۱۰ پاسخ

خداروشکر ب سلامتی زایمان کردی خودتو‌نینی سالم اومدین خونه❤️

من اولین چیزی که خوردم چای بلافاصله بعدش قهوه بود چندساعت بعدش هم دلستر و کلا اون روز رو سوپ خوردم که توش روغن زیتون زیاد بود ولی باز نتونستم برم دسشویی دیگه بهم شیاف دادن رفتم سرویس
سردرد نگرفتم من فقد گاهی یکم کنار سرم تیر میکشه خونه هم که اومدم باز یبوست شدم اذیت شدم دیگه چایی شیرین و کمپوت و اینا خوردم بهتر شد شکمم

این همه اذیتیت همش به خاطر این بود که بدنت به مسکن مقاومه یه دوستی هم من دارم اینجوره یه عمل هموروئید میخواست انجام هرکاریش کردن نه بی حس میشد نه بی هوش دهن دکترش رو سرویس کرد 😅

وقتی اومدم تو ریکاوری از درد میخواستم به خودم فحش بدم که چرا انقد اصرار داشتم به سزارین
اومدن چندین بار بهم مسکن زدن من پمپ درد نداشتم ولی پشت سر هم بی حسی های خیلی قوی بهم تزریق میکردن ولی بی فایده بود دکتر هم اومد بالاسرم گفت دیگه نمیتونه بهم بی حسی بزنه چون خطرناکه و ماساژ شکمی هم انجام داد که دردش تا مغز و استخونم بود که باز دردم شدید شد دکتر گفت یه مسکن دیگه هم بزنن
از ریکاوری هم که بیرونم بردن انقد از درد گریه کردم و جیغ زدم که باز ماساژ شکمی انجام دادن گفتن باید خونریزیمو چک کنن و همین ماساژ شد یه درد وحشتناک دیگه کلا منو ۴بار ماساژ شکمی انجام دادن
من صبح ساعت ۸ عملم تموم شد تا ۶ عصر من فقد گریه میکردم جوری که
از ساعت ۶ ب بعد تازه دردش از اون شدتش کم شد لااقل دیگه از درد جیغ نمیزدم ولی بازم دردم زیاد بود
از همون اولش ک منو بردن مامانم و خواهرم و شوهرم پام رو ماساژ میدادن آخه پاهام هم درد داشت هم خواب رفته بود بعدش که دردم کم شد پامو ورزش دادن از تخت که اومدم پایین پاهامو با آب گرم شستن
درد پاهام از بین رفت ولی شکمم نه همچنان درد داشتم شیاف میزدم هم جواب نمیداد به سختی چندباری تا سرویس رفتم فقد دیگه نمیتونستم راه برم نفسم می‌گرفت ضعف میکردم درد داشتم خیلی سختم بود
وقتی اومدم خونه هم باز همین بودم ولی شدتش کمتر بود تا اینکه شروع کردم به راه رفتن
راه رفتن خیلی حالمو خوب کرد
هنوز هم من شیاف میزارم ولی درد دارم بخصوص وقتی میرم دسشویی

از بیمارستان راضی بودین ؟!

آمپولی که میزنن برای بی حسی اصلا درد نداشت بنظرم ینی میشه گفت مثل یه آمپول معمولی بود
چندبار بهم گفتن پامو بیارم بالا که من اولاش راحت بالا می‌بردم بعدش دیگه کم کم سنگین شد و نتونستم ببرم بالا میگفتن خیلی دیر پام سنگین شده
وقتی شروع کردن به ضدعفونی کردن شکمم من صدا خندم بلند شده بود قلقلکم میومد😐
خانمی ک بالا سرم بود تعجب کرده بود میگفت مگه هنوز حس داری
تازه اینجا استرس گرفتم به دکترم گفتم من بی حس نیستم گفت نگران نباش صبر میکنیم عجله نداریم خلاصه که یکم صبر کردن وقتی دیدن دیگه واکنش نشون نمیدم شروع کردن ولی باز وسطش دردم گرفت البته دردش خیلی کم بود و فورا بهم بی حسی تزریق کردن
آخرش من انقد بی حسی گرفتم حین عمل که فقد تا همینجا یادمه و دفعه اولی که دخترمو بغل گرفتم اصلا یادم نیست
ولی خداروشکر ازم میگرفتن برام فرستادن حتی تو فیلم هم از قیافم معلومه درد دارم کمی ولی جوری نیست که ناله کنم فقد صورتمو جمع میکنم
نمیدونم چرا انقد بدنم مقاومت میکرد در برابر بی حسی

برای اینکه کمتر اذیت بشم بهم گفتن وقتی میریم تو اتاق عمل دقیقا دقیقه نود برام سوند میزارن که بعدش فورا بی حسی بهم میزنن و کمتر اذیت بشم ، سوند بهم زدن خیلی وحشتناک میسوختم جوری که اشکم جمع شده بود از سوزش البته شاید هم چون من عفونت داشتم آنقدر میسوختم وقتی رسیدم دم در اتاق عمل گفتن یه مورد اورژانسی پیش اومده و باید صبر کنیم تقریبا نزدیک یه ساعت تو اتاق عمل منتظر موندم که با یه خانم آشنا شدم اونم میخواست سزارین بشه و بهم گفت بعد سوند فقد ۵ دیقه سوخته 😐درحالی که برای من تا بی حسی بهم نزدن سوزشش قطع نشد اصلا

بیهوش بودین یا بیحس؟؟چون بیحسی تو‌ریکاوری ک‌درد نداره

به سلامتی عزیزم خوش قدم باشه
همه اینا میشه خاطره

اره بگو

سوال های مرتبط

مامان محمدحسن💙زینب🩷 مامان محمدحسن💙زینب🩷 ۲ ماهگی
مامان هایلین مامان هایلین ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم
مامان ملینا مامان ملینا ۱ ماهگی
تجربه زایمان قسمت اول
بالاخره منم زایمان کردم
تو یه شب ترسناک که صدای بمب و موشک میومد
دیشب یه دفعه کیسه آبم پاره شده و یه حجم زیادی آب ازم اومد جوری که تا پایین پام خیس شد
کیسه ابم بی رنگ بود که میدونستم خیلی اورژانس نیست اما چون فاصله خونه تا بیمارستان خیلی بود سریع رفتم بیمارستان
میخواستم طبیعی زایمان کنم
حدود۳ساعت درد طبیعی روکشیدم فاصله ی درد ها خیلی نزدیک بهم و شدید بود اما دهانه ی ۲انگشت موند تازه اونم به خاطر معاینه های تحریکی که می کردن ولی دردش خیلی زیاد بود وسربچه خیلی بالابود
هماهنگ کرده بودم دکترم خودش بیاد برای زایمان . دکترم هم گفته بود با درد های خودش بمونه. منم داشتم درد زیادی رو تحمل میکردم که صدای بمب و موشک اومد خیلی نزدیک بیمارستانم بود. خیلی ترسیدم دیگه نمیتونستم تحمل کنم. خود کادر بیمارستانم ترسیده بودن و داشتن همزمان با دکترم تلفنی حرف میزدن که یهو گفتن میخوای سزارین بشی
منم دیگه تو اون شرایط نمیتونستم تحمل کنم که گفتم اره منو ببرین سزارین
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته