#تجربه زایمان
پارت سوم
ساعت ۱۰و۱۰دیقیه بود ک از نخاع بی حس شدم
ساعت ۱۰و۱۵دقیقه شروع کردن
۵دقه ضدعفونی و اینا کردن
بعدش هی شکمم تکون مبخورد و انگاری کشیده میشد،ولی هیچ دردی حس نمیکردم،فقط احساس اینکه یه سنگینی از زیر قفسه سینم برداشته میشه و شکمم داره خالی میشه رو داشتم،ولی درد اصلا....
ساعت ۱۰و۳۰دقیقه صدای گریه ی قل اول و شنیدم،بهم نشونش دادن داشت گریه میکرد،سریع گیره و اینارو زدن،ساعت ۱۰و۳۱دقیقه هم حس کردم یه چیز دیگه از شکمم خارج شد ولی گریه نکرد این قلم،خیلی ترسیده بودم چون ضربان قلبش افت پیدا کرده بود گفتم چیزیش شده حتما
دکتر یه ضربه کوچیک زد پشتش و قل دومم شروع به گریه کرد
بهترین حس دنیا رو تجربه کردم
اولیش یکسال و نیم پیش برای دخترم بود ولی اون طبیعی بود
دومیش پسرا و سزریان
بچه هارو بردن بیرون ک چک بشن و بیارنشون،چون خیلی سرد بود اونجا
دکتر گفت تموم شد و شروع به دوخت رحمم کردن
من هیچی حس نکردم اصلا،ولی شکمم مثل ژله شده بود و تکون تکون می‌خورد هی،کشیده شدنش و حس میکردم,ولی هیچ دردی نداشت اصلا
ده یا ۱۵دقیقه هم دوخت شکمم طول کشید،فشار هم دادن یکم ولی من هیچی حس نکردم
پسرامو آوردن دوطرف صورتم و چسبوندن بهم,همه رو دعا کردم انشالله به راحتی زایمان کنن یا هرکس چشم انتظاره خدا این حس ناب و قسمتش کنه
بعدش بردنشون بیرون و گفتن باید برن زیر اکسیژن
خیالم ار بابت سلامتی‌شان راحت شدا بود و دیگه شروع کردم به بررسی اطرافم😁

۱۱ پاسخ

عزیزم مبارکه سوند هم برات وصل کردن ؟

😭😭😭😭😭خدا بهت ببخششون

مبارکه عزیزم
کدوم بیمارستان بودی؟دکترت کی بود؟

مبارکه عزیزم ،،ان شاالله چند روز هم میگذره و کوچولوها سالم میان خونه،،ان شاالله زیر سایه پدر و مادر روزای خوبی داشته باشن

مبارکه،منم ۱۸ام وقت دارم بااینکه سزارین دوممه ولی یه حسی دارم مرسی که یه جوری بدون کموکاست تعریف کردی ترسم ریخت

چند ساعت قبل عمل باید ناشتا بود ۸ ساعت کافیه ؟
و اینکه چند ساعت بعد عمل میتونیم یکم از جامون تکون بخوریم چیزی بخوریم من اصلا تازگیا اینجوری شدم هر دو ساعت یبار باید یه چیزی بخورم حتی شب الان از معده درد بیدارشدم نشستم خوردم

منم فردا صبح سزارین هستم و خیلی استرس دارم از همه ی قسمت هاش بیحسی،سوند،ماساژ و...
ولی وقتی متن تو خوندم انگاری کلی حس مثبت بهم داد انشالله واسه منم خوب باشه🌹🥰

