#تجربه_زایمان_من
🔺قسمت اول
وارد هفته ۳۴ که شدم مثل همه خانوم های باردار کمر درد داشتم و زیر شکمم درد می‌گرفت و حسابی هم سنگین شدم
که یهو شب با درد عجیبی از خواب پریدم
درد پهلو چپ
اولش حس کردم سرما خورده پهلوم با یه شال پشمی بستم و سعی کردم بخوابم
صبح شد و همینجوری که بیدار شدم و رفتم تو آشپزخونه ، بازم پهلوم گرفت
دردش بدنمو بی جون میکرد و نمیزاشت هیچ غذایی بخورم
افتاده بودم روی مبل و ناله میکردم 😭
همسرم زنگ زد به مادر شوهرم که رضوان داره درد می‌کشه
مارشوهرمم که اومد گفت‌ ممکنه درد زایمان باشه بریم دکتر
از اونجایی که بعدازظهر پنجشنبه بود نه دکتر خودم نه دکترای دیگه بودن و مجبور شدم برم بیمارستان تامین اجتماعی
اونجا هم آزمایش گرفتن ازم و nst گرفتن و گفتن نه درد زایمان نیست
و هیچ کاری نمی‌تونیم کنیم و فقط یه سرم ساده نوشتن
.
وسطای سرم بود که باز درد اومد برام میپیچیدم به خودم و با خواهش و گریه گفتم سرم رو دربیارن
دوباره رفتم پیش دکتر بخش گفتم تورو خدا یه مسکن بهم بدید
گفت ممنوعه تو بارداری 😭
گفت اگر دردت بیشتر شد برو بیمارستان فاطمیه
چون بچت نارس هست و می‌ره تو دستگاه ماهم دستگاه نداریم 💔
.
از اونجایی که تجربه خوبی از بیمارستان فاطمیه نداشتم
گفتم برم خونه نهایتا تا شنبه تحمل میکنم بعد میرم پیش دکتر خودم
و من ساعتی نتونستم بخوابم و غذا بخورم
و درد همه وجودمو گرفته بود
انگار اسیر شده بودم تو چیزی که نمی‌دونستم چیه و چطور درمونش کنم 🥲💔
..
همینجوری که می‌گذشت همسرم گفت من سنگ کلیه داشتم قبلاً این دردی که میکشی احتمالا از کلیه باشه
ترسیده بودم ، شنیده بودم خیلی دردناکه پروسه سنگ کلیه و از اونجایی که خواهرم و پدرمم این دردو کشیدن بیشتر مطمن شدم
....

۲ پاسخ

من اینطوری شده بودم بعد استفراغ هم میکردم گفتن دفع پروتئین بالا دارم تو ۳۶هفته بارداری زایمان کردم
گفتن مسمومیت بارداری گرفتم

