۱۹ پاسخ

سلام من یه چیزی برات بگم ....من یه جاری دارم 4تا پسر داشت واینا هم شیطون بودن ...ما تو یه خونه زندگی می‌کردیم چون من اون زمان بچه نداشتم خلاصه 14سال باهم بودیم این زن اینقد صبور بود ک حتی یه بار سر بچه داد نزد ...روزی هزار بار بلند میشد ومیشست ولی هیچوقت عصبانی نمیشد ....مثلا اگر بچه هاش کار اشتباهی حالا بیرون یا تو مهمونی می‌کرد خیلی ریلکس برخورد می‌کرد ک شاید کسی جا اون بود عصبی میشد یا حتی کتک می‌زد...ولی این اصلن اگ کسی بهش میگفت بچه هات بی ادبی اصلن توجه نمی‌کرد ب حرف دیگران یا تحت تاثیر حرف قرار نمی‌گرفت....الان پسر بزرگش 20سالش و بقیه 15و12و7سالشون ....الان اینقد این بچه ها صبور و مودب و درس خون و حرف گوش کن هستن ک تو فامیل حرف اول را میزنن....با اینک مادرش بیسواد بود...الان بچه ها بدون اجازه پدر ومادر کاری نمیکنن اینقد بهشون احترام میزارن ...من میگم نتیجه رفتار مادرش بود ک اینا اینقد خوب شدن ....چون هیچوقت باهاشون تو بدترین شرایط بد رفتار نکرد

بذارید ی اتفاق امشب رو بگم پسر ظهر نخوابید و متاسفانه ساعت شش عصر خوابید و هر کاری کردیم بیدار نمیشد تا ساعت نه بیدار شد گفتم گرسنه ای گفت نه کلی اجباری کرد و وسایلش رو پرت کرد بعدم گریه ک بریم بستنی بخریم گفتم شام بخوریم بعد بریم می‌گفت نه گفتم من کرستمه نشستیم سر سفره همش دانش گریه میکرد منم سکوت کردم شوهرم گفت بیا بهت گوشی بدم براش ی کلیپ گذاشت بعد گفت ببین غذا میخوره من قاشق بردم دم دهنش گوشی رو پرت کرد و کلی دوباره لجبازی خلاصه ما شام خوردیم و ب بالاش گفتم برش دار ببر برایش بستنی بخر و بیا بستنی رو خرید و اومد برایش ریختم تو کاسه دوباره شروع کرد گریه ک سفته گفتم خودم بهت می م یکم خورد گفت از دست تو نمیخام و دوباره قاشق رو پرت کرد منو زد و کلی لجبازیه دیگه منم سکوت کردم بعدم گفتم بستنی نمیخای گفت نه بردم گذاشتم توی یخچال اومدم ولکن نبود هی گریه میکرد و همه چی رو پرت میکرد یکم گذشت بهش گفتم علی گرسنه ای ک داری دیوونه بازی در میاری گفت آره گفتم غذا بهت بدم گفت آره گفت غذا با بستنی گفتم باشه غذا با بستنی برایش برداشتم بردم توی بالکن خورد و بعدشم بردمش حمام کلی بازی کرد و حمامش کردم ی ساعت شد یازده و نیم بعدم برشا ی کتاب خواندن و خاموشی زدم تا ساعت یک و ربع بیدار بود ولی با خودش حرف میزد هی علت میخورد تا خوابید مبخام بگم همین گرسنگیه باعث لجبازیش بود ببینید مشکل بچه چیه تا اینکه بخواهید فوری عصبانی بشید

خانما منم خیلی سر بچم داد میزنم اما بیشتر وقتی از دست همسرم عصبی باشم سر اپن طفل معصوم خالی میکنم اما روزی شده مثل امروز با اینکه پریود بودم اما چون از صبح کلیپ دیدم و هی یادآوری کردم سرش داد نزنم با وجود تمام بدقلقی ها خیلی سکوت کردم و جالبه وقتی من سکوت کنم همسرمم بیشتر رعایت می‌کنه اما اگر من غر بزنم یا داد بزنم اون چند برابر من میخواد داد بزنه و تنبیه کنه اما چیزی که متوجه شدم اینه که یکم سکوت کنید کم محلی کنید بعد بچه میبینه شما محل نمی‌دید تا بهش توجه کنید میاد سمتتپن چون می‌ترسه فرصت از دستش بره و تو این مواقع با ی چیز دیگه خواسشو پرت کنید من بچم زدن داد زدم ولی خپاهشا لوتون رو توی اتاق حبس نکنید بدترین ترومای زندگیش میشه من خودم ی بار بچه های خواهرم دو قلو بودن شاید چهار پنج ساله بودن اومدن خونمون یکیشون اون یکی رو زد و یادم نیست چیشد من برای تنبیه با اینکه توی اتاق بود فقط در رو بستم نمیدونی. این بچه چطور اضطرابی گرفت و چطور گریه میکرد تا یک ساعت نفس میزد صحنه ا از جلوی چشمم نمیره هنورچز خودم رو نبخشیدم حتی ب خاطرش گاهی گریه میکنم با اینکه سه چهار سال گذشته

