سلام مامانا خوبید چطورید؟مامانا نمیدونم برای شما هم پیش اومده یا نه ولی من تو زندگیم از هرکس تعریف کردم یا هر چیزی تعریفش میکنم اون چیز به بدتر شکل میشه مثلا من تنبلی تخمدان داشتم ۱ سال و نیم دنبال دکتر.بودم اخرش دارو مصرف کردم و خدا بهم دخترمو داد بعد اونم بدون دارو الانم باز باردارم و واقعا دکترم خیلییی زحمتمو کشید تو هر ساعت شبانه روز به دستیارش پیام میدادم جوابمو میداد با اینکه من خیلی اصرار کردم اصلا ای وی افم نکرد چون میگفت سنت پایینه به بدنت خیلی ظرر میزنه در کل میگم اصلا به فکر پول نبود و واقعا دکتر خوبی بود کاراشم نتیجه داد خداروشکر.بعد ابجیمم نتیجه ازش گرفت خاله هم رفت پیشش.ولی من واسه دختر عمو مامانم خیلی تعریفشو کردم اونم رفت پیشش و واقعا به بدترین دکتر تبدیل شد انگار اصلا سواد نداره.
یا خواهرم اینا زنبوردارن در حد کم فقط خودمون وچن تا فامیل چون زیاد ندارن و واقعا بغیر گل اصلا ابدا شکر بهش نمیدن فقط تو باغ هستن گل میخورن من قبلا واسه چن تا از دوستامون تعریف میکردم همیشه میگفتن اگه دارن برای ما هم بیار از قضا امسال یکم بیشتر داشتن خداروشکر و واسه دوتا از دوستام اوردم ولی انگار اصلا مزه عسل فرق کرده یکم مزه ترشی میده که میدونم مال مزه گله من میدونم ولی انگار اونا نمیدونن و ناراضین.ینی میخوام بگم از هرچیزی تعریف میکنم به بدترین شکل میشه و ناراحتم واسه شما هم پیش اومده؟
معذرت بخاطر طولانی بودنش

۵ پاسخ

حالا شما تعریف میکنید اینجوری میشه، من کافیه یچی بیاد تو ذهنم ک مثلا فلان کار خوب پیش میره، یا امروز بچم خوب غذا خورده
کلا بچم از غذا میوفته، کلا همه چی میریزه بهم

حالا میدونی من چه مشکلی دارم
مثلا اینجا میخونم یکی از رفتار بد بچه اش میاد ناله میکنه با خودم میگم خدارو شکر پسر من اصلا این اخلاق نداره
ببین یعنی امروز نشه صد در صد فردا همون حرکات پسر منم انجام میده دقیقاااااا همون
تو همه مسائل اینجوری براک پیش میاد
حالا نمیدونم انرژی منفی جذب میکنم یا چی که خدا نشسته بالا سرم تا سرم نیاره ولم نمیکنه

وایی ببین ما همیشه زمستونا میریم ی جایی آش میخوریم ببین عالیههههه مزه اش ی روز ب دوستم کفتیم بیا بریم اینجا و بدمزه ترین آش عمرم خوردم اونروز اینقدددددددد بد بود ک حد نداشت 🤣

آره نگومنم مثل تو هستم از هرچیزی تعریف می کنم کاملا برعکسش اتفاق می افته،یاازچیزی که تعریفش را نمی کنم به بهترین شکل اتفاق می افته،

واسه همین میگن تعریف نکنین. چشم میزنین. هم چشم زدن هست که فقط چشم بد نیست دیدی مادر خودش بیشتر از همه بچشو چشم میزنه. کافیه بگی بچم یه مدت مریض نشده شبش تب میکنه😄
هم اینکه وقتی از یه چیزی زیاد تعریف کنی توقعاتم بالا میره والا هم اون دکتره آدمه میتونه اشتباه کنه هم زنبورا میتونن عسل خوب ندن. شما یه درخت گردو هم ببینید دو سال بار میده یه سال نمیده چه تو تعریف میکردی چه نه.