سوال های مرتبط

مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺 قسمت دوم
به دکترم گفتم و اون هم گفت برم سونو اول بعد جوابشو بیارم پیش خودش
رفتم سونو همینجور که داشتم آب می‌خوردم تا نوبتم بشه
درد پیچید بهم انگار یه مار تو پهلوم باشه و بالا و پایین بشه
از ناله هام بیمار های مطب‌ گفت من زودتر برم برای سونو
دکتر سونوگرافی هم گفت بچه سالمه و کلیه هم چیزی مشاهده نمیشه
.
با همون حالم رفتم پیش دکتر خودم و جوابو نشونش دادم و منو ارجاع داد به متخصص کلیه که اورژانسی ویزیتم کنه
رفتم اونجا دکتر کلیه گفت این دردی که میگی سنگ هست ولی تو حالب گیر کرده و باید عمل شم و سریع نامه نوشت که همین الان برو بستری شو
من و همسرم خیلی نگران شدیم
دوباره برگشتم پیش دکتر زنان بهش گفتم
گفت نگران نباش عمل سختی نیست برو انجام بده الان تو مهم تر هستی
گفتم خانوم دکتر من الان ۹ ماهه هستم میترسم برای بچم
گفت اگه نری کلیه تو از دست میدی
با یه حالت ناامیدی و ترس و نگرانی برگشتیم خونه
ترسیدم گفتم بچم چیزیش بشه چی
بزار نظر یه دکتر دیگه هم بپرسیم
همین فاصله من بیشتر آب می‌خوردم که اون سنگ بیوفته
ولی امان از اینکه تا آب می‌خوردم درد می‌پیچید تو تنم
انگار یه چیزی حرکت میکرد تو پهلوم و نفسمو میخواست بگیره
.
چند روزی گذشت و من شبانه روز درد کشیدم
رفتم پیش دکتر زنان
گفتم بیاین منو عمل کنین بعد زایمان به کلیه ام بعداً میرسم
گفت نمیشه پرسه سزارین خودش دردناک هست بعد به مشکل می‌خوریم
....
مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺 قسمت هفتم
من شدم ۳۶ هفته و سه روز
گفتم برم پیش دکترم حتما سزارینم می‌کنه
.
شرایطمو که دید از این حجم دردی که می‌کشیدم وا رفت
به گفته دکترای دیگه گفت باید بری بیمارستان فاطمیه همدان یه شب بستری بشی و آزمایشات لازم برای عفونت خون برات انجام بدن
اگه عفونت وارد خونت شده باشه ممکنه به بچه هم رسیده باشه 😔
.
خیلی بهم ریخته بودم دیگه
همش درد می‌کشیدم و به گوشه ای خیره میشدم و اشک میریختم
.
دیگه نگم براتون که چقدر اذیتم کردن تو بیمارستان فاطمیه همدان
درد کلیه داشتم و میگفتم درد دارم و عمل کردم
میگفتن نه این درد زایمان هست 😐بدون هیچ آزمایشی
گفتن باید معاینه بشی
گفتم نه نمی‌خوام
از اون قسمت رفتم یه قسمت دیگه
دیدم راه فرار ندارم دکتر بخش همون آدمه 😭
مثل اینایی که می‌خوان انتقام بگیرن اومدن بالا سرم و معاینم کردن
با کلی توهین
.
هی میگفتن بچت مشکل داره
قلبش افت کرده
با وجودی که من میدونستم وقتی غذا نخورم بچم حرکاتش خیلی ضعیف میشه
و هم اینکه دستگاه های بخش اورژانس بدرد نمیخوره چون مشکل همه بود
به همه همینو میگفتن
ولی کسی به صدام گوش نمی‌داد
.
با معاینه دردای زایمانم بیشتر هم میشد
اونجا دیگه به خودم گفتم تسلیمم به همه درد ها دیگه فرقی نداره کجا باشم ، و دیگه تقلا کردن برای نجات پیدا کردن بی فایده ست
.
فردا ظهرش با رضایت خودم مرخص شدم
.
رفتم پیش دکتر زنانم گفت الهی شکر ولی سن بارداریت خیلی کمه و ممکنه بچه مشکل تنفسی یا قلبی داشته باشه برو معروفیت میکنم پیش یه دکتر دیگه ببین چی میگه اگه تایید کرد من فردا عملت میکنم
....
مامان دیارا 💕 مامان دیارا 💕 ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان_من
🔺قسمت سوم
روز و شبام یکی شده بود فقط ناله میکردم و درد می‌کشیدم
یه دکتر معروف بهم معرفی کردن که اورژانسی برم پیشش
اولش گفت ما اصلا بیمار اینجوری نمی‌بینیم
خلاصه با خواهش و اینکه دید باردارم و اینجوری بی جون اومدم تو مطب
گفت بشین شاید آخرین نفر فرستادمت داخل
خیلی درد می‌کشیدم ، هیچی نخورده بودم به همسرم گفتم یه آب میوه برام بگیره تا فشارم نیوفته
آب میوه رو که خوردم دیگه جون درد کشیدن نداشتم
نشسته بودم و دستای همسرمو فشار میدادم
دستشویی رفتن بدون درد شده بود برام آرزو 🥲
باورتون میشه!
همسرم باید منو میبرد و دستامو می‌گرفت
بیمارهای مطب تا شرایط منو دیدن گفتن من زودتر برم داخل
.
این دکتر سونو کرد گفت کلیه ها ورم کرده و ممکنه عفونت کرده باشه
این درد هم نشونه سنگ هست ولی هیچ سنگی دیده نمیشه نه تو کلیه نه تو حالب
گفت خود عمل عوارض داره و اگه بتونی دردو تحمل کنی
