خانما میشه بگید اگر یه قضیه جدی ای بین شما و شوهرتون پیش بیاد، که ختم به جر و بحث بشه ، برای اینکه بچه ها از سر و صدا و ترس دچار استرس نشن چیکار میکنید؟فرض کنید عصبانیت هم از جانب شما باشه هم همسرتون و هیجکدومتون نمیتونید کنترلش کنید توی اون مورده خاص (منظورم بیشتر لفظی و دعواییه که صداتون میره بالا،حالا اگر یه درصد کسی فیزیکی هم براش پیش میاد بگه)
من بچم از وقتی توی شکمم بود، وقتی بحث میکردیم کلا نه خودشو سفت میکرد نه هیچی، تا یه مدت اصلا حرکت هاش رو حس نمیکردم
الانم که دنیا اومده ، وقتی ازین موقعیتا میشه فقط نگاه میکنه و حتی اگر درحال غر زدن باشه هیچی نمیگه و ساکت نگاه میکنه دلم براش میسوزه بچمو، نگرانم توی اتاق ببرمش مثلا، بعد اینقد بحثمون جدی شه صدا نشنویم و گریه کنه نفهمیم،، بنظرتون باید باز همینکارو کنم؟راه حلای دیگرون هم بگید لطفا..
من خودم بچگی خوبی نداشتم توی این مورد و رعایت نمیکردن، بشدت آدم استرسی ای شدم دلم نمیخواد پسرم اینطوری شه، اما از دعوا هم نمیشه اجتناب کرد، دنبال راه حلم آسیب کمتر داشته باشه

۹ پاسخ

هی اینو با خودتون توی ساعتهای آرامش بگین ، دعوا اگه شد شوهرم بره یه ساعت توی حیاط بشینه ... کلا از هم دور بشین ، فقط چون نوزاد داری زیاد دور نره

ماهم یکبار فقط پیش اومد ک هم من صدامو بردم بالا هم شوهرم پسرم ترسید و گریش گرف بغلش کردم آروم شد همونجوری با همسرم بحث میکردم
میذاشتمش تو جاش باز همسرم آرومش می‌کرد و باهاش بازی می‌کرد همچنان با من هم بحث میکرد من کلا سر این موضوع خیلی حساسم ک بچه جنگ و جدل نبینه ولی خب جریان اون روز فرق داشت ک سعی میکنم هیچوقت تکرار نکنیم توی اینجور مواقع خونسردی حفظ کن و ب بچت توجه کن هیچ چیزی مهم تر از آرامش اون بچه نیست مادر خوب حواسش ب این چیزا باید باشه سعیمونو باید بکنیم💕

وقتی میبینی داره دعوا اوج‌میگیره ادامه ندین
یساعت بعد صحبت کنیم
اینجوری خیلی ارومترین مشکلتونک حل میکنید

عزیزم هممون توخونه جروبحث داریم ولی سعی کن بخاطراون طفل معصوم چیزی،نگی کوتاه بیایی بچه زبونم لال یهوازاسترسی که بهش میادامکان خیلی چیزاهستااا حتی اینکه زبونش بندبیاد اهمیت نده بزارهرچقدرهمسرت میخوادحرف بزنه ببینع جواب نمیدی اون میسوزه وساکت میشه وخودت وبچت آروم میشین

خب الان باز بچست میتونی ببری اتاق بزرگ شد میخوای چیکار کنی
اول بهتره روی خودت کار کنی
مردا عین بچه هان هرچی بیشتر دعوا کنی بیشتر لجشون میگیره
توی دعوا سعی کن کوتاه بیای و اگه ناراحتت کرد توی دعوا به روش نیار
ولی بعدش که آروم شد با بی محلی و سکوت بفهمون ناراحتی تا بیاد منت کشی😐🤣
اگرم نیومد برو جرش بده🤣🤣🤣

اکثرا دعوا غیر قابل پیش بینی هست که بشه بچه رو یاخواب کرد یا برد توی اتاق..... پسر من زودی گریش میگیره اگه صدامون بره بالا

من خودم توي خانوادمون فوق العاده دعوا بودم براي همين بيزارم..شوهرم صبورتره از من و بيشترسكوت ميكنه هميشههههه مشكلاتمو تو ارامش ميگم ولي يه بار پيش اومد عصبي بودم شوهرم گفت ببين يه لحظه سكوت كن فقط يك دقيقه بعدش بگو بهم توي اون يه دقيقه به دخترم نگاه كردم اروم شدم

هیچی خواهر اگر دعوا و داد و بیدادی هم باشه جلو بچه میکنیم
ولی بنظرم باید بریم خووووب داخل اتاق همدیگه رو بزنیم بعد ک آروم شدیم دوتامون بیاییم بیرون😐🤣

من کلا بحث نمیکنم و سکوت میکنم و بی محلی
بی محلی و سکوت خیلی بهتره هم بچه نمیترسه هم به طرف اجازه ادامه دادن نمیدی
تا حالام برخورد فیزیکی نداشتم ولی اگر شد دستاشو بگیر و بگو حق زدن منو نداری با بچه برو اتاق و تنهاش بذار

سوال های مرتبط

مامان آقا پسر🩵 مامان آقا پسر🩵 ۵ ماهگی
۴ ماه قبل اینکه شوهرم اینا بیان خواستگاریم
دوتا از فامیلای نزدیکمون همزمان ازم خواستگاری کردن!!
یکیش پسرخالم
یکی نوه عمه بابام..
با دومی تا نزدیکای محرمیت پیش رفتیم
همه فامیلا خیلیی دوست داشتن ما باهم ازدواج کنیم، خودمون هم بدمون نمیومد، تا اینکه باباهامون خیلی بی دلیل باهم اختلاف خوردن و گفتن نه!! و همه چیز بهم خورد، اونم خیلی غصه خورد ، مامانش و ابجیش هروقت منو میدیدن اشک توی چشاشون جمع میشد میگفتن ما خیلی دوست داشتیم تو عروسمون بشی پسرش بعد من با یکی دیگ نامزد شد اما بهم زدن زود، گفت نمیتونه با کسی باشه کلا اسم دختر جلوم نیارید!!
دو روز پیش مامان بزرگش فوت کرد،، امروز برای اولین بار بعد سه سال دیدمش، با مامانم رفته بودیم برای تسلیت..سعی می‌کرد سنگین رفتار کنه، اما وقتی ما خانما توی اتاق بودیم هی میدیدم به بهونه های مختلف از جلوی اتاق رد میشه و منو نگاه میکنه و سریع چشاشو میدزده..
دلم براش میسوزه🥲👩🏻‍🦯
از طرفی استرس میگیرم وقتی میبینمش مخصوصا که فردا شوهرم و بچم اینام قراره بیان هم اینکه یجوری میشم خودمم ، چون بدون اینکه خودم بخوام و خیلی یهویی بدون اینکه اونارو ببینیم باباهاشون پرونده اون ماجرا رو بستن، وقتی اسم اونا میاد خیلی میرم تو فکر و یجوری میشم...
از طرفی اصلا نمیشه فردا نرم که بخوام بهونه بیارم، از طرفی ذهنم بیخودی میره سمت اون
اما خودمم آدم مقیدی هستم و دلم نمیخواد فکرمو درگیر یکی جز شوهرم کنم اما دست خودم نیست،، واقعا چیکار کنم فکرم رها شه؟
امیدوارم یسریا نیان ملامت کنن حالا👩🏻‍🦯