۳ پاسخ

خداروشکر که همه چی برات بخ خیز گذشته عزیزم 😍❤️
واقعا ناراحت شدم از اون همه دردی که کشیدی 😕😟
امیدوارم از این به بعد برات بهترینها باشه 🌺🌺🌺

ای جووونم چ ب سرت اومده ...خدا اجرتو بده انشالله...مادری سخته واقعو😪😪😪

چقد تجربه سخت و وحشتناکی ولی خداروشکر بچت سالمه این مهمه عزیزم 🥲🥲🥹😍😍

سوال های مرتبط

مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺 قسمت چهارم
خلاصه دکتر سونو هم همون نظر بقیه رو گفت اینکه ورم داره ، عفونت کرده ، سنگی دیده نمیشه ولی دردش درد سنگ هست ، بچه هم هیچ مشکلی نداره ، رشدش خوبه
ما دوباره نالان و خسته برگشتیم خونه
.
منم تمام خانوادم شهرستان بودن فقط تو این شهر همسرمو داشتم
که واقعا تمام قد کنارم بود
ولی می‌دیدم کم آورده ، نگرانه ، می‌ترسه و حسابی خسته ست
اونم تمام این مدت خواب به چشمش نرفته بود و پا به پای من این دکتر و اون دکتر بود
دلم میخواست تحملمو ببرم بالا اینقدر همسرم غصه نخوره
ولی نمیشد 😔هم بارداری بود هم کلیه اونقدر هم درد کشیده بودم که تحملی نمونده برام
.
فردا بعدازظهرش رفتیم پیش جراح و سونو هارو نشون دادیم
گفت تنها راه حلش اینه که عمل کنیم و راه کلیه به مجاری ادراری و باز کنیم و یه ریل بزاریم که اگه سنگی بود بیاد بیرون و اگه دستور از پزشک زنان بگیرین فردا کلینیک تخصصی عملش میکنم
.
همون شب با نهایت سرعت رفتیم مطب دکتر زنان گفت همین الان رفته
تو کوچه مطب ماشینشو پیدا کردیم و تو ماشین نامه برای من نوشت و گفت بهتر میشه نگران نباشین و الان زود هست برای سزارین و هرچی بچه بمونه کامل تر میشه
.
زنگ زدیم به جراح و گفتیم گفت صبح کلینیک جراحی باشین
.
و من آماده شدم برای جراحی 🥲💔 تا اونجا گفتم حتما یه ساعت بیشتر نیست
کاری نداره
هر کدوم پرسنل پرونده منو میخوندن میگفتن تو ۹ ماهگی چجوری میخوای عمل کنی خیلی خطرناکه
....
مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺 قسمت دوم
به دکترم گفتم و اون هم گفت برم سونو اول بعد جوابشو بیارم پیش خودش
رفتم سونو همینجور که داشتم آب می‌خوردم تا نوبتم بشه
درد پیچید بهم انگار یه مار تو پهلوم باشه و بالا و پایین بشه
از ناله هام بیمار های مطب‌ گفت من زودتر برم برای سونو
دکتر سونوگرافی هم گفت بچه سالمه و کلیه هم چیزی مشاهده نمیشه
.
با همون حالم رفتم پیش دکتر خودم و جوابو نشونش دادم و منو ارجاع داد به متخصص کلیه که اورژانسی ویزیتم کنه
رفتم اونجا دکتر کلیه گفت این دردی که میگی سنگ هست ولی تو حالب گیر کرده و باید عمل شم و سریع نامه نوشت که همین الان برو بستری شو
من و همسرم خیلی نگران شدیم
دوباره برگشتم پیش دکتر زنان بهش گفتم
گفت نگران نباش عمل سختی نیست برو انجام بده الان تو مهم تر هستی
گفتم خانوم دکتر من الان ۹ ماهه هستم میترسم برای بچم
گفت اگه نری کلیه تو از دست میدی
با یه حالت ناامیدی و ترس و نگرانی برگشتیم خونه
ترسیدم گفتم بچم چیزیش بشه چی
بزار نظر یه دکتر دیگه هم بپرسیم
همین فاصله من بیشتر آب می‌خوردم که اون سنگ بیوفته
ولی امان از اینکه تا آب می‌خوردم درد می‌پیچید تو تنم
انگار یه چیزی حرکت میکرد تو پهلوم و نفسمو میخواست بگیره
.
چند روزی گذشت و من شبانه روز درد کشیدم
رفتم پیش دکتر زنان
گفتم بیاین منو عمل کنین بعد زایمان به کلیه ام بعداً میرسم
گفت نمیشه پرسه سزارین خودش دردناک هست بعد به مشکل می‌خوریم
....
مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺قسمت اول
وارد هفته ۳۴ که شدم مثل همه خانوم های باردار کمر درد داشتم و زیر شکمم درد می‌گرفت و حسابی هم سنگین شدم
که یهو شب با درد عجیبی از خواب پریدم
درد پهلو چپ
اولش حس کردم سرما خورده پهلوم با یه شال پشمی بستم و سعی کردم بخوابم
صبح شد و همینجوری که بیدار شدم و رفتم تو آشپزخونه ، بازم پهلوم گرفت
دردش بدنمو بی جون میکرد و نمیزاشت هیچ غذایی بخورم
افتاده بودم روی مبل و ناله میکردم 😭
همسرم زنگ زد به مادر شوهرم که رضوان داره درد می‌کشه
مارشوهرمم که اومد گفت‌ ممکنه درد زایمان باشه بریم دکتر
