۳ پاسخ

مبارک باشه بخیه نخوردی عزیزم؟؟

چقدر عالی ایشالله نامدار باشه و سلامت

بسلامتی مبارک باشه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان HOSNA مامان HOSNA ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت۲
منم اومدم خونه و شروع کردم هرروز صبح یک ساعت و‌نیم فقط پیاده روی میکردم جوری که کف پاهام تا شب میسوخت بعدظهر هم یک ساعت باشگاه میرفتم و‌ ورزش های لگنی و کامل میکردم دو روز درمیون گل گاو زبون میخوردم هر روز خاکشیر میخوردم یه شب درمیون شیاف گل مغربی میزاشتم و رابطه هم که بدون جلوگیری داشتم.
دوباره ۳۹ هفته و دو روز رفتم دکتر معاینه کرد گفت دقیقا عین قبل هستی و هیچ تغییری نکرده رحم اصلا پایین نمیومد و اینا .
اینم بگم من دکترم بیمارستان خصوصی میرفت اما من میخواستم درد هام که شروع شد برم دولتی زایمان کنم چون این دکتر توی شهرمون خیلی با تجربه بود پیش ایشون میرفتم وگرنه برای زایمان از اول قصد نداشتم پیش ایشون باشم
خلاصه ایشون گفتن من که میگم نمیتونی طبیعی زایمان کنی حتی با آمپول فشار از طرفی هیچ دردی هم نداشتم و نزدیک ۴۰ هفته بودم گفت یه سونو مینویسم نکنه جنین سرش جایی گیره که. پایین نمیاد برو یه چک بکن
اگر پیش من بخوای زایمان کنی من سزارین می‌کنم چون رحمت بالاست و سفته و طبیعی نمیتونی
مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من