تجربه زایمان قسمت اول
بالاخره منم زایمان کردم
تو یه شب ترسناک که صدای بمب و موشک میومد
دیشب یه دفعه کیسه آبم پاره شده و یه حجم زیادی آب ازم اومد جوری که تا پایین پام خیس شد
کیسه ابم بی رنگ بود که میدونستم خیلی اورژانس نیست اما چون فاصله خونه تا بیمارستان خیلی بود سریع رفتم بیمارستان
میخواستم طبیعی زایمان کنم
حدود۳ساعت درد طبیعی روکشیدم فاصله ی درد ها خیلی نزدیک بهم و شدید بود اما دهانه ی ۲انگشت موند تازه اونم به خاطر معاینه های تحریکی که می کردن ولی دردش خیلی زیاد بود وسربچه خیلی بالابود
هماهنگ کرده بودم دکترم خودش بیاد برای زایمان . دکترم هم گفته بود با درد های خودش بمونه. منم داشتم درد زیادی رو تحمل میکردم که صدای بمب و موشک اومد خیلی نزدیک بیمارستانم بود. خیلی ترسیدم دیگه نمیتونستم تحمل کنم. خود کادر بیمارستانم ترسیده بودن و داشتن همزمان با دکترم تلفنی حرف میزدن که یهو گفتن میخوای سزارین بشی
منم دیگه تو اون شرایط نمیتونستم تحمل کنم که گفتم اره منو ببرین سزارین

۱۱ پاسخ

سلام عزیزم
شما کدوم بیمارستان بودی؟
از رسیدگیشون راضی بودی؟

بسلامتی قدم نو رسیده مبارک 😍🥰🥰

سزارینه حالا اختیاری شد با اجباری ؟
چقد شد هزینش ؟

راستی چند هفته بودید ک کیسه ابتون پاره شد؟؟

خداروشکر ک سالمین مبارکه گلم

درسته میگن بیمارستانارو میزنن یا میبندن؟؟

دقیقا منن اینجوری بودم دهانه رحمت باز نمیشد آمپول فشار هم پسرم حساسیت داد ضربانش میومد پایین یروز بیمارستان بودم آخرش ۳ سانت بودم فردا صبحش گفت میخوایی سزارین گفتم آره خسته شدم

چه تجربه سخت و دردناکی ان‌شاءالله با اتفاقای خوب جبران بشه برات

الهییی...
خداروشکر ک سالمین

اخهه عزیزم مهم سلامتی تو و بچس🥹🥹🥹🥹

عزیزمممم
الهی که بخیر گذشت همینش خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۳ ماهگی
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من
مامان ماهان 🩵 مامان ماهان 🩵 ۲ ماهگی
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۴ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان تیدا مامان تیدا روزهای ابتدایی تولد
تو بیمارستان هرکی میومد میگفت تو‌طبیعی زایمان نمیکنی تازه ۱ سانت و نیم بازه ولی ماما بهم گفت من تا جایی که بشه بهت زمان میدم که طبیعی زایمان کنی بلکه شرایط دیگه برای خودتو بچه خطرناک بشه …بعد از ۴ ساعت یه بار دیگه قرص دادن و من به ۲ سانت و نیم ۳ سانت رسیدم
دردی نداشتم فقط یه سری انقباض های خیلی کم داشتم که اصلا نمیشه گفت درد بود
بعد از ۴ ساعت دوم سرم فشار بهم وصل کردن که خداروشکر بهم جواب داد
و من تا ۶ سانت تمام دردام قابل تحمل بود و خیلی راحت کنار میومدم مامام بهم ورزش میداد و منم انجام میدادم
اما وقتی شدم نزدیک ۷ سانت درد شدیدی رو تجربه کردم که شاید فقط ۱۵ ثانیه بود اما انقد شدید بود حس میکردی الان متلاشی میشی
اما نمی‌دونم خیلی عجیب بود با وجود همچین حسی انگار یه قدرتی هم داشتی که هی میگفتی نه اینم تحمل‌میکنم میتونم ولی در کنارش هم میگی دیگه بسه میخوام برم سزارین اما انگار از ته دلت نیست از روی درد زیاد و ناچاریه
منم تو ۷ سانت میگفتم توروخدا منو ببر سزارین ولی از اونجایی که واقعا مامای کار بلد و با وجدان و درستی داشتم قبول‌نمیکزد و سعی می‌کرد بهم آرامش بده
خیلی نگذشته بود که ماما گفت کیسه آب رو الان پاره میکنم و نهایتا تا یه کم دیگه زایمان میکنی
کیسه آب رو پاره کرد و اصلا پاره کردن کیسه آب درد نداره اصلا نمیفهمی
و من یه ربع بعدش کمتر احساس دفع داشتم و این یعنی داشتم زایمان میکردم
و سریعا همه چی آماده شد برای زایمانم
از اون لحظه تا موقعی که بچه بدنیا بیاد کلا ۱۰ دقیقه زمان برد و اگر بلد باشین درست زور بزنین نه بخیه میخورین نه اذیت میشین
من اصولی زور میزدم و بچه بدنیا اومد با وزن ۳۵۰۰ بدون بخیه و برش
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۸
۴۰ هفته ۵ روز زایمان کردم
بچم ۳۵۰۰ وزنش بود
ناخن هاشم بلند بود چون تا آخرین هفته مونده بود
یه شب بیمارستان خوابیدم بعدش مرخص شدیم
الان که به زایمانم فکر میکنم میبینم با اون همه دردی که کشیدم ارزشش رو داشت که زایمان طبیعی رو تجربه کردم حتی اگه یه زمانی زایمان بعدیم سزارین باشه بازم پشیمون نیستم که زایمان طبیعی رو تجربه کردم وقتی بچمو دیدم بدن داغشو حس کردم خیلی خوب بود یه حسیه نمیشه توصیف کرد 🥹
درد طبیعی همون لحظه که بچه بیاد درد تموم میشه ولی سزارین بهوش که میای شکمت ۷ لایه پاره شده ولی بازم هر دو تا زایمان بخیه ها درد دارن
تخت کناریم سزارین کرده بود سه تا سرم بهش وصل بود که یکیش پمپ درد بود هر چند ساعتم هی میومدن براش شیاف مسکن میزدن
منم درد داشتم ولی فقط روز اول شیاف میذاشتم بعدش دردم آنچنانی نبود فقط بخیه هام حس میکردم که سفت بودن که خودشون یکی یکی افتادن
خداروشکر میکنم که زایمانم یه خاطره خوب شد برام
زایمان چه سزارین باشه چه طبیعی هر دوتاش درد و عوارض داره و دست خودمونه کدوم راه رو بریم
و البته بدن با بدن هم فرق می‌کنه بعضیا فقط یه نوع زایمان براشون راحته