۲۹ پاسخ

ببین زندگی کردن حتی با مادر خودت هم سخته اینو بدون
ک حالا ب جون ک تو اوج کنجکاوی و شیطنت هست رو بخای بیاری خونت بنظرم ریسک خیلی بزرگی میکنی
میتونی هفته ای یکی دوبار دعوتش کنی خونت یا اخر هفته ها بگی بیاد
ولی این ک بیاد اونجا زندگی کنه واقعا بنظر من خوب نیست
میتونی براش غذا درست کنی یا لباس بگیری یا وسایل مدرسشو یا کیف یا کفش خیلی مدلهای مختلفی میتونی جبران کنی

ن عزیزم اصلا این کارو نکن اون الان سن حساسیه کنترل کردنش سخته دیگه جلوش راحت نیستی با شوهرت انگار دیگه دوتاتون معذب میشین اون بره مدرسه یه شیفت مدرسس یه شیفت خوب باید به درش مشقش برسه دیگه برا تو کاری انجام نمیده بعدا هم مشکلی پیش بیاد همین شوهرت میگه تو اوردیش

انشاالله اونم عروس شد جبران میکنی نینی اورد جبران میکنی

نه.ببین سختی ی مدتها تحمل کن.کار یروزدوروز نیس.اونم دوفردادیگ درس و امتحانات داره.نکن اینکارو

بعدم شوهرت و خانوادش صددرصد نمیفرستن دختر بچه رو خوابگاه و میفرستن پبش شما بنظرم ب قبول کردن یا نکردن شما نمیرسه

اگر اهل درس خوندن باشه اصلا خونه تو با دوتا بچه کوچیک نمیتونه درس بخونه حتی اگر بخواد

عزیزم سری که درد نمیکنه دستمال نبند

نه
من قبول نمیکردم...
چون هیچ حریم اختصاصی ای ندارم اون موقع و ممکنه حرمت ها شکسته بشه....

به طریق دیگه ای جبران میکردم...

نمیدونم والا تو باهاشون زندگی کردی میشناسیشون اگه درد سر نمیشه قبول کن

تونیکی کن و در دجله انداز ک ایزد در بیابانت دهد باز

اگه خوب باشه چرا که نه

یه کم سخته آدم معذب میشه تو طولانی مدت

از ی جهاتی خوبه از ی جهاتی بد
بچتو نگه میداره خوبه کمکته
امادیگه نمیتونی با شوهرت راحت باشی حتی رابطه هم بخواید داشته باشید دیگه به راحتی الان نیست... و در طولانی مدت روش تو روت وا میشه....
بازم اگر احساس میکنی دختر خیلی خوبیه بیارش

من قبول میکردم حقیقتا شما هم محبت کن گلم جای دوری نمیره مثل دختر بزرگت

نگه میداشتک

نه من اصلا قبول نمی‌کردم
اونجوری زندگی شخصی وجود نداره
بازم هرجور خودت صلاح‌میدونی

منم قبول نمی کردم، درسته دیگه با شوهرت راحت نیستید راحت نمی تونید حرف بزنید و مشورت بگیرید حالا تا حریم خصوصی که بحثش جداست، ی چیزی می شه نمراتش کم بشه مادرشوهرت میگه اومد بچه داری کرد کم شد
اگه می خوای جبران کنی یه جور دیگه جبران کن، یه کیف و یا لوازم تحریر خوب براش بگیر و بگو ایشاالله توام مامان شدی کمکت میکنم

سختیش که خیلی سخته و من حس میکنم نه تنها وسط راه بلکه روز دوم به غلط کردن میوغتی بنظرم یه روزایی غذای خوب بپزین از خوابگاه بیاد پیشتون با برین بیرون بگردین یا بعضی پنجشنبه جمعه ها بیاد پیشتون و برای جبران زحمتم براش یه چیز خوب بخر مطمئن باش خودشم تو خونه ای که دوتا بچه شیر به شیر هست نمیتونه درس بخونه