من به خدا خیلی تحمل میکنم خیلی تحملم زیاد شده ولی گاهی واقعا کم میارم واقعا بچه نق زن میره رو روان ادم
من واقعا اینجوری نمیکشم دیگه نوبت گرفتم یه روانپزشک برم دارو بده بهم

منم پسرمو چندباری کردم تو اتاق از بسع رومخه برعکس بچه هایی ک رو پر قو بزرگ میشن به شدت ضعیف و احساسی هستن

منم همینطور وحشیم

چرا خب سرش رو بایه چیز دیگه گرم میکردی اروم میشد

هروقت رو مخت رفت ذکر بگو
استغفرالله بگو
صلوات بفرست
چون همه کارهای ما روی روان بچه اثر میزاره

عزیزم میدونم گاهی بدجور میرن رو مخ 😅 دقیقا من دیشب این بساط رو داشتم
ولی عزیزم طبیعیه اتفاقا اگه بتونن خودشون رو ابراز کنن خیلی بهتره برای آیندشون هم اصلا باید اینطوری باشن اتفاقا گاهی قشقرق بپا میکنن و ....
عزیزم میدونم آدم گاهی اعصابش خراب میشه ولی باید رو صبرمون کار کنیم نباید تکانشی رفتار کنیم من خودم گاهی یهو عصبانی میشم لحنم عوض میشه ولی میخوام رو خودم کار کنم چون دوره گرفتم و فهمیدم مادر باید قابل پیش‌بینی باشه و بچه بدونه مادر چطور رفتار میکنه نه اینکه یه بار مهربون باشه یه بار داد بزنه
من خودم دیشب کلیییییی گریه کرد ولی یه حباب ساز داره اولین بار بود باهاش بازی می‌کردم خلاصه کم کم حواسش پرت شد
بنظرم یه چیزی داشته باش سرگرم کننده وقتی خیلی بهونه میگیره اونو بیار جلوش

عب نداره بابا ما مگه تو پر قو بزرگ شدیم
باید دوباره دعواشون کنیم تنبیه شون کنیم بفهمن درست و غلط کاراشونو

از صبح سرکله زدی الن دیگه انرژی نداری گلم حق با توعه..اینقد خودتو ناراحت نکن عوضش فردا وقت باکیفیت براش بزار ک جبران امشب شه....خودتم حس خوب میگیری از وقت گذاشتن براش

من نمیدونم چرا نمیتونم باور کنم😂 آخه تصورم از دختر شما یه دختر آروم و حرف گوش کن و عاقل مثل ما هست و از شما هم یه مادر آروم و عاقل و منطقی...
هیچوقت فک نمیکردم شما هم دعواتون بشه😅 ایشالا که دیگه هیچوقت نشه

منم امروز لاک ریخت روشلوارنو خیلی بد حرصمو خالی کردم

عزیزم توام خسته میشی اشکال نداره سعی کن یکم کنترل کنی خودتو توی اینجور مواقع

بیشتر خوابش میومده بنظرم

منم دیروز با پسرم دقیقا همین کارو کردم واسه اسباب بازی پسرهمسایه کلی گریه کرد بااینکه خودش کلی اسباب بازی داره بقرآن.آروم نمیشد سرش داد زدم دستشوکشیدم پرتش کردم تو اتاق درم روش بستم کلی گریه کردبعدرفتم دیدم خوابش برده مث سگ بعدش عذاب وجدان گرفتم هنوزم اون حرکتم توذهنمه🥺

بچه بزرگ کردن تو این زمونه واقعا سخت شده آدم میترسه سر بچه دادبزنه که نکنه عصبی بشه یا ترسو بار بیاد فقط باید کنترل اعصاب داشت و صبوری کرد مثل قدیم نیس بچه ها همه با تشر بزرگ شدن اما حساس نبودن

درکت میکنم همه مون یه روزایی کنترلمونو از دست دادیم همشم بخاطر کلافگی و خستگی ه

ای جان با حرف آروم نمیشد مثلا بگی فردا بابا یه مسواک خوشگل برات میخره بعد تو گوشی عکس چن تا مسواک نشون میدادی میگفتی کدومش میخای فردا بریم بخریم و از این حرفا یا مثلا بگی منم بچه بودم مسواکم گم شده بود ناراحت بودم و گریه میکردم اما مادرجون برام بازم خرید

سوال های مرتبط