۱۶ پاسخ

من جا تو باشم نمیزارم بچمو ببره خودم نمیرفتم انقد باهاشون سر سنگین رفتار میکردم

من شدم والا😆ولی هر کی هرکاری کنه منم همونحوری میشم هزار بار بع شوهرم گفتم

بش بگو هرکی میخواد بچمو ببینه بیاد خونمون

نبرش عزیزممم چون تازه زاییده من خواهرشوهرم زایمان کرد بخاطر دخترم بعد چهل روز رفتم هیچکس هم چیزی نگفت

نمیدونم چی بگم عزیزم یسری چیزارو میشه بخشیدو نادیده گرفت یسری چیزارو نه...ولی منم برا بچم خیلی ارزش قائلم نمیزارم کسی تخریبش کنه کوتاهی ببینم جواب میدم

با شوهرت بگو کسی به من خوبی کنه منم خوبی میکنم کسی بدی که من صد هزار مرتبه بدی میکنم محبت محبت و میاره اگرم نکردن خوبی هیچ وقت توقع نداشته باشن خوب باشم تو شوهرت مغزشو اخفال کن که از خانوادش بدش بیاد یک جوری رفتار کنه که حانواده اش بفهمن که احترام عروس شا نگیرن پسرشان هم همینجوری با خانواده اش رفتار میکنه

عزیزم شما درست میگی وناراحتی که به خودت و کوچولوت بی احترامی کردند من حرف تو قبول میکنم ولی شما میخوای تا عمر داری اونارو ببینی وبا همسرت زندگی کنی پس بخاطر زندگیت وهمسرت با بعضی چیزا کنار بیا .
من خودم به شخصه خواهرشوهر رودعوت کردیم باهمسرم ولی به جایی کشید که به کوچولوم خودم وحتی خانواده ام بی احترامی بزرگی کرد ولی من چیکار کردم اومد دوباره خونه باباش دعوتش کردم چون میخوام زندگی کنم توهم میخوای زندگی کنی قبول کردی که کنارت همسرت وفرزندت‌ باشی پس اوقات خوش خودت وهمسرت‌رو بخاطر یکی دیگه خراب نکن فوقش دوساعت میخوای اونجا باشی. بعد پاشو بیا خونه بگو اذیت میشه پسرم تمام.
هم ارزش واسه خودت قائل شدی هم همسرت رو راضی نگه داشتی

خواهشا ن خودت برو ن بچه رو بفرست چون از این ببعد هی باید شاهد بی احترامی شون باشی. با شوهرت هم هماهنگ باش بفهمه ناراحتی و حق هم با توئه

واااا چه حرفا توی بیمارستان تمام زنایی که تازه زایمان کردن پشت هم قطارن و بعضی از خانوما حتی بعد از بچه یا خودش بسترین یا بچشون مجبور میشن وایسن بیمارستان پس اینا همه خرافاته

ولی خب بگو اگر دوست دارن ارکان رو ببینن بیان خونتون ببیننش

این که میگی برا بچم خوب نیست به دله عزیزم والا ماجاریا همه نزذیم هم زایمان میکردیم چیزی نمیشد خواهرم وقتی زایمان کرذم با دخترش اومد ازم نگهداری کرد

میگم برا هم خون مورد نداره فقطبرا غریبه واقعا هم اینطوره من خودم دیدم که با جاری خواهر شوهر خواهر رفت و امد داشتیم اتفاقی نیفتاده
ولی اینکه خودتت شکاک باشی و دلت رضا نده نری بهتره

هم میگی ۱۱ روز بستری بوده پسرت نیومدن چجوری میخواهی

شما هم نبر بچتو برای بچت ارزش قائل باش من جاریم دیدن بچم نیومد چهار ماهگی رفتم شهرستان اومد خونه مادرشوهر محلش ندادم اصلا برای بچم ارزش قائلم

گفتمش من نمیرم تومیخوای برو اون شب روز اونجاس

شیطون میگه حرصم روشوهرم خالی کنم

حالا دختر جاریم عزیزه براش و طاقت ندیدنش ونداره عفریته اومده اونجا

سوال های مرتبط

مامان آرشینا مامان آرشینا ۱۲ ماهگی
امروز به معنای واقعی سکته زدم نهار خونه مادر شوهرم طبقه پایین بودیم دخترم بالا خوابونده بودم هر ۱۰ دقیقه گوشش می‌دادیم که صداش گریه ش میاد چون تو رختخواب خونه خودمون راحت تر تایم بیشتر میخوابه خلاصه بعد نهار داشتم طرف میشستم شوهرم به پسرم که ۷ ساله ش گفت از پشت در گوش بده ببین صدای خواهری میاد نگو اومده بالا دیده بیداره پیچیده به پتوش از ۱۲ تا پله اوردتش پایین .🤯یدفعه دیدم شوهرم مادر شوهرم بلند شدن دویدن سمت در گفتم ببینم چی شده نگاه کردم دیدم پسرم خواهرش بغلش پتو هم دورش .همون با دستکش کفی افتادم وسط آشپزخانه هیچ مادر شوهرم همسرم نمیدونستن بیان سمت من حالم بد شده یا بچه رو از پسرم بگیرن
یعنی از ظهر تا الان صد تا آیت الکرسی صلوات خوندم صدقه دادم که خدا بچه هام حفظ کرده اتفاقی براشون نیوفتاده .یا صاحب زمان اون همه پله جور تونسته بچه بغل بیاد. مثل چشم از خواهرش مراقبت میکنه بازیش میده گریه کنه نگرانش میشه مریض بسه اصلا نزدیکیش نمیاد تا خواهرش هم نگیره نمیدونم این چه کاری بود کرده واقا بچه س .نمیشه اعتماد کرد.