خوبی هاشون رو جور دیگه جبران کن نه با این روش ، به نظرم بعدش خیلی بد میشه اولش خب خوبه اما در نهایت فکر نکنم اتفاقات جالبی رخ بده

بنظرم خوابگاه اگه خواستی بگیره، ولی شما خیلی اوقات پیش خودت بیار، لباس ازش بگیر خونه بشور، اینجوری زحمات کوچیک هم دیده میشه....
مسولیت دختر اون سن خیلی سخته، سن حساسیه

خوب اگه اینقدر دختر خوبیه چرا که نه حتما قبول میکردم مثل یه خواهر برات برای هردو تاتون خوبه

من قبول میکزدم کمک دستم میشه

اون بره مدرسه صب تا ظهر مدرسه بعدشم میاد خستس و درس داره دیگه جون بچه داری نداره

تصمیم سختیه
هم خوبی داره هم بدی

اگه اخلاقش خوبه و دختری که دنبال حرف و قصه نباشه و حرف نبر و بیاره و خودت هم رابطه ات باهاش خوبه باشه و اینکه اگه می تونی طی یک سال یا بیشتر کنارت باشه و باهات زندگی کنه بسم الله

خیلیم خوبه کمک حالت هم هست ودست وتنها نیستی

اگه پیشش راحتی اره ، من خانواده شوهرم خوب نیستن ،ی لحظه هم نمیتونم تحملشون کنم اما اگه خوب بودن خوشحالم میشدم بیان

من بودم قبول میکردم

اگه کمک دستت باشه خیلی خوبه بزار بمونه خونتون

ببین بستگی به اخلاقشون داره اگه دخالت گرن نه
ولی بنظرمن هرچی کمتر از خانواده سوهر کمک بگیری کمتر اجازه دخالت به خودشون میدن ،ممکنه یزمانی سرت منت هم بذارن که بچت نگه داشتیم واینا سرهمین من بچه پشت هم نیاوردم چون منت میذارن وکمک دستم نیستن

سوال های مرتبط

مامان سوگندوصدرا☘️ مامان سوگندوصدرا☘️ ۳ ماهگی
سلام خانوما دیشب تادیک گذاشته بودم ک سوگند عقبکی میرفت سرش خورد به دیوار و خیلی محکم نخورد مگه بچه با چه سرعتی میتونه عقبکی بره ک
حتی گریه هم نکرد البته من بچه رو شیر میدادم دختر عمه شوهرم سوگندو بغل کرد فک کنم خجالت کشید گریه نکرد
و ابنکه از ساعت۲ ظهر هیچی نخورده بود ولی چند دیقه بعد حالش بد شد استفراغ کرد هیچی هم تو معدش نبودا بدنش کلا سست شد طوری ک فک کردم از هوش میره سرش هم گیح میرفت میذاشتم زمین نمیتونست درست راه بره
بعدش دستش میذاشت سر معدش بهش گفتم گشنته گفت ارع اوردم غذا دادم انقققققد خورد ک نگو ماشالله بعد اون کااامل سر حال شد با بچه ها بازی میکرد بپر بپر میکرد بعدش اومدیم خونه یه شیشه شیر خورد خوابید الان حالش خیلی خوبه ولی من باز نگرانم
چون هرچی به شوهرم گفتم ببریم بیمارستان گفت الان کار خاصی نمیکنن فقط بستری میکنن توام با بچه کوچیک چطور میخوای بمونی پیشش
الانم میگم ببریم یه عکسی بگیرن میگه هیچیش نیست خیلی حالش خوبه نگران مباش
اینم بگم یعدش دیگه اصلا استفراغ نکرد اخه یکی از مامانا گفته بود اگ دوباره استفراغ کنه خطرناکه
ولی خیلی نگرانم ☹️☹️