۳۲ پاسخ

واااای من بودم صد در صد سکته میکردم،از هیچی به اندازه مار ترس ندارم،اگ عکسش هم ببینم میترسم چه برسه به خودش،خدا بهتون واقعا رحم کرده ،چقدر وحشتناک ،در و پنجره باز نزارید،یا حتما توری محکم بزنید

اصلاااااا همچی ب کنار چطور جرئت کردی عکس بندازی ازش😶‍🌫️

یا خدا 🥲

خدا رحم کرده.نیش هم داشت؟

یا امام
قلبم وایساد

تنم لرزید😢

ولچ چه بزرگه
الان فصل گرماس فقط جونورا حجوم میارن داخل
پسر خواهرم رو۵ روز پیش عقرب زد دیروز مرخص شد

یا خدا باورت میشه من از کرم هم میترسم؟ اگه مار ببینم سکته میکنم

یا خدا اجی حتماً حتما یک خون بریزین حتی شده یک مرغ خداروشکر که بخیر گذشت چقدر بزرگه😱😱😱😱😱😱😱😱

واییی خدااااا
من فوبیای مارو مارمولک دارم حتی نمیتونم توذهنم تصورشون کنم😨
خدا بهتون رحم کرده

باور نمیشه
من بودم حالا هی توهم میزدم
این ماره زهر داره
یا گاز میگیره
به توری کش ببند خودش بسته شه

یه صدقه بده ماه صفر سنگینه خداروشکر بخیر گذشت

وای عزیزم خدا رحم کرده از این درهای توری بزنید بازم میاد؟؟؟

وای😢

وای خدا چه بزرگم بوده خدا واقعا رحم کرده .خداراشکر مشکلی پیش نیومده⚘⚘

من بودم همونجا سکته کرده بودم😵

عزیزم ی چیز جالب دیدم شما ۷ساله گهواره داریدو

یاابالفضل

وای همیشه از مار میترسم حتی تو فکرشم میترسم

وااااااے خدا رحم کرده درا را محکم ببند که راهی نداشته باشن به خونه 3 روز پیش داماد خواهرمو مار زده همش بستری فردا هم عمل داره

خاله منم شوهرش تو جاده با ماشین از رو مار رد شد کشتش عکسشو مار گرفته بود فرداش همون مار تو خونه پشته پشتیش بود

وای خدااا

وااایییی خیلی مواظب باش

درهاتونومگه بازمیذارین خیلی هواست بهپسرکوچولوت باشه

یاخدا تو خونه چه ترسناک من سکته میکنم
خداروشکر بخیر گذشته برات

چقد هم‌بزرگه😰😰😰

وای واقعا خدا بهتون‌رحم کرددد من ک‌ حتی از عکسش میترسم 😢😢😢🥺🥺🥺

وووای تموم موهای تنم سبخ شد.خواهرمیگن مار ونبایدبکشی جفت داره جفتش میادواذیت میکنه

وایییییییی خب حیاط نخوابین

واااااااای یا حضرت عباس

یا خداااااااا

چقد ترسناکه

سوال های مرتبط

مامان سبحان مامان سبحان ۱۱ ماهگی
دیشب خدا بهم رحم کرد🥲 دیروز بچم رو بردم بیرون اومدیم خونه بچم آروم بود یهو بچم خوابید تو خواب همش گریه میکرد همش با خودم میگفتم برم اسفند دود کنم برای بچم چیزیش نشه وقتی از خواب بیدارش شد همش گریه می‌کرد گریه بند نمیشد خواهر شوهرم اومد سرگرمش کرد آروم شد خواهر شوهر هم بهم گفت براش اسفند دود کن گفتم بهش غذا میدم بعد به بچم غذا دادم سپردمش دست باباش رفتم براش زغال بزارم تا اومد انگار یه چیزی خورده بود تو گلوش گیر کرده بود چ‌وضعی بود😑شوهرم که فکر میکرد نون خورده تو گلوش گیر کرده بهم میگفت بهش آب بده تا بره پایین 🤦🏻‍♀️ولی من اینکارو نکردم پشتش زدم تا یه یکم بالا اومدیکم خون هم اومد بردم بیرون زدم پیشتش تمام غذایی که خورد بود رو بالا آورد با کمی خون دیدم یه تکه پوست تخمه هم بیرون اومد😑😑گلوش رو بریده بود تا اومد بیرون 🥲🤦🏻‍♀️ از یه طرف هم مادرشوهر تا دید اومد شروع کرد به فوش دادن من عصبی بود 😅😐همش اسم‌مردن میورد 😑😒 بچت میمورد بچت فلان میشد