مامانا من توبارداری خیلی وابسته شوهرشدم یعنی بیرون بره من استرس میگیرم میگم نکنه حالم بدبشه کسی پیشم نیست و هزارجور فکروخیال دیگ .حالا کاری براش پیش اومدمیخوادچن روزبره شهرستان نمیدونم چکارکنم دلم گرفته
خونه خواهرمم همون شهرستان ولی دلم نمیخوادبرم چن روزبمونم تو خونه کسی

همسر منم چند روز قراره بره شهرستان منم هروقت بخواد بره خیلی دلم میگیره بخصوص تو دوران بارداری همش گریه ام نیفته ولی چاره چیه تحمل میکنم تا انشالله برگرده

عزیزم منم دقیقا همینطوری ام الان یک هفتس رفته روستا شوهرم من قشنگ افسرده شدم حالم خیلی خرابه بی دلیل میشینم گریه میکنم

وای منم همینم وابستگی بیش از اندازه پیدا کردم امیدوارم بعد زایمان ب ی روال قبل برگردم😑

عزیزم اصلا نگران نباش قرار نیست اتفاق بدی بیفته ولی اگه دیگه خیلی فوبیا داری بنظرم یکی از اعضای خانوادت رو بگو بیان پیشت

شوهر منم تنهایی میخواست بره مشهد من نزاشتن چون خیلی وابسته اش هستم اون نباشه من از خورد و خوراک میوفتم بخاطر همین نمیزارم ازم دورشه اون هی میگه من میخوام برم منم هی اشکام سرازیر میشه دیگه گفت نمیرم

برو خونه مامانت بمون یا بگو کسی بیاد پیشت

برو باهاش ب خودت استرس نده
برو هتل