۷ پاسخ

بذار یه خاطره تعریف کنم
یمدت پیش دوست همسرم با خواهر پنج سالش اومده بودن خونمون،
یه اتاق پذیرایی بیرون داریم
دختره تو حیاط واستاده بود هرچی بچهام بهش میگفتن بیا نمیومد
زورکی آوردم داخل
بهش گفتم چته بازی کن گفت خجالت میکشم
گفتمش الان یه شربت درست میکنم اگه بخوریش خجالتت میریزه😅
کاش بهش نداده بودم، انقدر بعد خوردن شربت فضولی کرد که حد نداره🤣
برا دخترت امتحان کن ببین

دخترمن همش میگه خجالت میکشم
چندروز پیش بردمش برای ثبت نام پیش یک
خانوم بلبل زبونی میکرد با مربی حرف میزد
فهمیدم خجالتش از حضور خودمون بوده😐
وقتی نباشیم راحتتره

خب عزیزم میبینی دوس داره نمیتونه بره توهم همراهیش میکردی اینهمه زحمت بچه همسایه رو کشیدی میرفتی یه ساعت با دخترت میشستی مجلسشون چی میشد مگه بنظرم خودت خجالتی هستی واگرنه دست بچه رم میگرفتی میرفتین خونشون یچیزیم بگم حتما چنبار با دخترت برو خونشون ببین رفتارشون چطوره شاید مث خودت مهربون نیس یا روی باز نشون نمیده یا بچه رو ترسوندن یا اینکه بچت کلا تنهایی میترسه بره چندبار باهاش بری دفعات بعدی خودش آشنا میشه به محیط ترسش میریزه

زدیش بدتر میشه که.ولش کن

خوب نبایدزورش کنی کم کم خودش اجتماعی میشه

دخترمنم همینه عزیزم. موندم چ کنم

شاید خجالت میکشه

سوال های مرتبط

مامان گرشا مامان گرشا ۴ سالگی
سلام‌مامانای الرژیک عزیز خوبین . بچه هاتون خوبن؟

یه سوال داشتم ازتون خواهش مییکنم‌نظرتونو بگین
گرشا خیلی روحی اسیب دیده بود به خاطر شرایط سعی میکردم جایی نریم
به شدت از ادما میترسید . هم یه گوشه افتاده بود
ذهنش مثل هم سن و سالاش فعال کار نمیکرد . بپر بپر نمیکرد . دوستی هم نداشت که باهاش بازی کنه .
خوب در جریانید باید امسال میرفت پیش ۱ثبت نام نکردم ولی سال بعد ضروریه
بعدشم مدرسه
حالا گرشا از ادما به دور بود هر کی و میدید پشت من قائم میشد .
شوهرم میگفت نکن این کار و این پسره اسیب میبینه . پسر خاله اش چ ن پدرش دوست نداشت با کسی رفت و امد کنه ادمیزاد نمیدید اخر سر پسر بیچاره افسردگی حاد گرفت و تو ۱۸ سالگی خودکشی کرد .
همش به من‌میگفت بچه رو داری نابود میکنی
من گرشا رو بردم کلاس خلاقیت نوشتن که هم سن و سالاش و ببینه
از طرفی خوب هم صحبت نمیکرد دیر زبون باز کرد
میگفتم برای راه افتادن باید بره پیش بچه ها و دوست پیدا کنه . حالا تمام این مسکلات تا حدودی تو یه ترم کلاس خلاقیت حل شده
گرشا دوست پیدا کرده اسم دوستاشو میدونه حرف زدنش خیلی بهتر شده و افسردگی اون دوران و من نمیبینم
ولی مشکلات دیگه ای دارم
در هفته دو جلسه کلاس ۱ساعت و نیم داره
مربیش میگه باید یه خوراکی بیاره یا لقمه یا میوه 😔تا حالا چیزایی گذاشتم که الرژی داره بهش ولی با سیتیریزین و اینا کنترلش کردم ولی کم اوردم دیگه
میوه هیچی نمیتونه بخوره با سیب و موز و گلابی که گاهی میدم هم مشکل داره
جدیدا خیلی رفلاکس میشه و دائم داره اب دهنشو قورت میده . به خدا کم اوردم فردا کلاس داره مثل همیشه که روز قیلش کلاس داره زانوی غم بغل گرفتم
مامان پرروچه مامان پرروچه ۴ سالگی
سلااام مامانا یه سوال دارم از شما به عنوان مادر، خواهشا از دید روانشناسی جواب ندید

ما دیروز ختم بودیم، تعداد بچه ها حدودا ۶ ۷ تا بود که یکیش هم دختر من بود و چندتایی از نوه های صاحب مجلس بودن
یکی از اقوام هیچ وقت بچه اش رو هیچ جا نمی‌بره به دلیل این ک شیطنت خیلیی زیاد داره... این سری به جز ایشون چند نفر دیگه هم نیاورده بودن و گفتن ک شلوغه و گرمه و.... بچه اذیت میشه ولی من کسیو نداشتم ک بذارم پیشش و همراه خودم بردم
دخترم و بقیه ی بچه ها بازی میکردن ک همین مادری ک میگم بچه اش هیچ جا نیست، شروع کرد ب غرغر ک بچه اشون رو هیچ نمیگن... سرمون رفت... تربیت کردن بلد نیستن...
من خیلییی بهم برخورد، چندباری هم تذکر دادم ولی خب بچه است و از طرفی نوه های خود صاحبخونه هم بودن و اونا هم بازی میکردن و صاحبخونه بهشون نمی‌گفت ساکت باشید... وقتی همه ی بچه ها بازی میکنن و ۱دا دارن، چرا این فرد باید به سمت من نگاه کنه و همچین چیزی رو زیر لب بگه؟؟

البته مادر بچه های دیگه هم اخطار داد.... ولی خب شما میدونید ک بچه ها گوش بده نیستن و بازی صداشون بالا میره

این خانمی ک غر میزد هم خودش ۲۶ سالشه و سن بالا نیست

شما جای من بودید چیکار میکردید؟ چه واکنش یا جوابی میدادید؟
من ک کاری نکردم و سعی کردم خودمو ب نشنیدن بزنم

آها یادم رفت مادر این خانم هم بودن و حرفشون رو تایید میکردن با کله....