گفتم من الان چهار پنج روزه فقط میتونم آب میخورم ، دستشوییم خیلی سخت شده
(الان دیگه هم گوارشم کار نمی‌کرد و هم ادرارم شده بود یه ذره یه ذره
اونم با درد و هر ده دقیقه ای یه بار میرفتم سرویس بهداشتی )
دکتر گفت چهار پنج روزه ؟؟؟؟!!!!!!! 🥴
اونم سریع منو ارجاع داد به جراح
رفتم پیش جراح گفت من نمیتونم نظری بدم باید بری سونو دقیق تر
رفتم اونجا یه بار با مثانه پر گرفتن یه بار خالی
تو مطب به همسرم میگفتن این خانوم درد زایمان داره میگیره چرا اومدین اینجا😖
همسرم می‌گفت درد کلیه ست 🤧
....
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم ۳ ماهگی
#پارت دو زایمان
دیگه همسرم سریع دور زد و برگشتیم بیمارستان . اینم بگم جون فک میکردم میخوان بستریم کنن از صبح هیچی به جز یه کیک و اب میوه نخورده بودم و وسایل دخترم رو با خرما و اب میوه و اینا برداشتم بردم. رفتم بیمارستان دکتر گفت دراز بکش و اصلا استرس نداشته باش، ازم دوبار ان اس تی گرفت که گفت بگو شوهرت کارای بستریت رو انجام بده،منم رفتم به شوهرم گفتم اونم کار رو انجام داد و زنگ زد به مامانم ،حالا هم استرس زایمان طبیعی رو داشتم که تجربه اولم و نمیدونم چی در انتظارمه هم خوسحال بودم، تا وارد زایشگاه شدم تخت های کنار رو نگاه میکردم که از درد به خودشون پیچیده بودن واقعا خیلی ترسیدم و من هم کلا درد نداشتم و یک انگشت بیشتر باز نبودم ، دوباره برام دستگاه نوار قلب بچه رو گذاشتن و گاز اکسیژن وصل کردن و 4 تا سرم مختلف زدن ولی من درد اصلا نداشتم،از ساعت 4 تا 9 شب بدون درد بودم، تقریبا ساعت 7 بود که تخت کناریم رو قرص گذاشتن و براش کیسه ابش رو پاره کردن که از درد جیغ میکشید، با خودم گفتم منم کیسه ابم پاره نیست یعنی قراره همینجوری بشم و کاملا خودمو رو باخته بودم و گریه میکردم که با گریه های من قلب بچه بیشتر افت میکرد و هعی ماما و دکتر پیش من میومدن...😭
مامان دلسا🩷و آرسام🩵 مامان دلسا🩷و آرسام🩵 ۳ ماهگی
پارت ۲
( اگه کسی خواست بیاد شخصی پیام بده معرفیش کنم) و پیدا کردم و شمارشو برداشتم و پیام که دادم گفت سزارین اختیاری انجام میده و ۱۵ میگیره خودش و ۱۷ هم هزینه بیمارستان با بیمه تامین اجتماعی خیلی خوشحال شدم رفتم ویزیت شدم و تو همون بار اول بهم نامه داد برای ۲/۲ که برم بیمارستان برای زایمان ولی ننوشت سزارین گفت که بیا اون روز میام بالا سرت با یه بهونه میبرم سزارین که اجباری حساب بشه و بتونی از بیمه ات استفاده کنی سر این موضوع کلی استرس داشتم که خدایا سرکاری نباشه دردم بگیره و نیاد برم بیمارستان آمپول فشار بزنن بهم بمونم درد بکشم خلاصه روز قبل که قرار بود برم بیمارستان پول دکتر و واریز کردم و دکتر گفت فردا ۶ صبح برم بیمارستان بلوک زایمان شب قبلش همه چی و آماده کردم و صبح زود رفتیم بیمارستان و با نامه دکتر بستری شدم دکتر تاکید کرده بود نه خودم نه همسرم حرفی از سزارین نزنیم ولی تو بلوک زایمان همه میدونستن که من قرار سزارین شم و اومدنم اونجا فرمالیته است
مامان آیماه♥کوچولو مامان آیماه♥کوچولو ۲ ماهگی
پارت 1
#زایمان طبیعی
39هفته و 3روز درد شدید کمر داشتم قبلنا هم داشتم ولی این روز شدید بود با مادرم و همسرم راهی بیمارستان شدم ماینه شدم یک سانت بود ساعت 7شب بود گفت برو پیاده روی کن تا شاعت ده بعد بیا منم رفتم خونه بعد از اونجا رفتم پیاده روی تا ساعت 1 دردم کلا گم شد درد نداشتم
دیگه گفتم چرا الکی برم بیمارستان😐😂رفتم گرفتم خابیدم🤣🤣تا که ساعت پنج صبح شد تو خاب بودم دیدم یهو دردم گرفت اونم رو پنج دقیقه بگیر ول کن بگیر ول کن احساس ادرار داشتم میرفتم دسشویی ادرار نمیومد😐😐😐😐تا که مادرم از رفت امد من ب دسشویی بیدار شد اومد گفت چطوری گفتم هر پنج دقیقه دردم میگیره ول میکنه گفت سری بریم بیمارستان تا بیمارستان 2ساعت راه بود😐😂
سر راه یک بیمارستان دیگه بود رفتیم گفت درد زایمان نیست😐😐
منو میگی کلی فوشش دادم ک گفت درد نیست راهی زاهدان شدیم اون بیمارستان ک میخاستم برم همونجا بود ساعت 7نیم رسیدیم زاهدان گفتم منو ببرین خونه خودم ک زاهدان بود گفتم میخام پیاده روی کنم با همون حال و درد پنج دقیقه ای🤣😂🤣😂
مامان نی نی مامان نی نی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
بیمارستان حجتیه
دکتر غروی

