پارت سه سزارین
تو اتاق عمل واسه اینکه نخوابم هی دکتر ازم سوال میپرسید و من واقعا نای جواب دادن نداشتم،نگا به رحمم کرد گفت آندومتریوز شدید داری و چسبندگی هم داری،هی سوال میپرسیدن منم اصلا دوست نداشتم جوابشو بدم واقعا حرف زدن برام سخت بود،دیگه از بس بی حس بودم واقعا داشتم اذیت میشدم،یه حس سنگینی رو سینم بود انگار که یه چندطبقه رو سنت باشه،حس خفگی و بی حسی و سنگینی واقعا خیلی بد بود،یهو وسط عمل لرز من شروع شد کاملا بی اراده فقط میلرزیدم،اما این لرز باعث میشد که بی حسی برام بازشه و سنگینیا از بین بره،اومدن پرده سبز و برداشتن و دونفر آقا اومد منو گذاشتن رو برانکارد و بردن اتاق ریکاوری،اوایلش هیچی نمیفهمیدم و فقط دلم میخواست بخوابم،اما به شدت تشنه بودم،در حدی که وقتی میخوابیدم فقط خواب میدیدم دارم آب میخورم،اما اجازه آب خوردنم نداشتم،بعدش یواش یواش بی حسی داشت از بین میرفت از شکمم شروع شد،یه درد پریودی خیلی خیلی شدید اومد سراغم،اولش تحمل برام راحت بود،بعدش خیلی شدت گرفت و فقط داشتم ناله میکردم از درد،هرچی التماس میکردم یدونه شیاف برام بزارین،میگفتن حق ندارن بزارن،چهارساعت اتاق ریکاوری بودم و اون چهارساعت برام چهارسال گذشت واقعا....
ادامه زایمان سزارین پارت چهار

۷ پاسخ

منم هم اندومتریوز دارم هم چسبندگی
گرفت یا فقط گفت که بدونی؟

من جمعا بیست دقیقه هم ریکاوری نموندم اصلا خیلی شنگول بودم تو عمل😂البته اینم بگم تا حالم خواست بد بشه چون اتاق عمل آشنا داشتم یه چیزی به سرمم زدن کلا شارژ شدم ریکاوری هم چون اورژانسی بودم و شب بود مریض دیگه نبود همراهام اومدن از نزدیک دیدنم😁

باید شیاف میزاشتن چرا نزاشتن؟؟😥😥

خودت خاستی سز بشی؟

وای منم سزارین شدم الان حالم خیلی بده سر درد شدید دارم نمیدونم کی خوب میشم خیلی اذیتم....

واقعا زایمان چ سزارین چ طبیعیش ترسناکه😭😔 من ک خیلی میترسم این تجربه ها رو میخونم

چهار ساعت ریکاوری؟؟؟؟؟؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان نورِ زندگی🤍 مامان نورِ زندگی🤍 ۱ ماهگی
مامان هلو🍑(سامیارم) مامان هلو🍑(سامیارم) ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت چهار

