تجربه زایمان طبیعی ، بخش دوم :

از ماما خواستم برام توضیح بده که خب چی در انتظارمه و گفت آمپول میزنن و درد میکشی و تمام😫🤪

همسرم رفت کارای بستری رو انجام داد ، منم گان پوشیدم و رفتم تو اتاق زایمان ، ازم نوار قلب گرفتن و دستگاه nst رو بهم وصل کردن و یه سِرُم که بعدا فهمیدم همون اکسی توسین یا آمپول فشاره ...
خلاصه من ساعت ۲ رفته بودم بیمارستان ۴ بستری شدم و ساعت ۶ روند زایمانم شروع شد ...
از اونجایی که خیلی یهویی بستری شدم ، غذای خوبی نخورده بودم و حسابی گرسنه بودم ... برام یه کاسه سوپ آورده بودن و دردام در حد روزهای قبل از پریودی بود ، فرقش این بود که مدام احساس دفع و ادرار داشتم ...
با خودم میگفتم خب خوبه خبری نیست ، نیمدونستم چی در انتظارمه
تو این ساعتا مادرم ، مادرشوهرم و خواهرشوهرم اومدن بهم سر زدن تا ساعت ۸.۲۰ دقیقه شب ...

۷ پاسخ

تو داری تعریف میکنی من دارم زایمان میکنم😂

خبببب

خبببب

خب خب ادامش

خبببببب

خب😶

خوب ...

مقالات مرتبط

عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
عارضه‌های نوزادان بستری در بخش NICU
آزمایشات نوزادان بستری در NICU
آزمایشات نوزادان بستری در NICU چیست؟
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
خانوما من چهارشنبه ۴۰ هفته و ۳روز بودم دکترم بهم نامه داد رفتم بیمارستان ولس بستری شدن ساعت ۹بیمارستان بودم .نامه رو نشون ماما دادم گف برو اون طرف نوار قلب بگیر رفتم ی نیم ساعت ۴۰دقیقه نشستم خبری نشد شلوغ بود خیلی.دوباره رفتم گفتم اون سمت شلوغه من خیلی وقته نشستم.کمرم درد میکنه بچه ام ازساعت ۴و۵صبح تکون نخورده ی مامای دیگ اومد گف بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گف ۳سانت رحمت بازه و۲فینگر هستی گف بستری .خلاصه شوهرم اومد بالا کارای بستری رو انجام داد ساعت ۱ظهر لباس پوشیدم رفتم بخش زایمان سرم برام وصل کردن ساعت دونیم اینا بهم آمپول زور زدن ساعت ۳کیسه آبمو پاره کردن دردام شروع شد مخصوصا کمرم ساعت ۴ برام پمب درد برام زدن ی کم آروم شدم ساعت ۵ دکترم اومد گف فول فول شدی بردنم واس زایمان ساعت ۵ربع نی نی بغلم بود .ولی زایمان طبیعی خیلی بهتره از سزارین واقعا این لحظات خوب را برای تک تکتون آرزو دارم عزیزانم
مشاهده ۱۴ پاسخ
مامان حسین 💙 مامان حسین 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی بخش پنجم
رسیدیم به ساعت ۱۱ و تشدید دردها
دکتر ازم خواست روی پاهام بشینم و مدل سرویس ایرانی زور بزنم و مجدد دفع داشتم و فاصله دردهام به ۳ دقیقه یه بار رسیده بود ...
همچنان دستگاه nst بهم وصل بود و من با داد و فریاد و گاهی با مدیریت درد با نفس عمیق کشیدن منتظر بودم یه فرجی بشه و بچه ام به دنیا بیاد
حدودادی ساعت ۱۲ بود که ضربان قلب جوجه اومد پایین و منم ۷ فینگر شده بودم و این بار رفتم روی تخت زایمان توی همون اتاقی که بستری بودم ...
ادامه دارد✌🏻😎
مشاهده ۱ پاسخ
مامان باوان مامان باوان ۶ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم# پارت۱
دکتر بهم گفت ۲۳ام نوبت سزارینت میشه یه سونو نوشت انجام دادم نشونش دادم و بهم گفت آب دور بچه زیاده باید چن روز زود تر عمل کنی و تاریخ برام زد ۲۰ام از اونجایی که تاریخ سونو تا تاریخ پریودی ۴ روز جلو تر بود مشکلی نداشت و هفتم خوب بود
۲۰ ام ساعت۷ رفتیم بیمارستان و تا کارای بستری رو انجام دادیم شد۸ و ازم نوار قلب گرفتن و سرم وصل کردن بهم لباس دادن پوشیدم و سوند رو صل کردن من خیلی دردم گرفت و همش احساس دستشویی داشتم و نمی‌تونستم راه برم و سوزش داشتم
و بعد بردنم اتاق عمل
بقیش پارت بعد
مشاهده ۳ پاسخ
مامان جوجوممد مامان جوجوممد ۲ ماهگی
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود
مشاهده ۳ پاسخ
مامان Golbarg مامان Golbarg ۶ ماهگی
سلام به همه مامانا
اومدم تجربه زایمان طبیعیمو بگم

