خداروشکر ب سلامتی زایمان کردی خودتونینی سالم اومدین خونه❤️
من اولین چیزی که خوردم چای بلافاصله بعدش قهوه بود چندساعت بعدش هم دلستر و کلا اون روز رو سوپ خوردم که توش روغن زیتون زیاد بود ولی باز نتونستم برم دسشویی دیگه بهم شیاف دادن رفتم سرویس
سردرد نگرفتم من فقد گاهی یکم کنار سرم تیر میکشه خونه هم که اومدم باز یبوست شدم اذیت شدم دیگه چایی شیرین و کمپوت و اینا خوردم بهتر شد شکمم
این همه اذیتیت همش به خاطر این بود که بدنت به مسکن مقاومه یه دوستی هم من دارم اینجوره یه عمل هموروئید میخواست انجام هرکاریش کردن نه بی حس میشد نه بی هوش دهن دکترش رو سرویس کرد 😅
وقتی اومدم تو ریکاوری از درد میخواستم به خودم فحش بدم که چرا انقد اصرار داشتم به سزارین
اومدن چندین بار بهم مسکن زدن من پمپ درد نداشتم ولی پشت سر هم بی حسی های خیلی قوی بهم تزریق میکردن ولی بی فایده بود دکتر هم اومد بالاسرم گفت دیگه نمیتونه بهم بی حسی بزنه چون خطرناکه و ماساژ شکمی هم انجام داد که دردش تا مغز و استخونم بود که باز دردم شدید شد دکتر گفت یه مسکن دیگه هم بزنن
از ریکاوری هم که بیرونم بردن انقد از درد گریه کردم و جیغ زدم که باز ماساژ شکمی انجام دادن گفتن باید خونریزیمو چک کنن و همین ماساژ شد یه درد وحشتناک دیگه کلا منو ۴بار ماساژ شکمی انجام دادن
من صبح ساعت ۸ عملم تموم شد تا ۶ عصر من فقد گریه میکردم جوری که
از ساعت ۶ ب بعد تازه دردش از اون شدتش کم شد لااقل دیگه از درد جیغ نمیزدم ولی بازم دردم زیاد بود
از همون اولش ک منو بردن مامانم و خواهرم و شوهرم پام رو ماساژ میدادن آخه پاهام هم درد داشت هم خواب رفته بود بعدش که دردم کم شد پامو ورزش دادن از تخت که اومدم پایین پاهامو با آب گرم شستن
درد پاهام از بین رفت ولی شکمم نه همچنان درد داشتم شیاف میزدم هم جواب نمیداد به سختی چندباری تا سرویس رفتم فقد دیگه نمیتونستم راه برم نفسم میگرفت ضعف میکردم درد داشتم خیلی سختم بود
وقتی اومدم خونه هم باز همین بودم ولی شدتش کمتر بود تا اینکه شروع کردم به راه رفتن
راه رفتن خیلی حالمو خوب کرد
هنوز هم من شیاف میزارم ولی درد دارم بخصوص وقتی میرم دسشویی
از بیمارستان راضی بودین ؟!
آمپولی که میزنن برای بی حسی اصلا درد نداشت بنظرم ینی میشه گفت مثل یه آمپول معمولی بود
چندبار بهم گفتن پامو بیارم بالا که من اولاش راحت بالا میبردم بعدش دیگه کم کم سنگین شد و نتونستم ببرم بالا میگفتن خیلی دیر پام سنگین شده
وقتی شروع کردن به ضدعفونی کردن شکمم من صدا خندم بلند شده بود قلقلکم میومد😐
خانمی ک بالا سرم بود تعجب کرده بود میگفت مگه هنوز حس داری
تازه اینجا استرس گرفتم به دکترم گفتم من بی حس نیستم گفت نگران نباش صبر میکنیم عجله نداریم خلاصه که یکم صبر کردن وقتی دیدن دیگه واکنش نشون نمیدم شروع کردن ولی باز وسطش دردم گرفت البته دردش خیلی کم بود و فورا بهم بی حسی تزریق کردن
آخرش من انقد بی حسی گرفتم حین عمل که فقد تا همینجا یادمه و دفعه اولی که دخترمو بغل گرفتم اصلا یادم نیست
ولی خداروشکر ازم میگرفتن برام فرستادن حتی تو فیلم هم از قیافم معلومه درد دارم کمی ولی جوری نیست که ناله کنم فقد صورتمو جمع میکنم
نمیدونم چرا انقد بدنم مقاومت میکرد در برابر بی حسی
برای اینکه کمتر اذیت بشم بهم گفتن وقتی میریم تو اتاق عمل دقیقا دقیقه نود برام سوند میزارن که بعدش فورا بی حسی بهم میزنن و کمتر اذیت بشم ، سوند بهم زدن خیلی وحشتناک میسوختم جوری که اشکم جمع شده بود از سوزش البته شاید هم چون من عفونت داشتم آنقدر میسوختم وقتی رسیدم دم در اتاق عمل گفتن یه مورد اورژانسی پیش اومده و باید صبر کنیم تقریبا نزدیک یه ساعت تو اتاق عمل منتظر موندم که با یه خانم آشنا شدم اونم میخواست سزارین بشه و بهم گفت بعد سوند فقد ۵ دیقه سوخته 😐درحالی که برای من تا بی حسی بهم نزدن سوزشش قطع نشد اصلا
بیهوش بودین یا بیحس؟؟چون بیحسی توریکاوری کدرد نداره
به سلامتی عزیزم خوش قدم باشه
همه اینا میشه خاطره
اره بگو
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.