حین عمل فشارم افتاد و حالم بهم میخورد گفتم به دکتر آمپول زدن و من خوابم میومد بد حال بودم چون تیروئید هم داشتم همش فشارمو چک میکردن حالمو میپرسیدن چون بد حال شدم کولر روشن کردن روم بعد یهو دیدم صدای پسرم داره میادهمونجا بود که گریم گرفت و گریه کردم بعد اینکه عمل تموم شد بردنم ریکاوری و یواش یواش لرز اومد سراغم و اثرات بیحسی داش میرفت و من دردام شروع میشد ۴۰دیقه موندم تو ریکاوری بیحال بودم بردنم تو اتاق پیش بچم شوهرم با مامانم و مادر شوهرم منو برداشتن گذاشتن رو تخت لرز وحشتناکی داشتم جوری که تا یه هفته دندونام درد میکرد انقد بهم خورده بود نمیتونستم چای بخورم درد میکرد ۱۲ساعت رو تخت بودم از تشنگی داشتم میمردم و التماس میکردم فقط یه قلپ آب بدین بهم و پرستارا قبول نکردن از کمر درد داشتم جیغ میزدم و حین اینکه بیحسی داشت میرف اومدن ماساژ دادن شکممو بخاطر همونم خیلی درد داشتم ولی گل پسرمو نگاه میکردم بغلم خوابیده انگار دنیا رو میدادن به منو همچی یادم میرف و یچیزی هم خیلی آرومم میکرد که از وقتی از ریکاوری اومدم شوهرم پیشم بودو دستمو محکم گرفته بود و همش قربون صدقم میرف خیلی روحیه میگرفتم خوشحال بودم که شوهرم و پسرم کنارمن🥰
مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان من🌸🤍
#پارت سوم
بعد از حدود دو ساعت فشار زیاد و زور زیاد و شکنجه ماما و دکتر ها دیدن اصلا من پیشروی نمیکنم و دکتر قبول کرد اشتباه میکرده ولی بازم بهم میگفت زور بزن حالت سجده و حالت دستشویی ایرانی (اینو باور کنید دکتر گفت)ولی بازم بی نتیجه بود
از اون ور هم شوهرم واقعا نگران من بود چون ۱۹ساعت خیلی زیاده و رفته بود با منشی دعوا کرده بود که دارین چیکار میکنید شکنجه میکنید حتی زنگ زده بود به دکتر خودم دکترم هم گفته بود باید طبیعی بیاره دیگه شوهرم دعوا کرده بود و بهشون گفته بود هرچقدر پول بخواید میدم فقط ببرید سزارین اونا ام گفته بودن که دارن مدارک رو تکمیل میکنن و بفرستند
دکتر دوباره اومد معاینه کرد و دید بله من اصلا پیشرفت ندارم و با اون زور های شدید که دست خودم نبود منو سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل
واقعا دکتر جراح خوبی بود خیلی ارومم کردن و با اپیدورال منو سزارین کردن
یکم حس میکردم که دارن چیکار میکنن ولی درد نمی‌فهمیدم حتی بهشون گفتم برای اینکه نترسم بهم گفتن که هنوز شروع نکرد کمتر از ده دقیقه طول کشید صدای پسرم اومد انگار دنیارو دادن بهم و کل اون عذاب رو فراموش کردم بعد بخیه منو نیستم ساعت بردن ریکاوری تا بی حسی از بین بره
سه بار هم شکمم رو فشار دادن یکبار تو اتاق عمل یکبار تو ریکاوری با بی حسی یکبار هم بی حسی تقریباً از بین رفته بود(این سومی یکم شدتش بیشتر از قبلیا بود)ولی درد آنچنانی نداشت و خیلی خیلی قابل تحمل بود
یکبارم دیشب پرستا اومد یکم ماساژ رحمی داد و واقعا چیز وحشتناکی نبود
مامان اورهان 🐣🧿 مامان اورهان 🐣🧿 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت دوم

بعدش اومدن بردنم سمت اتاق عمل جلو در خانوادمو دیدم و خداحافظی کردم 🥺 ( اون لحظه برای همتون دعا کردم واقعا ) داخل اتاق عمل خیلی سرده کل بدنم داشت میلرزید دکتر بیهوشی پرسید بی حسی میخوای یا بیهوشی ؟منم سپردم به خودشون اونام گفتن استرست بالاست بدنت داره میلرزه بهتره بیهوش بشی خلاصه بیهوشم کردن یهو با درد وحشتناکی از زیر سینم تا پایین پاهام بیدار شدم همچنان داخل ریکاوری تو خواب و بیداری بودم که دیدم بچه رو اوردم گذاشتن رو سینم وقتی مک زد انگار واقعا یکی از اعضای بدنمو دوباره چسبوندن بهم 🥺 شروع کردم به گریه کردن بعد بردنم بخش خیلی درد داشتم همش گریه میکردم چون بیهوش شده بودم یکم خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر شده بود ( پمپ درد داشتم ) پمپ درد خیلی خوبه حتما بگیرید من شیاف و فردای عمل گذاشتم . فردای عمل پمپم که تموم شده بود دردم بیشتر شد که شیاف دادن بهم
قبل از بلند شدنم دو تا شیاف بزارید بعد چند دقیقه بلند شید ( من بلند شدنی زیاد درد نداشتم فقط نمیتونستم صاف راه برم انگار کمرم قفل شده بود )
#سزارین
مامان هدیه زهرا مامان هدیه زهرا روزهای ابتدایی تولد
#تجربه_سزارین
پارت دوم
تو اتاق عمل اول متخصص بیهوشی خیلی مهربون بهم مشورت داد که وقتی میترسم، بی حسی خوب نیس و باید بیهوش شم. چون وقتی وارد اتاق عمل شدم، خیلی ترس داشتم و اینو همه شون متوجه شدن . یکم باهام حرف زدن تا ارومم کنن. و تصمیم گرفتن که بخاطر ترسم، بیهوشم کنن. و اینکه از عوارض بی حسی بهم گفتن که بعداز اینکه بی حسی تموم میشه، سردرد های شدید دارن .
دستگاه تنفس بهم وصل کردن و همونجا دیگه تو یه لحظه بیهوش شدم.
بیدار که شدم، ساعت ۲ و نیم بود.
دیدم تو اتاق ریکاوری ام و پرستار بهم شیاف میزنه تا درد نداشته باشم.
آرامبخش و شیاف خیلی خوب بود . باعث شد وقتی که به هوش اومدم، اصلا دردی نداشته باشم. واقعا خوب بود . اصلا نیازی به پمپ درد نداشتم. همه کسانیکه با ما سزارین کرده بودن هم همینطور بودن، هیچکدوم پمپ درد نداشتن . و همه مون با شیاف و سرم و آمپول ، آروم بودیم و هیچ دردی نداشتیم‌ . و بخاطر اینکه بیهوش هم شده بودم، هیچ عوارضی نداشتم و حالم اوکی بود.
تو این زمینه ی بعد از عمل، بیمارستان و عواملش خیلی مهمه. من که واقعا رااضی بودم. رسیدگی شون عالی بود.
مامان هامین 👶💙 مامان هامین 👶💙 ۲ ماهگی
*پارت ششم*