من سرکلاژی بودم که سرکلاژمو ۳۸هفته باز کردم و از ۳۹هفته معاینه تحریکی میشدم تقریبا هر یکروز درمیون
هم ماما همراه و هم پزشکم
دفعه اخری که پیش ماما رفتم گفت اگر تا ۴۰هفتت زایمان نکردی بیا بستری شو یا هرشب بیا نوار قلب بگیر
من هم چهل هفته رفتم بستری شدم و با امپول فشار دردام شروع شد
من از بیدردی اپیدورال استفاده کردم خیلی راضی بودم از ساعت ۹شروع بستری بود و ساعت ۳ زایمان کردم
تجربه خوب و عالی بود اگر از بیدردی استفاده کنین بنظرم بهترین زایمان طبیعی هست خیلییییی خوب بود
مشاهده ۶ پاسخ
مامان tanya مامان tanya ۶ ماهگی
تجربه زایمان
روز سه شنبه بود که هرکاری میکردم بچه بزور تکون میخورد من ترسیده بودم گفتم تا صبح میمونم اگه خوب نشد میرم ان اس تی خلاصه صبح شد ولی همچنان خبری نبود من خودمو رسوندم بیمارستان نزدیک محلمون نوار قلب خلاصه نوار قلب رو گرفت گفت خوب نیست انقباض هم داری باید بستری بشی منم بستری شدم رفتم بالای تخت بعد یه ساعت اومدن یه قرص گذاشتن زیر زبونم برا باز شدن دحانه رحمم فاید نداشت هی دو سانت بودم بعد دو ساعت دیگه که گذشت معاینه کردن فایده نداشت بازم یدونه دیگه گذاشتن خلاصه نه خبری از درد بود نه چیزی تا اینکه اومدن سرم سوزن فشار رو وصل کردن برام بازم فایده ای نداشت و روز دوم اومد که من بستری بودم بازم آمپول فشار رو زدن هی میومدن معاینه ولی من تغیری نکرده بودم تا روز سوم هم اومد اینو بگم قبل اینکه بیام بیمارستان یه دردی میومدو میرفت فکر نمیکردم مال زایمان باشه روز سومم ساعت نه صبح بازم آمپول فشار رو زدن یه ساعت گذشت دردام زیاد تر شد بعد یهو احساس کردم خیس شدم دکترم صدا زدم اومد نگاه کرد گفت کیسه آب پاره شده که ساعت یازده بود یه ساعتی گذشت یکی از پرستارا اومد گفت باید اعضام بشی جای دیگه منم ترسیدم گفتم مگه چی شده گفت چیزی نشده امروز پرستاری که بیاد بی هوشی بزنه نمیاد بیمارستان خلاصه آمبولانس آوردنو منو بردن بیمارستان دیگه اونجا هم از ساعت یک تا نه شب فقط سرم قند میزدن از ساعت نه بازم اومدن سوزن فشار دیگه رو وصل کردن منم کمکم داشت حالم خیلی بد تر میشد معذرت هرچی خورده بودمو بالا آوردم بهشون گفتم این چهارمین سوزن فشاره که میزنن گفت پس چرا گزارش ندادن
مشاهده ۸ پاسخ
مامان آرتین مامان آرتین ۳ ماهگی
پارت ۱ زایمان

