم مامانم

خب من باهمه قهرم همهههه ها🤣🤣هیچکی یه تلفنی هم بهم نزده از خانواده خودم و همسرم دکمه همشونو زدم وعده غذایی کسی نیاورده چن میگم ویارندارم کسی هم حالمو نپرسیده چن اخلاقم فوق گنده🤣

سوال های مرتبط

مامان توت فرنگی🍓🤰🏻

🍓🍓🍓🍓 مامان توت فرنگی🍓🤰🏻 🍓🍓🍓🍓 هفته نوزدهم بارداری
مامان پسرخوشگلم😍💙 مامان پسرخوشگلم😍💙 هفته بیست‌وسوم بارداری
مامان دخملم💗 مامان دخملم💗 هفته بیست‌ودوم بارداری