منو بردن ریکاوری و به شدت اونجا چون سرد بود با اینکه پتو هم داشتم لرز کرده بودم...
بعد یه خانم اومد حالمو پرسید و یکم شروع کرد شکممو تا اونجا که میتونست چلوند و ماساژ داد در حد چند ثانیه.. چون هنوز بی حس بودم چیزی زیاد درد حس نکردم..

بعد دوتا نوزاد انگار تو ریکاوری بودن صدای یکی آرومتر بود صدای یکی جیغ وحشتناک که فهمیدم اون جیغ جیغو بچه منه🤣🤣

آوردن گذاشتنش رو سینم و سینمو یکم مک زد و یکم آروم شد بعد دوباره بردش...

حدود ۱ ساعت تو بخش ریکاوری بودیم که بعد اومدن و منو دیگه ببرن بخش..
همون قسمت خروجی دوباره یه خانم دیگه اومد منو ماساژ رحمی داد که دروغ نگم اون وحشتناک درد داشت چون بی حسی رفته بود
البته از اتاق عمل پمپ درد هم داشتم دردی حس نمیکردم تا اینکه شکممو ماساژ دادن..

بعد بچه رو روی سینم گذاشتن و من اونجا تازه اشک شوق ریختم که واقعا این بچه و زحمات ۹ ماهه ی منه روی سینمه🥹🥹🥹

همینطور که منو میبردن یهو همسرم و مامانمو و بابامو بالا سرم دیدن و کلی مبارک باشه و قربون صدقه منو بچه رفتن منم هم میخندیدم هم اشک میریختم😅

دیگه منو بردن تو اتاقم و بچه رو هم گذاشتن توی تخت شیشه ای کنارم که هر از گاهی بهش شیر بدم..

منم هی نگاهش میکردم باورم نمیشد این فسقلی از شکم من درومده🥹🥹

خلاصه هی پرستارا میومدن بهم سر میزدن، یکی برام غذا میاورد، یکی سرم میزدم، یکی کارهای لازم بعد عمل اومد بهم گفت، یکی کمکم می‌کرد راه برم...
از برخورد پرسنل واقعا راضی بودم و رسیدگیشون خیلی خوب بود🌸🌸
مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت 4

دردم که تموم شد رفتم رو تخت گفتم تروخدا هر 2 دقیقه یکبار درد میاد سراغم سریعتر بی حسم کنین
بهم گفت بشین و حالت غوز دار
حالا هر کار می‌کردم میگفت بیشتر غوز کن منم نمیتونستم
دقیقا همون موقعی که نباید تکون بخورم تا بی حس کنن
تا آمپول بی حسی رو بزنن درد اومد سراغم اوناهم میگغتن اصلا تکون نخور
درد کشیدم و بزور خودم رو ثابت نگه داشتم
بعد چند ثانیه پاهام گرم شد و بی حس شد بدنم و دردا درجا قطع شد
حس خیلی خوبی داشتم که از دردا راحت شده بودم
هی ازم میپرسیدن حالت چطوره و اینا
میگفتم دارم خفه میشم احساس خفگی هی شدید تر میشد
بین خواب و بیداری بودم که شنیدم گفتن به دنیا اومد
گیج میزدم انگار 😂
میگفتم نشونم بدین بچع رو ولی بی حسی آنقدر اثر گداشته بود که دهنم تکون می‌خورد صدام در نمیومد 🤣🤣
و اینم بگم که برش و در آوردن بچه و حتی فشار دادن شکم و اینا رو حس میکردم اما اصلا درد نداشتم
بعدش نمیدونم قک کنم خواب افتادم بیدار شدم ریکاوری بودم
گیج و منگ اومدن بچه رو گذاشتن رو سینم و بهش شیر دادن
و بعد نمیدونم چقدر بردن من و اتاقم و پیش مامانم
تا چند ساعت اول میلرزیدم و بدنم اصلا حس نداشت کم کم پاهام بی حسی رفت و تونستم تکون بدم
تا 12 ساعت گفتن نباید تکون بخورم و چیزی بخورم
بعدش هم فقط آبمیوه و مایعات اینا
درد سزارین 1 درصد درد طبیعی هم نیست
و من خیلی خیلی از سزارین راضی بودم
دردام رو با شیاف کنترل میکردم
و کلا خیلی خوب بود
خوشحالم که زایمان دومم قراره سزارین شم و بدون درد برم بیمارستان