ببخشید غیب شدم درگیر بچه داری بودم،من در هفته ۳۳ بارداری بودم یه شب درد داشتم تحمل کردم تا صبح که ادامه دار بود دیگه دیدم نمی‌افته فردا تقریبا نزدیک به ظهر بود رفتم بیمارستان نگا کرد دهانه رحمم بود بعد ازم نوار گرفتن دیدن نوارم هم درد نشون میده گفتن باید بستری بشی تا جلوگیری کنیم از زایمان زودرس منم بستری شدم بردن بلوک زایمان گفتن احتمال داره دردات نیوفته زایمان کنی منم انقدر ترس دلشوره داشتم که نگو فقط خدا خدا میکردم یه موقع زایمان نکنم آخه خیلی زود بود بلوک زایمانم که زنا همش داشتن زایمان میکردن داد بیداد صداشون بیشتر به من استرس میداد خلاصه بع من دارو زدن یکم دردام خوابید تا ساعت ۹ الی ۱۰ بود که بردنم بخش تو راه همسرم مادرمو اینارو دیدم که همراهم نمیذاشتن بمونه من نزدیک ۴ الی ۵ روز بستری بودم تا بهتر شدم
مشاهده ۰ پاسخ
مامان niki مامان niki ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد از اینکه دردام منظم شده بود ولی قابل تحمل بود ینی همش با تکنیک تنفس کنترل میکردم تا اینکه زنگ زدم به ماما همراهم گفت بیا معاینه ات کنم بااون همه دردم رفتم معاینه شدم وفقط یه سانت بودم ولی انگار دهانه رحمم کوتاه شده بود به سرعت قرار بود باز بشه
نامه بستری داد رفتم بیمارستان یاس سپید قبلشم باز ۱ ساعت پیاده روی کردم بعد رفتم بستری شدم ینی اون ساعت هفت ونیم غروب بستری شدم
بعدم شروع کردن از من nst گرفتن
که وقتی وصل کردن به من گفتن مطمئنی درد داری گفتم آره خیلی درد دارم و دردای خیلی زیادی داشتم ولی اونا میگفتن این دردا شدید نیس
بعد یهو پرستاره گوشی و گرفت زنگ زدم دکتر گفت یه نفر اومده که nst ضربان قلب جنین ۱۷۰ و یه خط صاف گرفته که دکتر بهشون گفت دولیتر سرم براش وصل کنید احتمالا درست میشه
بعد از وصل کردن سرم من ک همچنان درد داشتم و داشتم دردام رو کنترل میکردم...
مشاهده ۱ پاسخ
مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۳ ماهگی
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مشاهده ۵ پاسخ
مامان محمدحسن جان🫀:) مامان محمدحسن جان🫀:) ۱ ماهگی
تجربه سزارین ۲
اون شب اگه میخواستیم بمونیم باید رضایت میدادیم که اگه بچه نارس بود و ... به گردن خودمونه و اگه میخواستیم هم تا ۳۸ هفته پ ۵ روز صبر کنیم باید رضایت میدادیم که بند ناف و .. اگه مشکل ایجاد کرد گردن بیمارستان نیست😐
سخت ترین دوراهی عمرم بود ولی بالاخره قبول کردیم دو روز دیگه صبر کنیم تا ۳۸ هفته و ۵ روز بشه.
پس فرداشب که واسه بستری رفته بودیم گفتن دکتر اونقدر براش محرض بوده که نمیتونستم زایمان طبیعی انجام بدم که گفته یه شب زودتر بستری شم تو بخش زایمان طبیعی و صبح برم بخش سزارین تا شاید بیمه قبول کنه به دلیل عدم پیشرفت
جوری بود که فکر میکردن اشنای دکترم که اینطور داره تلاش میکنه برامون
خلاصه بستری شدم و منتظر تا فرداصبح
ساعتای ۴ صبح بود که اومدن بهم سرم وصل کردن ، بهم گفتن سرم قندیه ولی روش نوشتن سرم اکسی توسین فکر کنم که همون سرم فشاره ..
منم که تو بخش زایمان طبیعی بستری بودم ، خانوما میومدن اونجا جیغ و درداشونو میکشیدن و لحظه اخر میرفتن واسه در اوردن بچه
من از شدت استرس وفتی حال اونارو میدیدم ، صبح که اومدن واسه معاینه ام ۴ سانت باز شده بودم و کیسه ابم پاره شده بود
ولی بدون هیچ درد یا انقلاضی این اتفاق افتاده بود ...
مشاهده ۱ پاسخ
مامان شاهان جانم مامان شاهان جانم ۶ ماهگی
تجربه زایمان یک:
بلاخره بعد از ۶ روز فرصت شد بیام اینجا خب بخوام از تجربه ام بگم براتون اگه برگردم عقب هیچوقت زایمان طبیعی رو انتخاب نمیکردم.
توی ۳۹ هفته و پنج روز بودم سه شنبه ۲۷ فروردین از ساعت ۸:۳۰ دقیقه شب کم کم دردام شروع شد اولش با یک ربع یکبار شروع شد با ماما همراهم صحبت کردم گفت بیا بیمارستان معاینه ات کنم رفتم پیشش ۳ سانت بودم اومدم خونه ورزش و ماساژ و حموم کردم که کم کم دردام شد سه دقیقه یکبار خیلی وحشتناک بود دردا ساعت سه شب رفتم بیمارستان شده بودم چهارسانت با رضایت خودم بستری شدم …..
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان حسنا مامان حسنا روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا اومدم از تجربه زایمانم بگم
من بیمارستان شهدای کارگر با ماما همراه زایمان کردم
من 27 مهر که 40 هفته و 4 روزم بود بستری شدم که با آمپول فشار زایمان کنم
ساعت 5 بستری شدم قرص فشار بهم دادن تا 2 3 ساعت درد نداشتم بعدش معاینه شدم دوسانت بودم بعد معاینه دردام شروع شد قابل تحمل بود تا ساعت 2 نصفش شب که دردام خیلی شدید شد کمردرد شدید شدم معاینه شدم 4 5 سانت بودم که زنگ مامام زدن که بیاد مامام خیلی خوب بود تو 1 2 ساعت با کارایی که کردیم من فول شدم ساعت 4 صبح به دنیا اومد اما بخیه زیاد خوردم خیلی هم درد داشت
و اینکه بچه چون زیاد نگه اش داشته بودن مدفوع کرده بود معده شستشو دادن دوروز اول خیلی اذیت شد گریه میکرد در حد غش رفتن و تب کرد اما خداروشکر الان بهتره
ماما خیلی خوب بود اخلاقش عالی اما بیمارستان شهدای کارگر رو پیشنهاد نمیکنم رفتار ماما و پرسنل اصلا خوب نبود