۲۲ ام ساعت ۱۲ شب احساس کردم که خیس شدم
یه دوش سریع گرفتم وسیله هام و که جمع کرده بودم و برداشتم و رفتم بیمارستان


ازم تست گرفت و nst و یه آزمایش ادرار که با سوند ازم گرفتن(اصلا درد نداشت)

توی nst انقباظ های منظم داشتم
ولی خودم خیلی احساس نمیکردم

همون موقع زنگ زدن دکترم و دکتر گفتن که بستری بشم
دیگه لباس پوشیدم و رفتم توی بخش

مدام پرستار میومد چک میکرد و ازم nst میگرفت
تا ساعت ۶ صبح دکتر زنگ زد و گفت یه قرص و سوزن بهم بدن

خیلی کم درد داشتم
که ساعت ۹ معاینه کردن هنوز یک سانت بودم که دیگه زنگ زدن دکتر اومد
و خود دکتر کیسه آبم و پاره کرد
یه حجم زیااااد آب ازم خارج شد
خدمات بیمارستان مرتب با خوش اخلاقی زیرم و عوض میکردن و انرژی میدادن بهم
دیگه با کمک پرستار ها رفتم توی زایشگاه
اینم بگم که زایشگاه بیمارستان LDR بود و نیازی نبود که بخوایم اتاق بگیریم و میتونستیم یه همراه داشته باشیم حتی همسرم هم میتونست بیاد