به به مبارک باشه😍

مبارک باشه عزیزم ♥️

مبارک باشه عزیزم، خداروشکر راحت شدی

منم فردا زایمان دارم،خوشحال شدم خوندم،انگار ترسناک نیس،نه؟

سوال های مرتبط

مامان آرن مامان آرن ۲ ماهگی
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت
مامان زندگی مامان مامان زندگی مامان روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین ۳
خلاصه بهم گفت پس پاشو بشین نشستم همون موقع دکترم اومد باهاش حرف زدم بهش گفتم اگه میشه تو اتاق عمل عکس بگیره که به یکی از دخترا گفت با گوشی خودش عکس بگیره و گفتم توراخدا بهشون بگو تو بی حسی ماساژ شکمی بدن که گفت باشه خیالت راحت باشه من حواسم هست
دیگه دکتر بیهوشی کار خودشو شروع کرد و بهم گفت نترس الان کاریت ندارم فقط دارم به کمرت بتادین میزنم هروقت خواستم آمپول بزنم بهت میگم بعد گفت خب سرت بگیر پایین و بدنتو شل کن میخوام آمپول بزنم دیدم یکم کمرم یه لحظه یه سوزش خیلی ریز گرفت و بعدش شروع شد به داغ شدن و کم کم پاهامم داغ شد و دراز کشیدم
پرده کشیدن جلوم و دکتر بیهوشی و پرستاره بالا سرم وایساده بودن و هی میپرسیدن که حالم خوبه یا نه و دستامو بستن
دکترمم داشت میپرسید اسمشو چی میخوام بپرسم و اینا
منم تکون رو شکمم حس میکردم پرستاره گفت نترس تکون حس میکنی ولی درد حس نمیکنی خیالت راحت باشه
شروع کردم به خوندن آیت الکرسی و صلوات و اینا دیدم هی شکمم تکون میخوره و اون خانوم دکتر که اونجا بود شروع کرد به فشار دادن بالای شکمم و دنده هام که یکم دردم گرفت و آخ گفتم که دکترم گفت نترس تموم شد
بعد دیدم گفت سلااام آقا دیان خوش اومدی و از بالای پرده نشونم دادش گفت بیا ببین پسرت چه خوشگل و نازه گفتم خوبه؟ گفت آره همه چیزش عالیه نترس
و سریع بردنش اونور فهمیدم دارن تمیزش می‌کنن و پسرمم همش گریه می‌کرد منم گریم گرفته بود و داشتم گریه میکردم همشون داشتن از گریه من میخندیدن و فهمیدن از خوشحالیه
من فقط تکون شکمم حس میکردم و فک کنم داشتن جفت درمیاوردن بعدم شروع کردن به بخیه زدن
مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
تجربه من لز زایمان سزارین اینو زود مینویسم که کامل بتونم با تمام حس هام بنویسن فقط لطفا توروخدا دعا کنید یکم مراقبت خیلی خیلی سخته الان ۳ ۴ ساعته تازه عمل کردم
صبح ساعت ۷ اومدم بیمارستان ۸ و نیم اینا بود بستری شدم دو تا سرم زدن خون گرفتن ۳ تا سزارین قبل من بودن بخاطر همین تا ۱۱و نیم اینا خوابیدم
یه نوار قلب و فشار هم گرفتن
بعدش اومدن سوندو بزنن حقیقتش اون لحظه سخت بود خیلی ولی بعدش چیزی حس نکردم مگه وقتی که راه رفتم
۱۲ اینا بود بردنم اتاق عمل
اونجا یهو گریه کردم دکترای بیهوشی اینا اومدن دلداری دادن که چیزی نیست
حقیقتش خیلی خیلی راحت بود چه آمپول چه عمل
فقط موقع عمل انگار میخواستم از هوش برم یه حالتی بودم ولی اکسیژن داشتم
تا یک ساعت اصلا سرمو تکون ندادم بچه رو هم یادشون رفت حتی نشونم بدن
آوردن بخش ۱ ساعت اول هیچ دردی نداشتم
بعدش کم کم درد شکمم شروع شد
به زور دوتا شیاف گذاشتیم الان درد خیلی خفیف دارم قابل تحمله
ولی مثل جنازه افتادم یه گوشه تازه سرمو تکون میدم نمیدونم اشتباه میکنم یا نه
بچه رو هم بقیه کمک میکنن شیر میدم کلا یکی باید باشه خیلی خیلی کمکتون کنه
فعلا نشستن و راه رفتن و...‌ رو تجربه نکردم