#زایمان
#تجربه_زایمان
#بیمارستان_شهدای_کازگز
#ماما_همراه
مشاهده ۴ پاسخ
مامان سِیِّد حُسین❤ مامان سِیِّد حُسین❤ ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
خب من اومدم از تجربه ام بگم
هر سوالیم داشتین بپرسین جواب میدم
من چون پسرم بریچ بود تا آخر مجبور شدم که سزارین بشم
دکتر بهم تاریخ داد برای ۲ اردیبهشت
که یکم ساعت هفت شب بستری شدم ،nst دادم و نمونه خون و ادرار بعدشم دیگه رو تخت خوابیدم تا ساعت ۶ صبح که اومدن بهم لباس دادن و انژیوکت برای سرم وصل کردن .
از ساعت ۱۲ شب ناشتا بودم حتی اب هم گفتن نخور، بعد صب قبل عمل اومدن یه امپول زدن تو سرمم که چون ناشتا بودم همون موقع حالت تهوع گرفتم و زردآب بالا آوردم که گفتن طبیعیه .
ساعت ۹ اومدن منو بردن برای اتاق عمل .
اونجا اول سوند و وصل کردن که اصلا درد نداشت فقط یکم سوزش داشت
بعدم امپول بی حسی که حتما خودتونو شل کنین و سرتونم پایین باشه درد نداره اصلا فقط یکم سوزشه مثل امپول
بعدم دراز کشیدم و بی حس شدم و عمل و شروع کردن
ادامه اش پارت بعدی میگم
مشاهده ۷ پاسخ
مامان معین👶🏻🍯 مامان معین👶🏻🍯 ۶ ماهگی
تجربه من از زایمان
پارت 1
سلام به همه، امشب قسمت شد از ماجرای زایمان طبیعی که به سزارین ختم شد بهتون بگم، من 39هفته 5روز بدون درد رفتم مطب دکتر داخل بیمارستان، معاینه کردن و گفتن 3سانتی برو برای بستری و nst, منم چون درد نداشتم خیلی ترسیدم، گفتم الان میرم بهم امپول فشار میزنن و.... خلاصه رفتم nst دادم گفتن تحرک جنین کمه و انقباضات رو داری، زنگ زدن دکتر گفت بستری بکنین، تعویض لباس کردم و رفتم تو بخش زایشگاه... من رو تحویل یه ماما دادن و گفت برو رو تخت دراز بکش، منم رفتم همون اولم گفتم که من ماما همراه میخوام و بیدردی اونم گفت حالا باشه و یه سرم بهم وصل کرد انقباضات من شروع شد....
مشاهده ۶ پاسخ
مامان جوجه حنایی مامان جوجه حنایی ۵ ماهگی
تجربه زایمان _با تاخیر فراوان_

۳۹ هفته تمام رفتم دکتر و هیچ علائم زایمانی نداشتم . دکترم گفت اگر تا ۴۰ هفته تمام دردت نگرفت بیا بستری شو
۴۰ هفته و ۶ روز بودم که صبح زود بعد اذون صبح رفتیم بیمارستان که زودتر بستری شم (چون نگران بودم)
ساعت ۵ صبح بستری شدم با رحم اندازه دو سانت
اوضاع زایشگاه مناسب نبود واقعا و دو طرفم داشتن جیغ میزدن
منم خیلی ترسیده بودم ولی خودمو زدم به بیخیالی
ماما اومد و بهم قرص زیر زبونی داد
نوار قلب بچه رو گرفتن منم با چشم اینارو دنبال میکردم
دو نفری که شیفتشون بود با دیدن نوار قلب در گوشی صحبت کردن و به من نگا کردن
خیلی ترسیده بودم با این کار دیگه فاتحه خودمو خوندم
مشاهده ۲ پاسخ