ادامه اشو اینجا میذارم👇🏻
مامان Elina🐥💗 مامان Elina🐥💗 ۱ ماهگی
پارت سه

بعد کلی گریه دردامم خیلی شدت گرفته بود و هر نیم ساعتی میومدن معاینه میکردن بعضیاش واقعا دردناک بودن ساعت شده بود ۸ شب به ماما گفتم چند سانتم گفت ۴ ۵ سانت گفتم امکانش هست قبل ۱۲ زایمان کنم گفت نمیدونم بستگی به خودت داره خیلی درد داشتم ولی اصلا جیغ و داد نکشیدم و فقط تو خودم ریختم و تو دلم ناله میکردم دیگه نای تکنیک تنفس نداشتم و از درد مثل مار به خودم میپیچیدم🫠 یه دوساعتی تحمل کردم و ماما اومد معاینه کرد دید ۸ سانتم دیگه فول شدم و کیسه آبو ترکوند و حالا یه حس زور زدن داشتم و بردنم اتاق زایمان و با چندتا زور ساعت ۱۰ و ۳۵ دقیقه شب دختر قشنگم بدنیا اومد و گذاشتن رو سینمم🥹🥹 خیلی حس خوبیه بعد کلی درد کشیدن انقد خوشحال بودم که زدم زیر گریه و کلی گریه کردم🥲🫠
خلاصه که یه چندتا بخیه خوردم و برد اتاق ریکاوری و دخترم شیر دادم و دو ساعتی اونجا بودم و بعدم از بخش زنان اومدن و بردنم یه اتاق دیگه
از درد زایمان اون فشار دادن شکم خیلی درد داره یعنی مردم من😑💔 کلی هم لخته اومد بیرون فردا صبح هم اومد فشار داد یعنی آدم زنده میشه و میمیره😑
ساعت ۴ صبح یه خانوم دیگه رو هم آورد تو اتاقی که من بودم ازش پرسیدم اون خانومی که بچه اولش بود چیشد گفت رفت سزارین بشه ۱۰ سانت باز شده بوده ولی نتونست طبیعی بیاره و سز شد دلم خیلی براش سوخت💔 بعد چند ساعت دیدمش و حالشو پرسیدم پسرش شیر نمیخورد و بردنش یه بیمارستان دیگه بستری بشه 🥲
خودمم بعد ۲۴ ساعت شوهرم اومد رضایت شخصی داد و مرخص شدم
ولی از زایمانم خیلی راضیم خداروشکر که بسلامتی تموم شد 🫠 با اینکه زایمان اولم خیلی سخت بود ولی این زایمانم خیلی راحت بود و حاضرم چندباری طبیعی باشم ولی سز نشم 🤝🏻❤️
مامان جوجه مامان جوجه ۳ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت ۳صب درام شروع شد وهر۱۰ دقیقه می‌گرفت و ول میکرد دیگه نزدیک ساعت ۴ بود که همسرمو بیدار کردم اول شدت دردم قابل تحمل تر بود دیگه ساعتای ۵ صب بود که رفتم دوش گرفتم واز همسرم م خواستم به خواهرم خبره بده که بیاد بریم بیمارستان خواهرم که اومد
راهی بیمارستان‌ حکیم شدیم که هر ۲ دقیقه درد منو می‌گرفت وشدت بیشتر شده بود که حتی تو ماشین نشستن هم برام سخت بود ورسیدیم بیمارستان منو با ویلچر بردن زایشگاه خانومه اومد معاینه م کرد دید ۷.۸سانت باز شدم ومن از درد به خودم می‌پیچیدم وبرام سخت بودن دراز کشیدن رو تخت بهم لباس دادن خواهرم اومد کمکم ازم ازمایش اینا گرفتن انژوکت وصل کردن
وبا پرونده کامل نشده منو فرستادن اتاق زایمان حس زور داشتم روتخت دراز کشیدم چن با زور زدم ومدام نفس عمیق میکشیدمو دسته های تخت و سفت چسبیده بودم وبا زور آخر بچه ساعتای ۶:۵۰ بدنیا اومد با هر زوری جیغ میزدم بعد که بچه بدنیا اومد انگار نه انگار که دردی داشتم بچه رو گذاشتن روبدنم واز خوشحالی گریه میکردم دیگه جونی برام نمونده بود وبخیه زدن که اصلا متوجهش نشدم و یه یه ساعتی روتختی بودم کارای بچه رو انجام دادنو منو فرستادن بخش زایشگاه فشارم یکم بالا بود که بعد اوکی شد اومد ن شکمممو ماساژ دادن وفرستادنم بخش عمومی
خداروشکر دخترم مشکلی نداش ولی خودم پروتئین دفع میکردم که بهم سرم منیزیم زدن و سوند وصل کردن ۲۴ ساعت که با این که خیلی استرس سوند رو داشتم ولی خیلی راحت بود ولی وصل بودن سوند وسرم یکم کلافه ام کرده بود وبا دختر گلم اومدم خونه
مامان مرسانا مامان مرسانا ۳ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و