از اونجایی که بعدازظهر پنجشنبه بود نه دکتر خودم نه دکترای دیگه بودن و مجبور شدم برم بیمارستان تامین اجتماعی
اونجا هم آزمایش گرفتن ازم و nst گرفتن و گفتن نه درد زایمان نیست
و هیچ کاری نمی‌تونیم کنیم و فقط یه سرم ساده نوشتن
.
وسطای سرم بود که باز درد اومد برام میپیچیدم به خودم و با خواهش و گریه گفتم سرم رو دربیارن
دوباره رفتم پیش دکتر بخش گفتم تورو خدا یه مسکن بهم بدید
گفت ممنوعه تو بارداری 😭
گفت اگر دردت بیشتر شد برو بیمارستان فاطمیه
چون بچت نارس هست و می‌ره تو دستگاه ماهم دستگاه نداریم 💔
.
از اونجایی که تجربه خوبی از بیمارستان فاطمیه نداشتم
گفتم برم خونه نهایتا تا شنبه تحمل میکنم بعد میرم پیش دکتر خودم
و من ساعتی نتونستم بخوابم و غذا بخورم
و درد همه وجودمو گرفته بود
انگار اسیر شده بودم تو چیزی که نمی‌دونستم چیه و چطور درمونش کنم 🥲💔
..
همینجوری که می‌گذشت همسرم گفت من سنگ کلیه داشتم قبلاً این دردی که میکشی احتمالا از کلیه باشه
ترسیده بودم ، شنیده بودم خیلی دردناکه پروسه سنگ کلیه و از اونجایی که خواهرم و پدرمم این دردو کشیدن بیشتر مطمن شدم
....
مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺قسمت سوم
روز و شبام یکی شده بود فقط ناله میکردم و درد می‌کشیدم
یه دکتر معروف بهم معرفی کردن که اورژانسی برم پیشش
اولش گفت ما اصلا بیمار اینجوری نمی‌بینیم
خلاصه با خواهش و اینکه دید باردارم و اینجوری بی جون اومدم تو مطب
گفت بشین شاید آخرین نفر فرستادمت داخل
خیلی درد می‌کشیدم ، هیچی نخورده بودم به همسرم گفتم یه آب میوه برام بگیره تا فشارم نیوفته
آب میوه رو که خوردم دیگه جون درد کشیدن نداشتم
نشسته بودم و دستای همسرمو فشار میدادم
دستشویی رفتن بدون درد شده بود برام آرزو 🥲
باورتون میشه!
همسرم باید منو میبرد و دستامو می‌گرفت
بیمارهای مطب تا شرایط منو دیدن گفتن من زودتر برم داخل
.
این دکتر سونو کرد گفت کلیه ها ورم کرده و ممکنه عفونت کرده باشه
این درد هم نشونه سنگ هست ولی هیچ سنگی دیده نمیشه نه تو کلیه نه تو حالب
گفت خود عمل عوارض داره و اگه بتونی دردو تحمل کنی
گفتم من الان چهار پنج روزه فقط میتونم آب میخورم ، دستشوییم خیلی سخت شده
(الان دیگه هم گوارشم کار نمی‌کرد و هم ادرارم شده بود یه ذره یه ذره
اونم با درد و هر ده دقیقه ای یه بار میرفتم سرویس بهداشتی )
دکتر گفت چهار پنج روزه ؟؟؟؟!!!!!!! 🥴
اونم سریع منو ارجاع داد به جراح
رفتم پیش جراح گفت من نمیتونم نظری بدم باید بری سونو دقیق تر
رفتم اونجا یه بار با مثانه پر گرفتن یه بار خالی
تو مطب به همسرم میگفتن این خانوم درد زایمان داره میگیره چرا اومدین اینجا😖
همسرم می‌گفت درد کلیه ست 🤧
....
مامان مــ🌙ـاهلین مامان مــ🌙ـاهلین ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت (۳)
حدود ساعتای ۹بود که بهوش اومدم و تو‌ریکاوری بودم درد داشتم که پرستار اومد یه شیاف بهم زد ولی من فقط گریه میکردم از درد قشنگ کمرم انگار نصف شده بود
چنددقیقه بعد اومد که ماساژ رحمی بده که کلا یکبار برام انجام داد تو همون‌ریکاوری که دردش قابل تحمل بود چون یه لحظس
فکرکنم کلا دوسه مرتبه انجام میدن ولی از من یکبارش زمانی بود که بهوش بودم بقیش فکرکنم تو‌بیهوشی بود در کل چیز خاصی نبود
بعدش منو‌بردن داخل اتاقم و اومدن لباسامو عوض کردن
با شیاف کمی دردا قابل تحمله بازم
شبشم همسرم و‌مامانم پیشم بودن که عجب شب سخت و‌بدی بود🥲
بیهوشی افتاد به کتف و شونم تا صبح نشسته و با اکسیژن خوابیدم چون نفسم قطع میشد انگار بنظرم این قسمتش برام سخت تر بود تا خود زایمان🤦🏼‍♀️
تا دوسه روز همین حالتو داشتم فکر کن من دوسه روز فقط حالت نشسته بودم رو بخیه هام از اونور شب اول خیلی بچم ناآروم بود دیگ خیلی سخت گذشت🥲
فرداشم قبل از ظهر دیگه مرخص شدم و اومدم خونه 🤷🏼‍♀️🥰
بعداز ۱۳روز الان خداروشکر خیلی بهترم و دیگ کارای دخترمو خودم انجام میدم😍🥹💗
خیلی حس قشنگ و غیر قابل توصیفیه👩🏼‍🍼🙂
ان شاءالله قسمت همه ی چشم انتظارا💖🍃
اینم اتاق من و ماهلینم داخل بیمارستان👼🏻🤍