سوال های مرتبط

مامان سوفیا 💝 مامان سوفیا 💝 ۲ سالگی
تجربه من از ترک شیشه شیر اول از همه بگم من حتی با لفظ از شیر گرفتم از شیشه گرفتم از پستونک گرفتم مخالفم ما بچه ها رو کمک میکنیم تا به وقتش اینها رو کنار بزارن و ازش عبور کنن قبل دو سالگیش باهاش صحبت میکردم و کتاب و قصه که بزرگ شدی و وقتشه شیشه رو کنار بزاری دختر من از ۸ ماهگی با نی و لیوان نی دار آب میخوره و تو لیوان شیر بخوری ولی هر بار به اینجا میرسید گریه و زاری که من نی نی ام من بزرگ نشدم من شیشه میخوام منم اصلا نمیخواستم مجبورش کنم ماه پیش با شوهرم یه کلاس فرزندپروری با روش پازیتیو دیسپلین رفتیم بعد اون بهش گفتم مامان میدونم شیر خوردن توی شیشه شیر خیلی کیف میده و خوابیدن و مکیدن باحاله با این حال تو کلی لیوان خوشگل داری و میتونی توی اونا شیر بخوری باز اینجا شروع به گریه میکرد که گفتم بدون که من هیچ وقت مجبورت نمیکنم شیشه ات رو کنار بزاری هیچ وقت بدون اجازه و خواسته ات بهش دست نمیزنم و مطئنم خودت به موقع اش کنارش میزاری من میدونم خودت هر وقت آماده و مطمئن بودی ازش عبور میکنی و سخته و من کنارتم تا برات راحتتر بگذره تصمیم و تو میگیری و بدون هر تصمیمی بگیری دوستت دارم اعتراف کنم ته دلم خیلی امیدوار به این روش نبودم ولی از چند روز پیش دخترم اومد خودش گفت مامان شیرمو تو لیوان میخورم من دیگه بزرگ شدم شیشه نمیخوام عصرم که باباش اومد با ذوق و خوشحالی بهش گفت بابا من بزرگ شدم شیرمو تو لیوان میخورم واقعا بچه ها بسیار هوشیار و آگاه هستن اعتماد کنید به این قضیه و باهاشون صحبت کنید بهترین نتیجه ها رو میده حالا من نمیدونم این ترک شیشه پس رفت خواهد داشت یا نه چون وابستگیش زیاد بود ولی تا همین حد هم خیلی مفید بود به نظرم استفاده از این روش
مامان آقا مهراد❤️ مامان آقا مهراد❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا کسایی که تجربه از شیر گرفتن دارین تا کی طول میکشه بچه ها از یادشون بره
به خدا من دیگه کشش و توان ندارم کاملا شدم مثل این دیوونه ها
الان ۲۸ روزه پسرم رو از شیر گرفتم تدریجی بود و و هربار از وعده های شیرش کم کردم تا فشار زیاد هم بهش وارد نشه ولی در اخر مجبور شدم سینه ام رو سیاه کردم و گفتم اوخ شده چون دوباره داشت وعده هاش رو زیاد میکرد و بند بند وجودم خسته بود از شیر دادن به حدی که ۱ دقیقه شیر میخورد فشارم میفتاد و چشمام سیاهی میرفت
از شبی که گرفتمش فقط دو.الی ۳ شب راحت خوابیده اونم بعد از یک هفته اول ولی بعد از اون موقع خوابش که میشه به حدی بهونه میگیره جیغ میزنه که واقعا میمونم چیکار کنم تا اسم خواب میاد یا کاری که باب میلش نباشه میزنه زیر گریه و میگه میترسم یا همینکه بین خوابش بیدار میشه فقط میگه بغل و پام درد میکنه و مداوم فقط گریه تا دوباره با بدبختی بخوابه
اونم خوابی که فقط باید بشینم کنارش چون مدام میگه مامان و یه لحظه احساس کنه نیستم قیامت میشه دوباره
و میدونم تموم کارها و رفتارهاش هم به به خاطر شیر و وابستگیش بوده و این مدت هم همه جور دل به دلش دادم
حتی دیروز بهم میگفت مامان ممه خوب شده من بخورم
دیگه واقعا کم اوردم صبح اینقدر حرص داشتم و حالم بد بود از خستگی که خودمو تا تونستم زدم اونم کی منی که همه دم از قوی بودنش میزنن و به خاطر همین کسی نگاهمم نمکینه که بدونه الان چه شرایطی دارم فقط میدونم بریدم و خسته ام خییلی خسته😭😭😭😭😭😭